Pages

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

ترک ها در تاریخ نگاری ایران- دکتر عبدالله گون دوغدو- مترجم: بابک شاهد


نگاهی عمومی دال بر این امر می باشد که پس از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در ایران، این کشور با پشتوانه ای از هزاران سال چنان چه در این دوره ی جدید از تاریخ ایران، علم تاریخ و تاریخ نگاری به اندازه ای کافی مورد توجه تحقیقات علمی قرار نگرفت؛

تمدن و سنت دولت مداری به راهی متفاوت از گذشته در تمامی عرصه ها گام نهاد. بی شک علم تاریخ و تاریخ نگاری نیز از این تغییر انقلابی که به گونه ای درخشان در غرب و روسیه از آن یاد می گردید بی نصیب نماند.
تا این  که فیلم ۳۰۰[i] که برگرفته از رمانی کارتونی اثر فرانک میللر به نام جنگ ترموفیل بود در سال ۲۰۰۷ به اکران عمومی گذارده شد و توجهات را به سوی درک از تاریخ نگاری و علم تاریخ ایرانیان جلب نمود و آغازگر بحث هایی فراوان در این باب گشت. چنان چه ایران این فیلم را که به کارگردانی زبرک اسنایدر تهیه شده بود، سوء تبلیغاتی ضدایرانی قلمداد نمود. نمایش این فیلم واکنش هایی مبنی بر نمایانده شدن فارس ها به عنوان انسان هایی وحشی، عقب مانده، جاهل، خونریز و به دور از مدنیت در برابر یونانی هایی که انسان هایی جسور و اصیل به تصویر کشیده شده بودند در پی داشت.[ii]
از منظر زمان ساخت و نمایش این فیلم، بیش از آن که به جنبه هایی از واکنش های به حق ایران مورد توجه قرار گیرد نکته ای که جلب توجه می نماید واکنش جمهوری اسلامی ایران با ادعای اسلام گرایی در حمایت از دوره ای از حکومت پارس در ماقبل اسلام بسان یک دولت-ملت لائیک می باشد.
با در نظر گرفتن دوره ای که فیلم به احتوای آن می پردازد بیش از آن  که برخی جنبه های به حق واکنش ایران مورد توجه قرار گیرد نکته ی قابل توجه، واکنش کشوری با ادعای اسلام گرایی بسان یک دولت-ملت لائیک در حمایت از باستان گرایی پارسی و اظهار غروری زائدالوصف بدان می باشد.[iii]
آموزش و نگارش تاریخ، مهمترین ابزار در ساختاردهی به هویت جامعه می باشد. آگاهی ملی مشترک نیز بر پایه ی این هویت شکل می گیرد. از این رو هنگامی که به مطالعه ی چگونگی آموزش تاریخ در یک کشور، چگونگی نگارش و درک مفاهیم تاریخی می پردازید ناخودآگاه با مسائل و مشکلات هویتی در آن کشور نیز درگیر می شوید. در کنار جاذبه ی مطالعه ی تاریخ در باب ایران که دارای ساختار قومی چندپاره می باشد، رابطه ی ترکان ساکن در آن که بخش مهمی از جمعیت این کشور را تشکیل داده و هزاران سال بر این کشور حکم رانده اند با تاریخ نگاری نوین ایران موضوعی ارزشمند برای مطالعات علمی تشکیل می دهد.
ساختار چندپاره ی قومی در ایران در نگاه نخست تاکید ملی گرایی ایرانی بر مفهوم وطن را به تصویر می کشد. به واقع، تلاش های تجددگرایانه در صد سال اخیر در ایران که از ملی گرایی چونان لوکوموتیوی جهت پیشبرد اهداف خویش استفاده کرده بود تاکید ویژه ای بر مفهوم وطن داشت به گونه ای که این تاکید تاثیرات بسزایی در گروه های قومی غیرفارس به جای گذارده است. به عنوان نمونه احمد آغااوغلو از ترکان آذری هنگام تحصیل در فرانسه مدتی تحت تاثیر این گونه ملی گرایی ایرانی قرار گرفته بود؛ چنان  که خط سیر فکری وی را می توان از ایران گرایی به اسلام گرایی و نهایتا ملی گرایی ترک پی گرفت.[iv] در این نوشتار به نقش تاریخ نگاری ایران در شکل گیری مفهوم ملت و نگاه این تاریخ نگاری به ترکان را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
ایران: کشور ایران که از کشورهای بزرگ خاورمیانه محسوب می شود با دارا بودن ۱۹۵/۶۴۸/۱ کیلومترمربع هجدهمین کشور وسیع دنیا به شمار می رود. این کشور در شمال شرق با ترکمنستان، در شمال غرب با جمهوری آزربایجان و ارمنستان، در غرب با جمهوری ترکیه و عراق و در شرق نیز با کشورهای افغانستان و پاکستان هم مرز می باشد.
نودوهشت درصد جمعیت نزدیک به هفتاد میلیونی ایران را مسلمانان تشکیل داده و مابقی مسیحی، یهودی و زرتشتی می باشد. ۸۹ درصد مسلمانان ایران، شیعه و ۹ درصد سنی مذهب می باشد. ساختار قومی کشور بسیار پیچیده می باشد. علیرغم سال ها تصویردهی از ایران بعنوان کشوری با هویت فارسی (پارسیا) بیش از نیمی از جمعیت ایرن کشور را ترکان و دیگر گروه های قومی غیرفارس تشکیل می دهند. در این میان به دلیل عدم اعتماد موجود به آماردهی های رسمی تخمین های گوناگونی در باب آمار گروه های قومی، موجود می باشد. چنان چه جمعیت ترکان کشور که جز گروه های قومی پرجمعیت می باشد در منابع رسمی ۱۶ میلیون و در منابع غیررسمی بیش از ۳۰ میلیون بیان می گردد. اکثریت جمعیت ترکان ایران را ترکان آزربایجان تشکیل می دهند که در استان های آزربایجان شرقی، آزربایجان غربی، اردبیل، زنجان، همدان و تهران و برخی دیگر از استان ها ساکن می باشند. مابقی جمعیت ترکان را قشقایی ها (در استان فارس)، خلج ها (در استان تهران)، سونقورها (در استان کرمانشاه)، خراسانی ها (در استان خراسان)، ترکمن ها (دراستان خراسان و گلستان) تشکیل می دهد.
ایران و ترک ها:
روابط ایران و ترک ها باید بسان روسیه بر دو قسم، ترک بودن-فارس بودن و ترکیه-ایران مورد مداقه قرار گیرد. هویت ترکی و فارسی بسان کمانی از مرزهای چین تا آناطولی (آنادولو) گسترده است.
هویت فارسی در کنار امپراطوریهای دیرینی چون ماد-پارس-ساسانی گروه های قومی ای چون توهار، سوغر، تاجیک، افغان و پشتو را نیز دربرمی گیرد. هویت ترکی و فارسی همواره در رقابتی ژئوپولیتیک در کشمکش با یکدیگر بودند چنان که فردوسی در قالب جنگ ایران و توران این کشمکش را موضوع شعرسرایی خویش قرار می دهد[v]. در کنار تقابل فارس و ترک بودن درآمیختگی این دو مفهوم نیز ادعایی صادق است و این کشمکش ها هیچ گاه مانع دادوستدهای فرهنگی نگشته است. رقابت و روابط ترک ها و فارس ها که گستره ی آن تا آسیای میانه نیز می رسد تاثیری مداوم بر تاریخ و فرهنگ ترک داشته است. عکس این امر نیز صادق است و تاریخ و فرهنگ ایران تحت تاثیری ماندگار از ترکان واقع گشته است. امروزه مهمترین عرصه ی این رقابت را می توان در لائیک بودن سرزمین مسلمانی چون ترکیه در مقابل ساختار تئوکراتیکی مبنی بر مذهب در ایران مشاهده نمود. در اصل این وضعیت موجود در ایران ناسیونالیست های فارسی که طرفدار اتحاد فارس های جهان می باشد را نیز آزرده ساخته است؛ ولی با توجه به تهدیدهای خارجی که در زمان های اخیر متوجه ایران می باشد مشاهده می گردد که این گروه ها نارضایتی های خویش را به بعدها موکول نموده اند. مفهوم ایرانی بودن در کنار تعلق جغرافیایی تعصب شیعی را نیز بیان می دارد. در بنیه ی این ساختار به گونه ای بسیار عمیق به نحوی که به شدت عیان است، ناسیونالیسم فارس خفته است. حتی این ناسیونالیسمی که به کرات ره به وجهه هایی از شوونیسم می پوید بیش از هر چیز خویشتن را در تاریخ نگاری عیان می سازد.
اولویت ها و تمایلات سیاست خارجی ایران، نگاه ایران به ترکیه و ترک ها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. ایران هیچ گاه روابط ترک های ساکن در این کشور با ترکیه را موضوع بحث قرار نمی دهد و ترکیه نیز از رفتارهایی که سبب آزرده گشتن ایران در این باب می شود پرهیز می نماید؛ فقط در اوایل سال های ۱۹۹۰ برای مدت کوتاهی هم که باشد رقابتی میان ایران و ترکیه بخصوص در باب آزربایجان و آسیای میانه صورت گرت و ایران در برابر شکل گیری تهدید جریان پان ترکیسم در آزربایجان و آسیای میانه توسط ترکیه ای که روابط حسنه ای با غرب داشت به سمت همکاری با ارمنستان و تاجیکستان سوق پیدا نمود[vi].
تمایلات بنیادین در تاریخ نگاری ایران:
تاریخ نگاری ایران از نخستین روز خویش، تاریخ نگاری سیاسی بوده است. علم تاریخ در ایران بسان سایر کشورها جهت شکل دهی به هویت ایرانی به  گونه ای کابردی مورد استفاده قرار گرفته است. چه در کتب درسی و چه در تحقیقات آکادمیک شاهد وجود ابژه های فارسی و آریایی در تاریخ ایران هستیم. در این شرایط، از یک سو تاریخ نگاری ایران درحالی که با دیدگاهی پان فارسیستی پی گیر استراتژی یک ملت، یک دولت است از سوی دیگر در تلاش است که با دیدگاهی پان ایرانیستی عناصری متفاوت همچون ترکان آذری را بسان جزئی از این سیستم بنمایاند. دیدگاه دوم بیشتر، خویشتن را در عرصه ی آکادمیک نشان می دهد و دیدگاه نخستین در آموزش تاریخ در دوره ی متوسطه هژمونی دارد. تاریخ نگاری پان فارسیستی و پان ایرانیستی به رغم تشابهات دارای تفاوت هایی نیز می باشند. تاریخ نگاری پان فارسیسم تمرکز بیشتر خود را به آفرینش خودآگاهی مشترک حول ملت و فرهنگ فارسی و دیگر عرصه های مربوط به ادبیات فارسی گذارده است. این نگرش بیشتر توسط گروه های لائیک نزدیک به غرب مدافعه می شود و در سیاست خارجی ایران نیز نمود بیشتری دارد. اما تاریخ نگاری پان ایرانیستی در کنار حمایت از شکل گیری هویت مشترک حول فرهنگ و زبان فارسی، ایران را در مرکز توجه خویش قرار داده و در قامت شیعی گری در جغرافیای ایران دیدگاه های پان فارسیستی را به گونه ای پنهان پیش می برد. هم اکنون دیدگاه دولت ایران به این دیدگاه نزدیک است و تاریخ نگاری رسمی نیز نزدیک بدین نگرش آموزش داده می شود.
ایران علیرغم اطلاق به جغرافیایی خاص از دیرباز، برای نخستین بار بعنوان کشوری رسمی در سال ۱۹۳۴ توسط رضاشاه در قامت اسم یک دولت مورد استفاده قرار گرفت. تا آن زمان بخصوص در دوره ی قاجاریه اسم رسمی دولت در اسناد رسمی با نام ممالک محروسه قید می شد. ممالک محروسه در مفهوم امروزین آن همان دولت های فدرال می باشد. تغییر نام کشور به ایران در زمان پهلوی به دو دلیل بود. نخست آنکه رضاشاه تحت تاثیر تبلیغات آلمان نازی خواهان کسب یاری آلمان بعنوان کشوری سوم در مقابل روسیه و انگلیس بود و بدین جهت می خواست با این نام گذاری تعلق به یک نژاد بودن با آلمان نازی یعنی نژاد برتر آریایی را اثبات نماید[vii]. دلیل دوم و مهمترین دلیل تصوری مبنی بر این بود که دیگر قوم های ساکن در ایران تحت نام ایران سریعتر فارسیزه می گردند؛ چراکه رضاشاه مخالف هرگونه سیستم فدرال در ایران بود. از این رو سیاست وی و بعدها پسر وی در راستای “یک ملت-یک زبان” بود. به بیان دیگر آسیمیله کردن یک ترک تحت لوای اسم ایران بسی آسانتر از فارسیزه کردن تحت نام پارسی بود. شبیه این وضعیت برای تاجیکستان نیز صادق است. امروزه به جای مجسمه ی بزرگ لنین در میدان آزادی دوشنبه تمثال فردوسی، راوی هزاران سال تقابل ترک و فارس برپاست. به گونه ای مشابه نیز تمثال نوایی در تاشکند موجود است. تحت تاثیر سیاست شوروی در باب ملل در سال ۱۹۲۴ تاجیکستان و ازبکستان که از دیرباز یک واحد را تشکیل می د ادند با تاجیک نامیده شدن غیرترک ها و ازبک نامیده شدن ترک ها به دو قسم تقسیم و تفاوت میانشان عمیق تر گردید. در این میان رابطه ی نزدیک احزاب لیبرال تاجیک بعد از سال ۱۹۸۹ با احزاب ملی گرای ارمنی قابل توجه می باشد. این احزاب در مناقشه ی قاراباغ به گونه ای آشکار به دفاع از ارامنه پرداختند و در مقابل هژمونی آذری ها در دفاع از ملت های هند-اروپایی در قفقاز پی در پی بیانیه های مختلفی صادر نمودند. چنانکه رسانه های خودمختار تاجیکستان فراخوان هایی در هم رایی با تالش های فارس زبان ساکن در قفقاز جنوبی که به زعم ایشان از سوی ترکان مورد ظلم واقع می شدند داده می شود[viii]. در مقابل، ازبک هایی که پرجمعیت ترین قوم آسیای میانه را تشکیل می دادند کم نبودند افرادی که خواستار اتحاد فارس زبانان در قالب اتحاد سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان بودند. به نظر ایشان، ملتی که از یک ریشه (آریایی) می آید و به یک زبان (فارسی) صحبت می کنند باید یک واحد سیاسی متمرکز و دموکرات تشکیل دهند. بزرگترین آزردگی این افراد تسلط ازبکستان بر شهرهای سمرقند و بخارایی می باشد که به فارسی صحبت می کنند و از مراکز مهم فرهنگی محسوب می شدند. این وضعیت، ازبک ها را به حالت قبلی باز می گرداند. در کتاب های تاریخ ازبک ها، تاجیک های ترک گشته بیان می گشتند. ناسیونالیسم تاجیک با پافشاری بر هویت فارسی خواهان بازگشت الفبای عربی بودند و در زمینه ی زبان نیز بدین گونه تلاش می نمودند[ix]. سنی بودن تاجیکستان مهمترین مانع در شکل گیری این اتحادیه به نظر می رسد. به صورت طبیعی ناسیونالیست های تاجیک ارتباط خوبی با ناسیونالیست های لائیک در ایران دارند. در مقابل این، ایران نیز با برجسته کردن هویت شیعی تلاش می نماید که روند فارسیزه نمودن را به گونه ای پنهانی پیش ببرد. به گونه ای که از یک سو با تاکید بر هویت شیعی و مفهوم وطن در قالب ایران سعی می نماید که بر تفاوت های فرهنگی چیره گردد و از یک سو با به کارگیری ابزار اتحاد زبان به دنبال جای پایی در تاجیکستان باشد. برای این اتحاد زبانی با تاجیکستان عصر طلایی سامانی (۸۷۵-۹۹۹) ایده آلیزه می گردد. خراسان بزرگ بعنوان مرزهای این دولت راهنمایی برای تاجیک ها می باشد. تاریخ ملی در تاجیکستان به گونه ای عرفی به چهار مرحله تقسیم می گردد:
 ۱) مرحله ی شکل گیری هویت قومی
 ۲) اوج گیری ملی و یا عصر طلایی
 ۳) مابین قرن های ۱۷ تا ۱۹ بعنوان دوره ی عقب گرد
  ۴) اتحاد با روسیه و روسیزه گشتن
 در مقابل این امر، هم گونی فرهنگی، زبانی و تاریخی ایران با تاجیکستان، این کشور را در سیاست خارجی در ارتباط با کشورهایی هم چون ازبکستان، قزاقستان و ترکمنستان به سوی دیدگاهی پراگماتیک و منفعت گرایانه سوق می دهد. علیرغم این امر ایران همواره پی گیر سیاست های پان فارسیستی در سیاست خارجی بوده است.
 ترک ها در تاریخ نگاری ایران
 مشکل بزرگ تاریخ نگاری ایران در باب ترک ها حاکمیت های پی در پی خاندان های ترک بر جغرافیای ایران است. این موضوع، تاریخ نگاری ایران را با مشکل حکومت طولانی ترکان که به بیش از هزار سال می رسد مواجه ساخته است.
 امروزه بیش از هشتاد سال است که گفتمان علم تاریخ در ایران که شدیدا متاثر از متدغربی است پی گیر گفتمان پان ایرانیستی است. انقلاب ایران نیز این گفتمان را تغییر نداده و تنها فاکتور شیعی گری را برجسته تر کرده است. دیدگاه بنیادین تاریخ نگاری ایران به حاکمیت بیش از هزار ساله ی ترکان را می توان بدین گونه خلاصه نمود:
 ” پیش از آمدن اوغوزهای اشغالگر، هویت فارسی که دین اسلام را پذیرفته بود تمثیل گر هویت ایران بود و به اشغال گری ترکانی که با آمدن سلجوقیان آغاز گشته بود نهایتا در سال ۱۹۲۵ پایان داده شد؛ علیرغم این امر، فارس ها در دوره ی هزارساله ی حکومت ترکان همچنان صاحبان اصلی این کشور باقی مانده بودند. بویژه با توان تاثیرگذاری در فرهنگ، تجارت و بوروکراسی، هویت خویش را محافظه نموده بودند؛ به گونه ای که زبان و فرهنگ فارسی در مقابل فرهنگ ترکان با برتری قابل توجهی به حیات خویش ادامه داده بود. در این میان ترکان ساکن در ایران بخصوص ترکان آذری که هفتاد درصد جمعیت ترکان ایران را تشکیل می دهند ریشه ی ترکی نداشته و با جبر اشغالگران ترک-مغول ترکیزه شده اند. هویت فارسی در این منطقه یگانه تمثیل گر هویت ایرانی است. در ارتباط با این موضوع، ترکان آذری در دیرباز به زبان آذری که از خانواده ی زبان های ایرانی می باشد سخن می گفتند. به گمان ناسیونالیست های فارس، زبان آذری لهجه ای از زبان پهلوی می باشد.[x] “
در باب این موضوع که در قیاس ترکان و فارس ها کدامیک پیش از دیگری وارد ایران شده اند اطلاعات روشنی در دست نیست. تک داده ی در دست حضور این دو قوم در قبل از میلاد و بعد از میلاد در ایران می باشد که به دفعات حتی به جنگ با یکدیگر نیز پرداخته اند. امروزه چنین ادعا می گردد که زبان فارسی شاخه ای از زبان پهلوی قدیم می باشد. اما این موضوع نیز خود قابل بحث می باشد که آیا زبان فارسی بالواقع امتداد زبان پهلوی است؟
 تاریخ ترکان در ایران که تاریخ سازان هزار سال اخیر آن محسوب می شوند توسط فارس ها و اعراب به نگارش درآمده است. در بسیاری از این تاریخ نگاری ها تصویری منفی از ترکان ارائه گشته است. چراکه نخستین الگوی این تاریخ نگاری کتاب پدر ناسیونالیسم فارسی یعنی شاهنامه ی فردوسی ارائه گشته بود. در این کتاب که جنگ ایران و توران به نظم کشیده شده است؛ ترکان با صفاتی از قبیل کودن، بی عقل، بی وفا و … به تصویر کشیده شده اند. دشمن پنداری تورانیان از سوی فردوسی در آن زمان از نخستین نمونه های ملت سازی مدرن ایرانی محسوب می شود.
 تلاش برای شکل گیری مفهوم ترکان آذری ویژگی هایی شبیه تلاش برای شکل گیری مفهوم ازبک در تاجیکستان را داراست. نخستین نوشتار در باب تعلق آزربایجانیان به نژاد آریایی و ترک نژاد نبودن آن ها به قلم دکتر تقی ارانی در نشریه ی ایرانشهر منتشره در برلین به سال ۱۹۲۴ می باشد. به نظر تقی ارانی:
 ” فارس، زبانی آریایی است. آزربایجان نیز از دیرباز مسکن اقوام “آری” محسوب می شود. در عین حال این جغرافیا از مناطق مهم تمدن ایرانی محسوب می شود. امروزه سخن گفتن آذربایجانی ها به زبان ترکی از فراموش نمودن زبان دیرینشان نشات می گیرد. گسترش زبان ترکی در این منطقه پس از استیلای مغول، محقق گشته است. “
  تقی ارانی در مقاله ی “آزربایجان یا مسئله ی حیات و ممات ایران” پس از تلاش در پاسخ دادن به مقالات درج شده در نشریات عثمانی در باب ترک های ایران، ترک ها را اقوامی وحشی نمایانده و ادعا می نماید که ترک های ایران اصالتا آریایی نژاد می باشند که از سوی مغولان، ترک زبان گشته اند. نگاه احساسی وی بدین موضوع قابل توجه می باشد:
 ” متاسفانه، پس از حمله ی مغول های شرقی خون آشام و وحشی قسم بزرگی از خلق آزربایجان زبان خویش را فراموش نمود و به سبب آنکه هلاکوخان مراغه را بعنوان پایتخت برگزید شروع به صحبت کردن به زبان ترکی نمودند. یکی از افرادی که در این باب اندیشه های نادرستی دارد روشنی بیگ می باشد که به سیاحت در ایران پرداخته و ادعا نموده است که می توان اثرات روح هویت ترکی را در ایران مشاهده نمود. وی برای نمونه از گنبد سلطانیه در زنجان و گؤی مسجد در تبریز اسم می برد. اگر بالواقع این ابنیه روح مغول و ترک را داراست چرا در شهرهای خودشان اثراتی از بناها دیده نمی شود؟ در تمامی این آثار روح ایران موجود است. “
 ارانی، سپس تلاش می نماید که به خوانندگان بقبولاند که آزربایجانیان و عثمانی ها دو ملت با ریشه ی متفاوت هستند که در طول تاریخ حتی به دشمنی با یکدیگر نیز پرداخته اند و بسیاری از جمعیت ساکن در آناطولی عثمانی ترک نبوده و برعکس ایران، رومی، ارمنی و عرب بوده اند. به نظر ارانی:
 ” اهالی آزربایجان، بویژه در زمان های اخیر عثمانیان را شناخته و فجایع آفریده شده توسط آن ها را فراموش ننموده اند. بعنوان مثال، هنگام ترک آزربایجان توسط سربازان وحشی روس آزربایجانیان با شوقی تمام به استقبال عثمانیان رفتند. اما عثمانی ها آن چنان ظلمی روا داشتند که اهالی آزربایجان حسرت زمان روس ها راکشیدند. یک سرباز ترک هر آن چه که می خواست انجام می داد و از مغازه ها هر آن چه که می خواست برمی داشت. اما آزربایجانیان به بهانه ی اینکه آن ها هم کیش ما هستند بدیشان یاری می رساندند. اما اکنون آن ها به جای تشکر از آزربایجانیان دل آزربایجانیان را خون کرده و ایشان را ترک خطاب می کنند. درحالی که آزربایجانیان از این ترک نامیده شدن خجل زده می شودند.[xi] “
 یکی دیگر از افرادی که دارای دیدگاه های تندروانه ای بر علیه ترکان است. محمدامین ادیب طوسی می باشد. وی، در نوشته ی ” آزربایجان و زبان پارسی” خویش تاریخ مهاجرت ترکان به ایران را مورد بررسی قرار می دهد. به نظر وی، ترک ها پس از اسلام به دلیل نبود دولت مرکزی قوی آرام آرام به ماوراء النهر نزدیک شده و پس از سامانیان آن منطقه را به چنگ آوردند، اما تا زمان سلجوقیان نتوانسته بودند که وارد ایران شوند. چراکه هم آل طاهر، هم صفاریان و هم سامانیان جلوی مهاجرت ترکان را گرفته بودند. ادیب طوسی پس از توضیح هنگامه ی ورود ترکان به ایران و ساکن شدن آن ها، ترکان اوغوز را قومی وحشی، خون آشام و قاتلین بالفطره بیان می نماید. به نظر وی، ضرری که از سوی ترکان اوغوز متوجه ایران شد کمتر از ضرر مغولان نبود. بنا به ادعای جالب دیگر نویسنده، تا میانه های استیلای مغول اهالی تبریز به زبان فارسی سخن می گفتند.
 یک دیگر از امپراطوری های ایرانی صفو ی ها می باشند. صفوی ها در تاریخ نگاری و تحقیقات تاریخی ایران موقعیتی ناهمگون دارند. صفویان از یک سو به دلیل برپایی دگرباره ی دولتی مرکزی در ایران از سوی تاریخ نگاران ایرانی مورد تحسین قرار می گیرند و از سوی دیگر به دلیل رسمی نمودن زبان ترکی، خاندانی منفور نمایانده می شوند. تاریخ نگاران از شاه اسماعیلی که تبریز را پایتخت خویش برگزیده، ترکی را زبان رسمی ایران قرار داده و صاحب دیوان شعری به زبان ترکی می باشد چهره ای منفی به تصویر کشیده و در مقابل از شاه عباسی که پایتخت را به اصفهان منتقل نمود، در توسعه ی زبان فارسی کوشید و با یاری رساندن به ارامنه رابطه ی نیکویی با آنان برقرار کرد بعنوان چهره ای مثبت یاد می کنند. به نظر آنان:
 ” صفویان از نژاد ایرانی بودند که به دلیل آن که به یاری قزلباشان به حکومت رسیدند آرام آرام ترک گشته و ترکی را زبان رسمی اعلان نمودند. “
 کتاب ” تاریخ ایران” که به مناسبت برپایی سلطنت پهلوی نگاشته شد به تشریح حوادث روی داده از استیلای مغول تا تشکیل حکومت خاندان افشار در ایران می پردازد. این اثر که به برجسته نمودن قتل عام مغولان و ظلم های آنان می پردازد در موقع لزوم تاکید بر هویت ترکی صفویان نیز می نماید. ( ترکان قاراقویونلو، آق قویونلو و …). اما این امر را نمی توان به گونه ای مثبت مورد ارزیابی قرار داد؛ چراکه هماره بر این امر تاکید می نماید که علیرغم سلطه ی ترکان، فرهنگ پارسی حاکم بر حیات فرهنگی ایران بود[xii].
 خاندانی که بیش از دیگر خاندانان ترک مورد غضب تاریخ نگاران ایران واقع گشته است؛ خاندان ترک قاجار می-باشد. ایران تا سال ۱۹۲۰ میلادی نزدیک به ۱۵۰ سال از سوی قاجارها اداره گشته است. ایشان علیرغم تشویق زبان فارسی، در دربار خویش به ترکی سخن می گفتند. ولیعهدها نیز در تبریز بزرگ می شدند. تمامی شاهان قاجار دوران جوانی خویش را در تبریز به سر برده و این امر مهمترین فاکتور در رشد و نموشان با فرهنگ ترکی بود. مؤسس سلسله ی قاجاریه آقامحمدخان به دلیل قتل حاکم فارس، کریم خان زند شخصیتی منفی در تاریخ ایران به تصویر کشیده می شود. شاهان قاجار افرادی بی استعداد و بیگانه به تصویر کشیده می شوند. قاجارها در زمانه ی رشد ملی گرایی ایرانی و با فشار انگلستان مجبور به تحویل حکومت به رضاشاه شدند. از این تاریخ به بعد روزهای سیاه ترک های ساکن در ایران آغاز می گردد.
سطور بالا، تنها نمونه ای از اکثریت سخنانی بود که در کتاب های تاریخ ایران در باب ترکان نگاشته شده است. در این قسمت تلاش خواهیم نمود که به تشریح نگاه رسمی دولت ایران به ترکان از کتاب درسی تاریخ اول دوره ی متوسطه بپردازیم. در این کتاب درسی با نام ” تاریخ ایران از آغاز تا صفویه “، ابتدا توضیح مختصری در باب تمدن های پیش از آریایی ها در ایران داده شده است. سپس مهمترین بخش کتاب که به معرفی آریاییان با صفاتی نیکو می پردازد، آغاز می گردد. در این بخش آریایی ها به عنوان قومی بافرهنگ، با مدنیت بتر و دین والای زرتشت معرفی می گردند. در این بخش از کتاب در باب چگونگی ورود آریایی ها و نحوه ی رفتارشان با اهالی بومی ایران و ظلم هایی که بر اهالی بومی وارد آوردند هیچ سخنی به میان نمی آید. دین زرتشت و کتاب اوستا بخش مجزایی در کتاب به خود اختصاص می دهد. در این کتاب مادهایی که از نظر تاریخ نگاران آزربایجان شمالی ترک محسوب می شوند با قطعیتی تمام آریایی نژاد تلقی می گردند و در کنار آن هخامنشیانی که طبق تحقیقات اخیر قومی بی فرهنگ و مهاجم بودند و سبب نابودی تمدن های ایرانی پیش از خود گشتند چونان قهرمانانی ملی به قلم آورده می شوند. به علتی نامعلوم حکومت سلوکیانی که توسط فرد بیگانه ای چون اسکندر مقدونی در ایران برپاشده بود، حکومتی شایان تقدیر در این کتاب تلقی می گردد. در بخش دیگر کتاب حکومت اشکانیانی که آن ها نیز از سوی تاریخ نگاران آزربایجان شمالی و جنوبی حکومتی ترک قلمداد می گردند، حکومتی کاملا آریایی بیان می گردد.
 حکومت ساسانیان، چگونگی ورود اسلام به ایران و علت های فروپاشی ساسانیان بخش دیگیری از کتاب را تشکیل می دهد و بعد از این بخش، تاریخ ایران بعد از اسلام آغاز می شود. در بخش پس از اسلام، تاریخ حکومت هایی چون طاهری ها، صفاری ها، سامانی ها، علوی های طبرستان، آل زیار و آل بویه تشریح می گردد. تمامی حکمرانان این دوره از تاریخ ایران، ترک ها بوده اند. در بخشی از کتاب که به تشریح ورود غزنوی ها به ایران پرداخته می شود چگونگی ورود ترکان به ایران نیز توضیح داده می شود. ترک ها در جای جای این بخش قومی چادرنشین، برده ی سامانی ها، بیگانه و وحشی نشان داده می شوند. در کتاب، حمله ی محمود غزنوی به شهر ری بعنوان مرکز شیعیان و قتل عام شیعیان و سوزاندن کتاب ها به تفصیل توضیح داده می شود. سلجوقی ها نیز با اندکی تفاوت بدین گونه شرح داده می شوند. نکته ی مشترک در جای جای کتاب در باب ترکان، نمایانده شدنشان با صفاتی همچون وحشی، بی فرهنگ و چادرنشین می باشد. حتی اگر این ترکان حاکمان کشور می بودند به گمان ایشان درنتیجه ی این بی فرهنگی و بی استعدادی بود که حاکمان ترک دست به دامان وزرای فارسی چون نظام الملک می شدند. ورود خوارزمشاهیان و مغولان به ایران بخش مجزایی را به خود اختصاص می دهد. دراین بخش مغولان بعنوان قومی وحشی نشان داده می شوند و چنین ادعا می شود که گویا دیوار چین جهت ایجاد مانع بر حمله ی مغولان کشیده شده است که نادرست بودن این ادعا بر همگان آشکار است. به دنبال این سطور ایلخانیان، تیموریان، آق قویونلوها و قاراقویونلوها توضیح داده می شود. در بخش آق قویونلوها، رقابت ” اوزون حسن” با عثمانی ها نگاشته شده و کتاب به پایان می رسد.
 نگاه حکومت مرکزی در ایران به ترکان بخصوص ترکان آزربایجان جدای از تاریخ نگاری ایران نمی باشد. این نوع نگاه تحقیرآمیز به ترکان که بخصوص در سریال های تلویزیونی و نشریات مداوما تکرار می شود در برهه های مختلف سبب واکنش ترکان نیز گشته است. چنان که بسان اعتراض به نمایانده شدن ترکان در قالب رفتگری دغل باز بعدها به تصویر کشیدن ترکان آذری در قالب سوسک در یکی از نشریات سبب اعتراض گسترده ای گردید چونان که پنجاه نفر در این اعتراضات کشته شدند.
 دیدگاه های تاریخی مخالف:
 برخی کتاب هایی که در سال های اخیر طبق تحقیقات تاریخ دانان متاخر منتشر گشته است به دیدگاه های حاکم بر تاریخ نگاری ایران انتقاداتی جدی وارد می کند. این دیدگاه ها، هخامنشیانی را که نقطه ی آغازین تاریخ نگاری ایران قلمداد می گردد را قومی دانسته که از مناطق سردسیر شمالی به مناطق گرمسیر جنوبی کوچ کرده و با وحشی گری تمام تمدن های بزرگی چون بابل و ایلام را به ورطه ی نابودی کشانده و با کمک یهودی هایی که مورد غضب حکومت بابل قرار گرفته بودند بر اریکه ی قدرت تکیه زده اند[xiii]. به نظر پورپیرار، تا زمان ورود اسلام، هیچ گاه دین واحدی بر ایران حکمفرما نبوده است. دین زرتشت نیز بنا به ماهیت ماهوی آن دینی مختص مناطق سردسیر است. چراکه در مناطق جنوبی ایرانی که مردم از شدت گرما رنجیده می گردند تمسک جستن به آتش بر هیچ منطقی استوار نیست. این دین توسط مهاجمینی که از شمال راهی جنوب گردیده اند توسعه داده شده و تنها مختص به طبقه ی حاکم بوده است و تمامی این تاریخ بافی ها به کمک یهودیان جهت ایجاد ملی گرایی آریایی فعلیت یافته است[xiv]. اما در این میان باز هم نکته  نظر مشترکی در باب ورود ترکان به ایران و هنگامه ی ترک شدن آزربایجانیان وجود ندارد. در کتاب های ” تاریخ دیرین ترکان ایران ” و ” زبان و ادبیات ترکان ایران تا زمان ورود اسلام ” به قلم محمدتقی زهتابی چنین ادعا می گردد که ایران از دیرباز سرزمین ترکان بوده است و حکومت هایی چون ایلام، ماننا، ماد، پارت و … سلسله هایی ترک نژاد بوده اند. به همین دلیل زبان ایلامی لهجه ی اصلی و محلی ترکان ساکن در ایران در آن زمان بوده است. این دیدگاه بیش از آن که نگاهی آکادمیک قلمداد گردد، پاسخی به تاریخ نگاران فارسشی بوده است که ترک های ایران را عناصری بیگانه و اشغال گر به تصویر می کشیدند[xv].
 جواد هیئت نیز با قبول اینکه قبل از ورود اسلام ترکان در ایران ساکن بوده اند؛ به بحث در باب ورود ترکان پس از اسلام در قالب سلجوقیان و حکومت هزارساله ی آن ها تا سال ۱۹۲۰ میلادی بر ایران می پردازد[xvi].
 در مقام نتجیه گیری می توان گفت که در تاریخ نگاری ایران، چه رسمی و چه غیر رسمی، ترکان قومی ابتدایی، بیگانه و بی فرهنگ نشان داده می شوند. در این تاریخ نگاری از یک سو، زبان ترکی و فرهنگ ترکی به گونه ای تحقیرآمیز نمایانده می شود و از سوی دیگر به گونه ای عیان، ترکان فارس هایی ترکیزه شده نشان داده می شوند. در این چارچوب ارتباط با ترکیه با احتیاطی تمام به پیش برده می شود و جریان فکری اتحاد ترکان که می تواند از ترکیه به ایران سرازیر گردد در موضوع تاریخ نگاری اریان موضوعی مورد بحث و مهم تلقی می گردد. با تمامی این تلاش ها و ناهمگونی ها:
 ۱) اسلام گرایی مبتنی بر شیعی گری اساسی ترین وظیفه را در شکل دهی ایرانی با یک فرهنگ و یک جهان بینی عهده دار گشته است.
 ۲) تاکید بر ایرانی بودن و نمایاندن ایران بعنوان وطن و ایران گرایی برجسته ترین دیدگاه در شکل دهی به هویت ایرانی در تاریخ نگاری ایران است.
 ۳) حفظ یکپارچگی وطن، با برجسته نمودن دشمنی با آمریکا و اسرائیل بعنوان تهدیدهایی خارجی در تاریخ دانی ایران جهت حفظ وحدت ملی مرتبا مورد استفاده قرار می گیرد.
 در کنار این، این موارد را می توان بعنوان ویژگی هایی قلمداد کرد که در تاریخ نگاری ایران تا اندازه ای موفق بوده و تاثرگذار بوده اند.
 پانوشت ها:
  تشکر از کمک های وافر دانشجوی عزیزم محمدرضا هیئت را در این تحقیق بر خود فرض می دانم.
 [i]  این فیلم در کشورمان ( ترکیه ) با نام ” اسپارتالی” به اکران عمومی گذارده شد.
 [ii]  آکادمی هنر ایران در نامه ای خطاب به بنیاد فرهنگی سازمان مل ( یونسکو ) بیان نمود که: ” این بنیاد باید به این گونه حرکات زیان آور هالیوود در مقابل تاریخ و فرهنگ سرزمینی چون ایران که دارای تمدن دیرینی می باشد واکنش نشان دهد؛ چراکه حراست از فرهنگ تمامی مدنیت ها وظیفه ی یونسکو می باشد. ” حتی سفارت ایران در وب سایت رسمی خود نقدی مفصل درباره ی این فیلم درج نموده بود. در این نوشتار انتقادی سفارت ایران، این مطالب در درک بهتر نگاه به تاریخ ایران از سوی نهادهای رسمی جالب توجه می باشد: ” در فیلم ۳۰۰ ایرانیان دیوهایی زشت صورت، سیاه رو، ترسو، بی عقل و خشایارشاه به عنوان شخصیتی زنانه منش به تصویر کشیده شده است. در این باب باید گفت که؛ ایرانیان اصالتا آریایی نژاد بوده، مردانشان بلندقد وخوش هیکل، زنانشان نیز زیبارو می باشند. در این میان پارس ها و مادها نیز به گونه ای فاحش که بتوان آن ها را از دیگران تمیز داد دارای چشمانی آبی و موهایی طلایی بودند. در کتیبه های کشف شده در پرسپولیس و شوش نیز پادشاهان ایرانبلندقد و زیبارو بیان گردیده اند. زنان ایران نیز در آن زمان در نجابت و مردان ایرانی در جنگجویی شهره ی زمانه ی خویش بودند. (www.irankulturevi.com )
 [iii]  این جدل های لفظی، خاطره ی مشکات یکی از دوستان آموزگارم در سال های ۱۹۹۰ را که در یکی از مدارس پایتخت ملت-دولتی لائیک به تدریس می پرداخت را در ذهنم زنده نمود. بنا به اظهارات این دوستم؛ دانش آموزان مدام در باب اظهارات وی در باب تمدن هایی چون گؤک تورک و اویغور که مربوط به دوره ی ماقبل اسلام می باشد واکنش نشان می دادند و هنگام بیان رابطه ی آتیلا و هون ها با بیزانس مبنی بر اینکه ارزش بیزانسی ها بنا به دلیل اهل مطالعه بودنشان از آتیلا و هون های بت پرست بیشتر بود اعتراض نشان می دادند. لازم به ذکر است که این خاطره و وضعیت تراژِیک مورد بحث در آن در نگارش این مقاله تاثیر بسزایی داشته است.
 [iv]  در این باب نگاه کنید به: عبدالله گون دوغدو، از امت به ملت، نوشتارهای احمدآغااوغلو در نشریات صراط مستقیم و سبیل الرشاد، انتشارات IQ، استانبول ۲۰۰۷٫
 [v]  برای آگاهی از نظرات فاتاستیک در باب ایران و توران نگاه کنید به: عثمان کاراتای، ایران و توران در زمانه ی ملت های تخیلی و خاورمیانه و اروپا-آسیا، انتشارات کارامان، آنکارا، ۲۰۰۳٫
 [vi]  گؤک هان چتین سایا، ” سیاست خارجی ایران از خمینی تا رفسنجانی “، تورکیه گون لویو، شماره ی ۶۳، کاسیم-آرالیک ۲۰۰۰، ص۴۹٫
 [vii]  رضا بیگدلی، باستان گرایی در تاریخ معاصر ایران، انتشارات مرکز، تهران، ۲۰۰۱٫
 [viii]  استفان آ. دودیگنون، ” تغییرات سیاسی در آسیای میانه و تاریخ نگاری تاجیکستان و ازبکستان ۱۹۸۷-۱۹۹۳ “، انتشارات متیس، استانبول، ۱۹۹۷، ص۹۱-۱۳۳٫
 [ix]  اولیور روی، آفرینش ملت ها در آسیای میانه ی جدید، مترجم محمد مورالی، انتشارات متیس، استانبول، ۲۰۰۰، ص ۱۷۲-۱۷۶٫
 [x]  منوچهر مرتضوی، زبان دیرین آزربایجان، انتشارات بنیاد افشار، تهران، ۱۳۶۸، ص۳۵-۳۶٫
 [xi]  ایرج افشار، زبان فارسی در آزربایجان، ص۱۷۷-۲۱۴٫
 [xii]  رضا پاژوکی، تاریخ ایران از مغول تا افشاریه، انتشارات فرهنگ، ۱۳۱۷، تهران.
 [xiii]  ناصر پورپیرار، دوازده قرن سکوت، انتشارات کارنگ، تهران، ۲۰۰۰٫
 [xiv]  ناصر پورپیرار، پلی بر گذشته، انتشارات کارنگ، تهران، ۲۰۰۱٫
 [xv]  محمدتقی زهتابی، زبان و ادبیات ترکان ایران تا ورود اسلام، انتشارات اختر، تبریز، ۲۰۰۱، ص۷٫
 [xvi]  جواد هیئت، تاریخ زبان و لهجه ی ترکی، انتشارات پیکان، تهران، ۲۰۰۱٫
نویسنده: دکتر عبدالله گون دوغدو- استاد تاریخ دانشگاه آنکارا
ترجمه به فارسی: بابک شاهد- دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ عمومی ترک، دانشگاه آنکارا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر