Pages

۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه

تقدم و تاخر در مبارزه برای دمکراسی و رهایی ملی

ساوالان پورت : برپایی دمکراسی در ایران و هر کشور دیگری نه تنها ضروری بلکه اجتناب ناپذیر است. دمکراسی از یکی از الزامات بسیار جدی در عرصه سیاسی و حتی بتدریج تعمیم آن به تمامی عرصه های زندگی اجتماعی است. دمکراسی در عرصه سیاسی عملا ازسویی به کنترل و تقسیم قدرت سیاسی و از سوی دیگر شرایط را برای اعمال اراده مردم در قدرت سیاسی را از طریق انتخابات پارلمانی فراهم میسازد.



اما روشن استکه مبارزه برای دمکراسی از آن ملتهایی است که دارای دولت سیاسی هستند و معمولا به دلیل ناهنجاریهای سیاسی و از آن جمله استبداد حاکم و برای دمکراتیزه کردن آن مبارزه میکنند. اما تلاش برای دمکراسی در نزد ملتهایی (دارای سرزمین) که هنوز صاحب دولت نیستند و یا در انقیاد دولتهای استعماری از نوع داخلی و یا  خارجی بسر میبرند، بی مضمون است. چون آن ملتها به دلیل انقیاد استعماری، دولتی ندارند که بخواهند برای دمکراتیزه کردن آن مبارزه کنند.



با این وجود امروز اغلب احزاب، سازمانها و شخصیتهای سیاسی جامعه فارس در اپوزیسیون و حتی مئدیا و مطبوعات تحت کنترل آن در داخل و خارج از کشور از یک هدف سیاسی در جامعه ایران سخن میگویند و یک آرمان سیاسی را تبلیغ و ترویج میکنند. آنها هدف از مبارزه سیاسی تمام مردم در ایران را برکناری (یا اصلاح) استبداد سیاسی حاکم (جمهوری اسلامی) و "برپایی دمکراسی" در این کشور میدانند.



اما این هدف، یعنی مبارزه برای دمکراسی، به دلیل ساختار اتنیکی و تاریخ سیاه انکار و تبعیض ملیتهای غیرفارس و جنبش های سیاسی متعلق به آنان، هدف تمامی مردم در ایران نیست. بلکه مبارزه برای دمکراسی هدف جنبش سیاسی جامعه فارس در ایران است. همچنانکه یادآور شدیم تنها ملتهای برای دمکراسی مبارزه میکنند که صاحب دولت سیاسی خود هستند. بر این اساس تنها ملتی که در ایران صاحب دولت سیاسی است، ملت فارس در ایران است. ذیلا بطور مختصر مختصات تیپولوژی اتنیکی دولت ایران را میتوانید مطالعه کنید. 1



از سوی دیگر جامعه سیاسی فارس ایران در عین حال با استفاده از تمامی امکانات تبلیغی و ترویجی (مئدیا، مطبوعات و رادیو تلویزیون) چه در سطح دولتی و چه در سطح غیردولتی (اپوزیسیون) میخواهند این نظر را نیز میخواهد در میان افکار عمومی ملیتهای غیرفارس حقنه کنند که گویا جمعیتی که در ایران زندگی میکنند یک ملت اند و دولت موجود (اگر هم از نوع ناهنجارش باشد) دولت همان ملت! است، که گویا بایستی از طریق مبارزهء دمکراتیک ماهیت آن را تغییر داد. این در حالیست که ملتی (اتنیکی) به نام  "ملت ایران" نه وجود داشته، نه وجود دارد. آنچه در ایران امروز وجود دارد ساختار یک دولت-ملت (که بصورت غلط مصطلح در ادبیات سیاسی بصورت خلاصه ملت گفته میشود) است که بافت و جوهره اتنیکی آن فارسی است. واقعیت غیرقابل چشم پوشی این استکه ایران یک کشور کثیرالملله است مثل سوئیس، هندوستان، عراق، کانادا، افغانستان و دهها کشور دیگر. و مهمتر دیگر اینکه هیچ ملیتی در ایران اکثریت قاطع (پنجاه و یک درصد) را به خود اختصاص نمیدهد.



نکته ظریف و بسیار حساس دیگر اینکه، علت اصلی تبلیغ و ترویج "ایران"، از سوی جامعه سیاسی فارس، نه به مثابه یک کشور کثیرالملله، بلکه به مثابه یک کشور تک ملتی یعنی "ملت ایران"، برای حقنه کردن این فکر است دولت حاکم (اگر چه دولتی استبدادی است) در این کشور تعلق اتنیکی ندارد و دولت متعلق به تمامی ملیتهای ایران است. این آقایان و خانمها میخواهند عوامفریبانه به ملتهای غیرفارس بگویند که اگر ما یک ملتیم (ملت ایران!) پس یک دولت (جمهوری اسلامی) هم داریم که البته استبدادی است و برای اصلاح (جنبش سبز) و یا تغییر و برپایی دمکراسی با آن مبارزه می کنیم.



آیا واقعا ملتی (اتنیکی) بنام ملت ایران وجود دارد؟ اگر پاسخ این پرسش منفی است، میتوان پرسش بعدی را به این صورت مطرح کرد که؛ آیا دولت های پدر و پسر پهلوی  و جمهوری اسلامی، از نظر تیپولوژی اتنیکی (در حقوق-قانون اساسی) تکی ملیتی (فارسی) بوده و هست یا تیپولوژی چند ملیتی داشته است؟ پاسخ این پرسش هم روشن است. برای روشن شدن مسئله میتوانید توضیح مختصر این مسئله را ذیلا مطالعه کنید. 2



اما واقعیت این است که ملتی (اتنیکی) بنام "ملت ایران" وجود خارجی ندارد و از آنجا که دولت ایران در دو دوره شاه و شیخ یک دولت تمام عیار فارسی بوده است. شرایط کاملا متفاوتی بر ملیتهای غیرفارس ساکن در ایران حاکم بوده است. به بیان دیگر مناسبات دولت مرکزی با ملیتهای غیرفارس در ایران ماهیت استعماری داشته است. بنابراین هدف سیاسی ملتهای غیرفارس در ایران (مثل ترکها، کردها، بلوچها، عربها و ترکمن ها...) که در انقیاد استعاری زندگی میکنند و به تبع آن صاحب دولت نیز نیستند،  نمیتواند مبارزه برای دمکراسی باشد. به بیان دیگر میلتهای غیرفارس مثل ملت فارس در ایران صاحب دولت نیستند که بخواهند ماهیت استبدادی دولت خود را با مبارزه برای تحقق دمکراسی تغییر دهند.



در واقع شرایط سیاسی حاکم از هشتاد و اندی سال به این سو برای ملیت فارس و ملیتهای غیرفارس و ابزار تغییر آن شرایط برای هر دو آنها بسیار متفاوت بوده است. بنابراین اگر ماهیت و سیاست اعمال شده دولت ایران (شاه و شیخ) برای ملت حاکم (فارس) استبدادی و... است، اما ماهیت و سیاست اعمال شده دولت ایران برای ملت های محکوم (غیرفارس) و از آن جمله ملت ترک ساکن در آذربایجان جنوبی و ایران، استعماری بوده است. همچنانکه همه نیک میدانند ماهیت سیاست دولت در قبال ملیتهای غیرفارس، انکار آنها، نفی هویت ملی آنها، نفی هویت فرهنگی، زبانی و تاریخی آنها، اعمال تبعیض و تحقیر علیه آنان (برای آسیمیلاسیون، فارسیزه کردن و حل آن در ملت حاکم) و در صورت مقاومت سرکوب وحشیانهء آنها بوده و هست. این چنین سیاستی در قبال ملت فارس در ایران اعمال نشده است. با تمامی ماهیت توهش آمیز استبداد شاهنشاهی و دینی دولت حاکم، هستی ملت فارس در ایران انکار نشده است، علیه زبان فارسی، تاریخ فارسی و فرهنگ و ادبیات آن حقارت، تبعیض و آسیمیلاسیون اعمال نشده و نمیشود. بلکه زبان فارسی، تنها زبان رسمی و اجباری کشور است. مقصود از این بیان ابدا  تعارض با منافع خلق فارس نیست. آنچنانکه عوافریبان ماهیت عکسی را از سخنان ما در افکار عمومی می پراکنند. من تلاش میکنم با بیان این مطالب نشان دهم که ماهیت رفتاری دولت ایران برای ملت فارس استبدادی و برای ملتهای غیرفارس در این کشور استعماری بوده و هست. و دقیقا از همین زوایه و به همین دلیل است که ماهیت استراتژی این دو جمعیت (فارس و غیرفارس) در ایران نمیتواند ماهیت همسانتی داشته باشد. و باز دقیقا به هم دلیل استکه دو شیوه مبارزاتی دمکراتیک (برای جامعه فارس) و ملی- دمکراتیک (برای جوامع غیرفارس) از شرایط زندگی این دو جمعیت شکل گرفته است. با این تصویر از واقعیت نیروهای سیاسی اپوزیسیون به دلیل دو شکل مبارزاتی به دو بلوک سیاسی متفاوت نیز تقسیم شده است. واکنش غیرمتعارف بخشی قابل ذکری از فعالان جامعه سیاسی فارس در قبال توافق نامه دو حزب کردی (دمکرات و کومله) و صدور بیانیه "استقلال و تمامیت ارضی سرآغاز هر کارپایه ایی" نیز حاصل این رفتار قیم مآبانه، از بالا و در سایه همان نگرش (ناخودآگاه و یا خودآگاه) استعماری حاکم بر ذهنیت فعال سیاسی جامعه فارس ایران است.



 هدف اصلی مبارزه سیاسی ملیت های غیرفارس تلاش برای به اجرا درآوردن "حق تعیین سرنوشت خود" در سرزمین مادریشان (آذربایجان، کردستان، بلوچستان، عربستان، ترکمن صحرا و...) است. ما به ازای "حق تعیین سرنوشت ملتها" در حقوق بین المللی داشتن دولت در سرزمینهای مادری است. این دولتها میتواند در داخل مرزهای سیاسی با برقراری یک نظام فدرالیستی تحقق یابد که در کانادا، سوئیس، هندوستان، عراق و... تجربه شده است و یا در صورت مقاومت ملت حاکم و سرکوب وحشیانه و اعمال خشونت غیرمتعارف از سوی رهبری سیاسی آن به مداخله مراجع بین المللی و قدرتهای خارجی کشیده شده و آنچنانکه در یوگسلاوی سابق تجربه شد، منجر به تاسیس دولتهای مستقل گردد.

به این ترتیب روشن میگردد که امروز توپ در میدان بازی جامعه سیاسی فارس در ایران است که به دور از رومانیزه کرن مسئله، افراطگرایی ناسیونالیستی و رفتاری استعماری چندباره به این پرسش جدی در سیاست داخلی ایران بیاندیشد و با پذیرش حقوق بین الملل و به رسمیت شناختن حقوق برابر اتنیکی در ایران، درایت سیاسی کافی برای حل دمکراتیک مسئله ملی  از خود نشان دهد. درایت جامعه سیاسی فارس ایران هم هزینه های هولناک جنگ داخلی را به صفر میرساند و در عین حال امکان همبستگی ملیتها را بدور از توسل جستن به خشونت فراهم تر میسازد. در چنین شرایطی امکان گفتگو و شکل گیری اعتماد متقابل میان نیروهای سیاسی موجود برای دفع شر نظام جمهوری اسلامی دستیابی به یک اتحاد عملی اصولی ممکن خواهد شد. اتحاد عملی که میتواند اعتبار سیاسی و معنوی قابل ذکری را نیز در نزد مجامع بین المللی و دول خارجی برای این اتحاد ایجاد نماید.



مورد مهم دیگری که بایستی یادآور شوم این استکه، وقتی ما از استراتژی سیاسی در جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان و ایران میگوییم، جریانات و یا عناصر غیر صادق وعوامفریب جار و جنجال راه می اندازند که گویا ما طرفدار دمکراسی نیستیم و یا اینکه دمکراسی نمیخواهیم. جریانات تمامیت خواهد در جنبش سیاسی جامعه فارس ایران میخواهند بخش ناخودآگاه (و یا بهتر است بگویم بخش آسیمیله و یا نیمه آسیمیله) جامعه ترک در ایران را با با شعار دهان پرکن به اصطلاح دمکراسی خواهی از جنبشهای ملی دمکراتیک آذربایجان جدا ساخته و از آن به مثابه ابزار فشار به این جنبش بهره برداری کنند.



اگر بخواهیم سخنانم را جمعبندی کنم، باید بگویم که، امروز هدف جنبش سیاسی جامعه فارس ایران مبارزه برای دمکراسی است، برای اینکه این ملت صاحب دولت است و برای اصلاح و تغییر آن دولت راهی جز مبارزه دمکراتیک ندارد. اما هدف جنبش سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس و از جمله جنبش سیاسی خلق ترک در ایران مبارزه برای حق تعیین سرنوشت و تشکیل دولت ملی در سرزمین مادریشان است و درست عکس وضعیت ملت فارس، از آنجایی که این ملت ها صاحب دولت نیستند، ماهیت مبارزه آنان ملی-دمکراتیک (ملی - آزادیبخش) است.



پارادوکس در مبارزه برای دمکراسی درایران

واقعیت اجتناب ناپذیر این است که بدون عملی شدن "حق تعیین سرنوشت ملتها"، ایران هرگز نمیتواند روی دمکراسی را ببیند. چون جامعه فارس با حدود سی درصد جمعیت و با یک دولت تمام عیار فارسی چگونه میتواند دمکراسی سیاسی را در جامعه ای با اکثریت غیرفارس محقق کند؟ آیا دولتی (دولت ایران) میتواند با سرکوب حدود هفتاد درصد جمعیت کشور که خواهان حقوق برابر ملی و اتنیکی هستند، در ایران دمکراسی برقرار کند؟ آیا با یک دولت تک ملیتی (فارس) در یک کشور چند ملیتی میتواند به برپایی دمکراسی حتی نزدیک شد؟ ایران زمانی میتواند روی دمکراسی را ببیند که دولت ایران از جنبه تیپولوژی اتنیکی، از یک دولت تک ملیتی به یک دولت چندملیتی تغییر ماهیت دهد تا بتواند با حقوق برابر اتنیکی در ایران و برای تحقق دمکراسی بکوشد.



برای اثبات این مدعا کافی است به تاریخ چند دهه قبل ایران نگاهی بیافکنیم. تاریخ نشان میدهد که هر زمان قدرت سرکوب دولت مرکزی ایران ضعیف ترشده است، ملیتهای غیرفارس اقدام به تاسیس دولتهای ملی در سرزمین مادری خود کردده اند. تاسیس دولت ملی آذربایجان و کردستان آن در بین سالهای 1324 تا 1325 نمونه برجسته آن است. بایستی بصورت رئآل به این مسئله اندیشید. صمیمانه بایستی گفت که اگر دولت تک ملیتی ایران، در هر شرایطی، چه در شرایط کنونی و چه در آینده، نه اینکه دمکراسی را برقرار کند، بلکه حتی اندکی سر کیسه سرکوب را شل کند، ملتیهای غیرفارس و از آن جمله ملت ترک در آذربایجان جنوبی برای تحقق دولت ملی خود قیام خواهند کرد. و دقیقا به همین علت نیز هست که جنبش متعلق به ملیتهای ساکن ایران و بویژه جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در ایران بصورت جدی از مبارزه برای دمکراسی در ایران و حتی اصلاحات سیاسی در آن که سرکیسه سرکوب هولناک دولتی در ایران را شل کند، استقبال خواهند کرد. اما بایستی صادقانه عنوان کرد که حمایت از دمکراسی برای دولتمداری فارسی، برای استمرار اقتدار دولت فارسی بر سراسر ایران نیست، بلکه اقتدار دولت فارسی تنها و تنها در منطقه فارسی و فارسستان میتواند اعمال گردد. این حمایت برای فراهم آوردن شرایط جهت عملی کردن حق ملت ها در تعیین سرنوشت خویش است.



نکته بسیار حساس دیگر پارادوکسی است که از مبارزه دمکراسی خواهی جامعه سیاسی فارس در ایران شکل گرفته است. نمود این پارادوکس را میتوان از نتیجه حاصل از مبارزه دمکراتیک در ایران دریافت. از سوی منافع خلق فارس ایجاب میکند که دولت استبدادی حاکم اصلاح یا دمکراتیزه گردد، اما از سوی دیگر اصلاح و دمکراتیزه شدن این دولت (یعنی شل شدن کیسه سرکوب دولتی) به رشد و گسترش جنبش های ملی دمکراتیک متعلق به ملیتهای غیرفارس در ایران منجرخواهد شد و این گسترش (به تدریج و یا دفعتا) به انقیاد دولت فارسی در مناطق غیرفارسی پایان خواهد داد.



رهبران سیاسی جامعه فارس ایران از این پارادوکس به نیکی آگاهند. پرسشی که در این میان خودنمایی میکند اینست که؛ رهبران سیاسی جامعه فارس ایران واقعا برای تحقق دمکراسی تلاش میکنند؟ در حالی که میدانند، این تلاش به انقیاد دولت مرکزی (فارسی) در مناطق ملی غیرفارس نکته پایانی خواهد گذشت؟ اگر رهبری جامعه سیاسی فارس از نتیجه مبارزه دمکراتیک آگاهی دارد، چگونه امروز سرسختانه در مقابل "حق ملتها در تعیین سرنوشت خود" ایستادگی میکند؟ آخرین نمود جمعی و عینی این مقابله را میتوان در صدور بیانیه "استقلال و تمامیت ارضی سرآغاز هر کارپایه ایی" مشاهده کرد.



با اندکی توجه به نتیجه حاصل از مبارزه برای دمکراسی در ایران پارادوکس دیگری در ذهنیت رهبری سیاسی جامعه فارس ایران میگیرد. دو سوی این پارادوکس "مبارزه واقعی برای دمکراسی" و "مبارزه نمایشی برای دمکراسی" در ایران است. چون مبارزه واقعی برای دمکراسی به آزادی ملل تحت ستم در ایران منجر خواهد شد. نتیجه ایی که اغلب رهبران سیاسی جامعه فارس در ایران با آن مخالفند. به عبارت دیگر، اگر این جریان با "حق تعیین سرنوشت ملتها" مخالف است، نمیتواند طرفدار مبارزه واقعی برای دمکراسی در ایران نیز باشد. با این حساب راه دیگری جز "مبارزه نمایشی برای دمکراسی" برای رهبران سیاسی جامعه فارس ایران باقی نمی ماند. راهی که تنها با تعویض قدرت سیاسی در مرکز و یا بدتر از آن حفظ نظام جمهوری اسلامی در این کشور است. کاری که تعدادی از شخصیتهای جامعه سیاسی فارس (داریوش همایون سلطنت طلب و فروزنده جمهوریخواه) در ایران آشکارا آن را بیان کرده اند.



اما به نظر میرسد که نیروهای سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس و اللخصوص فعالین جنبش سیاسی متعلق به خلق ترک در آذربایجان جنوبی و ایران بایستی یک نکته حساس را در حمایت از مبارزه دمکراسی خواهی مد نظر داشته باشند. و آن اینکه، حمایت از جنبش دمکراسی خواهی (همچنانکه حمایت از  این آرمان در انقلاب 57 منجر به شکلگیری یک دولت غیرمتعارف دینی و استبدادی و استعماری شد) نباید بدون توجه به چشم انداز سیاسی آن صورت گیرد و تاریخ تاریک انقلاب 57  را در اشکال دیگری (مثل استبداد کرواتی با ماهیت نژادپرستانه) تکرار کند. مبارزه عمومی برای آزادی و دمکراسی یک بار در تاریخ 57 تجربه شده است. تکرار آن البته که محتمل به نظر نمیرسد، اما محتمل نبودن آن دلیل بی توجهی ما به نتایح یک حرکت وسیع سیاسی نمیتواند باشد. همه بایستی در این خصوص هوشیار باشند، چرا که همه از تکرار دگرگونی از نوع سال 57  (با ظاهری متفاوتتر) متضرر خواهند شد. 

Yunes.shameli@gmail.com

20121106



پاورقی ها:



1-دولت ایران یک دولت تمام عیار فارسی است







2-آیا واقعا ملتی بنام ملت ایران وجود دارد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر