Pages

۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

چشمهایت را بردار برویم آیسودا - محمدرضا لوایی



بیدار شو آیسودا، بیدار شو. تبریز را بردار برویم. فاجعه ها و فاصله ها را طی کرد باید. در سوریه چشمهای آبی دخترکی را به سیاهی ستم و استبداد و سلطه  می دوزند.  گامهای دیکتاتور را جمع کن و بر سطل آشغال بینداز. ول کن این جهان وامانده را.  هنوز جهان درگیر منحنی صعود و سقوط دیکتاتورهاست آیسودا

بیدار شو آیسودا. باید چشمانت را بردارم و بگریزم. رویاهایم زیر تیغ قضاوت و سانسور و نفرت به خود می لرزند. اسم هایم را بر دار و بگریز آیسودا. در تهران فتنه ام، در تبریز ترک اخلال گر و در استانبول " چاپولجو" و غارتگر.  در سوریه یک کودک سیاه سوختۀ تروریستم که به لطف بمبهای شیمیایی اصلاح می شوم
جهان خواب آشقتۀ توست آیسودا. در خواب داری با زبانی عجیب حرف می زنی .تا زبانت را نبریده اند بیدار شو. زبانت را ببر.  زبانت را بردار و بگریز. زبانت را توی کیفت مخفی کن. بگذار تنها پاهایت به دانشگاه بروند. آنها دانشجویی می خواهند که دانشش جویی نشود. بمان زیر رخوت آن درخت سیب همسایه. اما مواظب باش که حوا نشوی آیسودا. خسته ام از تکرار مکرر هبوط و هابیل و قابیل و کلاغ. خسته ام از بود و بودا بازی خواب آور روشنفکر مآبان
چشمهایت را بردار برویم آیسودا. می خواهم همۀ رودهای جهان را با چشمهای تو بگریم. می خواهم اندوه همۀ رودها و خلیج ها و دریاهای جهان را با آبی چشمانت بشویم و بریزم به حلق انسان هایی که در کویر نژادپرستی و نژاد برتر و این نوع خزعبلات گیر کرده اند. همیشه یک رستمی در کمین نشسته تا اسفندیار چشمهایت را کور سازد. مواظب چشمهایت باش. حاجی می خواهد چشمهایت را صیغه کند. حاجی پورنو، فیسبوک عصمتت را هک خواهد کرد اینجا. حاجی زیر سرش بلند شده، البرز شده و مانده دستش. من می زنم زیر خنده و حاجی می زند زیرش و تو می زنی به کوه. گاهی چنین می شود این زندگی سگی. گاهی پیش از آنکه دل به دریا بزنی دریا دلت را می زند.
این طفل بزرگ نخواهد شد آیسودا. شعارهای دشمن شکن ایراد خواهد کرد و سپس به کنج خلوت خود خزیده و فیلم خانۀ دوست کجاست را تماشا خواهد نمود. در ذهن این طفل همیشه روباه کلاغ را فریب می دهد و پنیرش را می قاپد. در ذهن این طفل تنها دو گزینه وجود دارد، علم بهتر است یا ثروت؟ گزینۀ دیگری بر آن متصور نیست. به این طفل بابا همیشه  آب و نان می دهد. استقلال که ندارد. این طفل فوقش رئیس جمهوری خواهد شد در حد و اندازۀ احمدی نژاد. ساقی که چنین باشد توهمش چنان خواهد شد. این طفل بزرگ نخواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر