Pages

۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

نگاهی دوباره به زلزله ی قاراداغ - ییلماز سالماسلی

ساوالان پورت : بسمه تعالی
قارا داغ نام منطقه ای به وسعت بیش از 70 هزار هکتار در استان آذربایجان شرقی است. این منطقه ی تاریخ ساز بی شک بخش های مهمی از  تاریخ آزربایجان را در سینه ی خود حفظ نموده است. قارا داغ عرصه ی مهم جنگ با روس ها بود و آتا خان که تاریخ نام او را در کنار نام عباس میرزای قهرمان ثبت کرده از همین منطقه به پا خاست و دلیرانه در رکاب عباس میرزا جنگید. 


قارا داغ مرکز مقاومت در برابر روس ها بود ، دژ مستحکم عباس میرزا در روستای کردشت واقع در محال دیز مار یادگار این مقاومت هاست. علاوه بر این چه کسی میتواند در کنار نام قاراداغ نام ستار خان ، باقر خان و رحیم خان چلبیانلو قهرمانان انقلاب مشروطیت را فراموش کند؟! بی شک در این چند خط به هیچ وجه نمیتوان تاریخ درخشان و پر افتخار قاراداغ را بازگو کرد، شاید بهتر باشد تاریخ را از زبان خاک پاک این دیار بشنویم... از قلعه ی  بابک( نزدیک شهر کلیبر )  یادگار آتا بابک ، از قلعه ی جوشن (26 کیلومتری غرب ورزقان) ، یا قلعه ی پشتو (هوراز)  و بازار تاریخی اهر که در زمان رشید الملک حکمران وقت تاسیس گردید و... و یا بهتر است بگوییم وجب به وجب این خاک حرف ها برای گفتن دارد و باز سخن را نیمه تمام رها سازیم...
ذخایر عظیم طبیعی و آب و هوای کوهستانی  این منطقه و طبیعت بکر آن زبان زد خاص و عام است. میتوان پارک ملی قاراداغ را از عظیم ترین ذخیره گاه های طبیعی معرفی نمود، چراکه دارا بودن گونه ی متنوع گیاهی و حیوانی ویژگی اصلی این پارک منحصر به فرد است. قلعه ی درسی ، کلیدی درسی و آینالی در کلیبر به معنای واقعی گوشه ای از بهشت را نمایان میسازند که هر ساله مردمان زیادی را به تماشای خود فرا میخوانند و به عبارتی بهترین شرایط برای جذب توریست و درآمد زایی را دارا میباشند میتوان گفت در مقایسه ای همه جانبه میان نمونه های مشابه در ایران ، قاراداغ با آب و هوای مطلوبش بسیار منحصر به فرد است. . اما صد افسوس که با بی توجهی هایی که بر این منطقه شده عده ی کمی از این مکان ها با خبرهستند.
اما ثروت های دیگری نیز در دل این خاک وجود دارد... معدن مس سونگون  که به تازگی رگه ای از طلا با عیار بالا در آن کشف گردیده یکی از معادن مهم و غنی دنیا میباشد. در آمد روزانه ی 17 میلیار تومانی این معدن عظیم که حداقل نصف درآمد نفتی ایران را تشکیل میدهد اهمیت این منطقه را بیشتر اشکار میسازد.
بی شک در گشت و گذاری از این منطقه سوالی ذهن هر انسان بالغ و عادلی را به خود مشغول میسازد... با وجود چنین تاریخ و فرهنگ غنی و با در نظر گرفتن این منابع و معادن طبیعی عامل اصلی محروم ماندن این منطقه و به عبارتی مظلوم واقع شدن آن چه میتواند باشد؟!  جواب این سوال از ابعاد زیادی قابل بررسی ست... آیا این منابع و معادن دست نخورده باقی مانده اند و هیچ کس فکر بهره برداری از آنها را نداشته ؟ طبیعتا  با توجه به شرایط کنونی پیشرفت علم و ارتباطات چنین احتمالی وجود ندارد. پس بی شک جواب سوال  را باید در جای دیگری جستجو کرد....
با در نظر گرفتن اینکه تمامی درآمد مس سونگون از استان آذربایجان شرقی خارج میگردد و اکثر مسئولان بلند پایه ی آن افراد غیر بومی و اکثرا از مناطق فارس زبان هستند وحتی هیچ شرکت آذربایجانی حق فعالیت در آن راندارد ، آیا نمیتوان این محرومیت ها را حاصل طبیعی چنین سیاست هایی دانست؟    
اما قاراداغ که در طول تاریخ درد ها در سینه ی خود پرورده و نماد مقاومت و ایستادگی ست بار دیگر مصیبتی تلخ را  تجربه میکند... بعد از ظهر روز 21 ام مرداد ماه زمین  با شدت 6.4 ریشتر میلرزد و لحظاتی بعد قاراداغ با بدن های بی جان ، کودکان یتیم ، خانه های ویران ، مردم داغ دار و آوارگی روبرو میگردد.  با دیدن روستای چی کندی که تقریبا نیم ساعت با شهرستان ورزقان فاصله دارد میتوان به عمق این  فاجعه ی دردناک پی برد... این راستا به طور کامل تخریب شده و تمامی اهالی آن قربانیان این حادثه بوده اند. این تنها روستایی نیست که 100 درصد تخریب شده ، بدون در نظر گرفتن آمار های ضد و نقیض که از سوی ارگان ها و افراد مختلف داده میشود میتوان گفت بیش از شصت روستای قاراداغ به طور کامل تخریب گردیده.  به جرات میتواناذعان داشت  حوادثی که بعد از این زمین لرزه رخ داد بسیار تکان دهنده تر از خود زمین لرزه بود و البته برای ملت آذربایجان قابل پیش بینی هم بود! بیایید این حوادث را یک بار دیگر مرور کنیم:
1-قبل از اعزام گروه های امدادی به مناطق زلزله زده نیروی انتظامی و سپاه ایران به صورت گسترده ای در منطقه و بویژه در اطراف مس سونگون (!) (مرکز زمین لرزه) حضور پیدامیکنند و از ورود کمک های مردمی جلوگیری میکنند که حتی در برخی موارد منجر به درگیری میان مردم و ماموران نیز میشود. خبرهای مربوط به معدن مس سونگون و اخبار مربوط به کارکنان آن هیچ گاه اعلام نمیشود! تمامی این قضایا و قضایای پس از زلزله ی اصلی شبهات زیادی را بوجود می آورند.
2- با امتناع از پذیرفتن کمک های کشورهای مختلف همچون تورکیه و آزربایجان شمالی مسئولان و نهاد های اجرایی با اعتماد به نفس کاذبی ادعا میکنند که میتوانند از پس هر گونه کمک رسانی و امداد برآیند در حالی که عملکرد این ارگان ها بی اساس بودن این ادعا را ثابت میکند. انتقادات  نمایندگان شهرهای تبریز ، اورمیه  و ... در مجلس ایران در رابطه با سرعت ، حجم و نحوه ی کمک رسانی نهاد های مسئول و همچنین بیانات دهقانی نماینده ی مردم ورزقان در سومین روز زلزله مبنی بر عدم توزیع مناسب و ناکافی بودن چادرها ، مواد غذایی و آب  تصدیقی بر این واقعیت است. دهقانی در مصاحبه ای گفت : (شخصا برای کمک رسانی اقدام خواهم کرد و به هیچ ارگانی اعتماد ندارم...)
3- عدم پوشش مناسب خبری صدا و سیمای ایران در شرایطی رخ داد که رسانه های برون مرزی زود تر خبر این حادثه را پخش نمودند و پس از گذشت سه روز رسانه های داخلی مجبور شدند  سیاست خود را تغییر دهند و این بار اوضاع مناطق را وارونه جلوه دهند و اتمام کمک رسانی و آوار برداری را اعلام نمایند. این در حالی ست که شاهدان عینی بسیاری،  از ارسال اولین امداد گر به برخی از روستاها پس از گذشت 4 روز از زلزله ی اصلی صحبت میکنند. 
4-در اقدام بی خردانه ی دیگری دو روز پس از زلزله با وجود اینکه سران بسیاری از کشورهای دنیا پیام تسلیت و هم دردی با ملت مصیبت دیده ی آزربایجان را صادر میکنند و آمادگی خود را برای اعزام هر گونه امداد های بشر دوستانه اعلام مینمایند، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در اقدامی گستاخانه ((خنده بازار)) پخش میکند و در توجیه این کارش عذر بدتر از گناه می آورد و اعلام میکند که از این حادثه بی خبر بوده است (!). حال باید پرسید چگونه ممکن است کشورهای دیگر از این خبر مطلع باشند اما صدا و سیمای ایران از این اتفاق بی اطلاع باشند!!؟
5- حتی در این شرایط سخت که آزربایجان واقعا در ماتم و عزا فرو رفته فاشیست فارس و نوکران بی چون و چرای آن همچون گوگوش ، خواننده ی هویت باخته ای که در کنسرت خودش که اسما با عنوان حمایت از زلزله زدگان برگزار شد دوباره فرهنگ ، زبان و هویت تورک های آزربایجان را با بیان جوک های توهین آمیزی به تمسخر گرفت.
6-شاید اعزام گروه های امداد خود جوش از تشکیلات های غیر دولتی از مناطق فارس نشین در مرحله ی اول کمی خوشایند باشد اما با رو شدن عکس های یادگاری دسته جمعی آنها در مناطق زلزله زده و تبلیغاتی که در این عکس ها برای خود نمایی میکردند باز هم چهره ی تکراری این مدعیان هم وطنی را اشکار ساخت. ایا به راستی کسی که برای امداد به مناطق زلزله زده آمده وقت گرفتن عکس یادگاری 30-40 نفره را پیدا میکند؟؟
7- همایش تحقیر آمیزی تحت عنوان (مهر ایران ، مرهم آذربایجان) دوباره نمک بر زخم خشک نشده ی مردم پاشید. چگونه میتوان تصور کرد آذربایجان سرافراز و مغرور به دست عده ای اینگونه با حقارت به تصویر کشیده شود؟؟
...
در پی انتشار این اخبار از طریق رسانه ها و سایت های ملی آذربایجانیان چیزی که بیشتر نظرها را به خود جلب میکرد ، تغییر سیاستی بود که در عملکرد ارگان ها و نهادها بوضوح مشهود بود. اما باز هم شیوه ی وعده های توخالی برای فریب مردم ، خشم مردم آذربایجان را چندین برابر کرد.
در یکی از این وعده ها رحیمی معاون اول رئیس جمهور اعلام نمود تا 19 ام مهر ماه کار ساخت وساز خانه ها به پایان میرسد ، پس از گذشت چند هفته استاندار آذربایجان شرقی اعلام مینماید تا 25 ام آبان این کار طول میکشد. اما باید پرسید در سرمای زیر 20 درجه ی قاراداغ مردم آسیب دیده چگونه در چادرها زندگی خواهند کرد؟ و در این میان خبر آتش سوزی 10 تخته از چادر های  هلال احمر در ((قراجا)) که منجر به آسیب رسیدن به چند نفر و جان باختن پیر زن هفتاد ساله ای به نام تلی ناز داده میشود. تصور چنین شرایط دشواری برای هر انسانی درد آور است، اما برای عده ای فروکش کردن بیش از 2500 پس لرزه ی این حادثه فراموشی دوباره ی قاراداغ مظلوم را در پی داشت!
از طرفی باید گفت در این شرایط دشوار که حتی خود مردم از مکان مناسب برای سکونت برخوردار نیستند ، آیا برای امرار معاش و زندگی آینده ی آنها اندیشه ای وجود داشته؟ بی شک جواب این سوال منفی ست چرا که با در نظر گرفتن شغل اصلی روستائیان که ددامداریست و با توجه به سرمای شدید پیش رو و عدم وجود مکانی برای جلوگیری از ، از بین رفتن حیوانات، میتوان بوضوح این را فهمید.
 اینجا لازم میدانم اشاره ای گذرا  به محور پر خطر تبریز-اهر نیز داشته باشم چرا که بیشترین آمار مرگ و میر و تصادفات را در ایران دارا میباشد. در جریان همین زمین لرزه معلمی  که از اورمیه برای کمک و همدردی با زلزله زدگان به منطقه رفته بود در همین جاده تصادف کرد و جان خود را از دست داد.  میتوان گفت امروزه قاراداغ سرافراز همانند مادرش آذربایجان با مظلومیت همه جانبه ای از سوی سیاست های مرکزی کشور واقع گردیده است.
خودتان قضاوت کنید!! آیا اگر یک درصد درآمد مس سونگون برای این منطقه خرج میشد قاراداغ همچنان محروم و مظلوم واقع میشد؟ و سوالی دیگر اینکه اگر قاراداغ منطقه ای فارس نشین بود باز هم اوضاعش اینگونه بود؟
 این حوادث شاید برای خیلی ها تازگی داشت اما برای عده ی زیادی از آزربایجانیان قابل پیش بینی بود. زلزله ی قاراداغ  در افکار عمومی جامعه ی آزربایجان تاثیر زیادی داشت به طوری که پس از این حوادث آزربایجانیان یک گام اساسی دیگربه سوی  بیداری برداشتند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر