Pages

۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

"هفته ملی کودک" تافته‌ای جدا بافته-تئل‌ناززنگانلی

این که در مسئله‌ای چیزی را سیاه‌سیاه ببینیم یا سفیدسفید، چیز خوبی نیست؛ نرمالش این است که واقع‌گرا باشیم؛ اما حق نداریم واقع‌گرایی و واقعیگویی را با فردبینی و دیدگاه فردی خود اشتباه بگیریم که در این صورت واقع‌گرایی اسمش به دیکتاتوری و یا چیزی شبیه به فردبینی دیکتاتورانه تغییر خواهد کرد.

آن چه امروزه در جامعه ما آزاردهنده شده این است که علم نداریم به این که در فلان موضوع چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است و با توجه به این اتفاقات نتایج آینده در آن موضوع چه خواهد شد؟ اما با این وجود به درست بودن نظرات خود اصرار می‌ورزیم. این که واقعیتها نیز نسبی هستند را بپذیریم؛ ما اگر چه از گذشته خواهیم آموخت اما واقعگرای زمان خویش خواهیم بود..
انسان‌ها محصول آموزش و تربیت هستند
آن روز با یکی از همکاران در مورد شعر حدادعادل بحث میکنم و میگویم: «حدادعادل چوخ خور باخیر، بو مملکت‌ده آیری دیل‌لرده وار و تازا گرک بو دیل‌لر یازیلا و اوخونا و ...» جواب میشنوم:  « شما هم خیلی حساس شدید حدادعادل خواسته وزن شعر درست دربیاید این بیت شعر را آورده که: کابل و تهران و تبریز و بخارا و خجند / جمله ملک توست تا بلخ و نیشابور و هری» و به همین سادگی سیستم در همکاری دیگری با حدادعادل و در راستای افکار او به جای حذف این شعر این بیت را و آن هم به دلیل اعتراضات ملت آذربایجان حذف کرده و شعر را با همان عنوان «ای زبان فارسی» روی جلدهای کتاب میآورد که دهن‌کجی دیگری به قومیتهای ایران کرده باشد؛ زیرا این شعر که میراث نیاکان ادعا شده را کودک کرد و لر و بلوچ و تورک هم در مدارس میخواند در حالی که هیچ ربطی به نیاکان او ندارد..
افسوس که این همکار ما تورک زبان است و دریغ که به همه مسائل زندگی خود دیدگاهی به همین سادگی داریم که امروز طباطبایی و امثال او به خود اجازه میدهند که توهین‌های بزرگی به ترکان کرده و تمدن و فرهنگ او را در دو ترم ختم کنند و در نشریه وزینی چون «مهرنامه» به چاپ رسانند؛ و درست همین نگاهها باعث شده که امروز دانشگاههای ما به جای ایجاد فضایی برای تربیت دانشجویانی نقاد و علمی به جایی تبدیل شود که دانشجویان برای اشکال فضا به آنجا بیایند؛ و اما این دیدگاهها نتیجه تربیت و آموزشی است که «تفکرغالب» با حمایت و در پشتیبانی از «قدرت غالب» در طول سالیان دراز بر کرسی نشانده و تربیت و آموزشی را از ابتدا در این مملکت پیگیر شده که نتیجه اش ایجاد فضایی نیست که در آن «گفتمان منطقی» تولید شود و همین تفکرغالب امروز و دیروز نیازی ندیده برای ایجاد این فضا در دانشگاه‌ها و جاهای دیگر آموزشی تلاش کند، زیرا این فضا از جانب او برای منافع و قدرتش تهدیدی به شمار میآید.
 این همکار ما هم حاصل همان تربیت است؛ تربیتی که می‌خواهد از طباطبایی و امثال او مانقورد بسازد. امسال و سالهاست که این مانقوردسازی را در روز جهانی کودک و در نشانه‌گیری حذف «آموزش رسمی زبان» قومیت‌های دیگر در این جغرافیا با جان و دل حس می‌کنم.
«هفته ملی کودک» تافته‌ای جدا بافته
اما امسال روز جهانی کودک را سپری میکنیم درحالی که اگر در «پروسه ملت‌سازی» و حذف سایر قومیت‌ها در این جغرافیا، مدتی  پیش «کارت ملی» را به خورد ما می‌دهند و با تاکتیکی بسیارنرم ذهن‌ها را آماده می‌کنند برای پذیرش این پروسه‌ که از زمان رضاخان شروع شد و با شعار یک ملت، یک فرهنگ و یک زبان چهره نمود؛ امسال نیز در ادامه همان پروسه و در تاکتیکی تافتهای جدا بافته روز جهانی کودک را نیز به «هفته ملی کودک» تغییر نام داده و کودکان سایر قومیت‌ها را به همین راحتی حذف می‌نمایند. امروز کار ناتمام رضاخان با ملیتی ایرانی، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی – اسلامی در حال پیگیری است.
در عجبم اینان روز جهانی زن، روز جهانی کودک و ... را قبول نمی‌کنند و روز زن و روزهای دیگری از روز جوان گرفته تا روز دختر و ... را برای فرهنگ و مدنیت ایرانی - اسلامی خود می‌تراشند اما با این وجود خیلی راحت به خود اجازه می‌دهند تا فرهنگ و زبان‌های دیگر را در این جغرافیا حذف کنند.
امسال روز جهانی کودک را سپری میکنیم در حالی که در کوچه پس کوچههای تبریز، مراغه، قوشاچای، مرند، زنجان، اردبیل و دیگر شهرهای آذربایجان و در قومیتهای دیگر در لرستان، کردستان، خوزستان و ... در خانهای 100 متری با برنامهای روز جهانی کودک را برای کودکان قومیتها جشن گرفته اند، اما سهم این کودکان در این روز از رسانههای ملی چه شد؟
سهم اینان در خبرگزاریها، مهدکودکهایی که در اردبیل و زنجان و تبریز و ... با بودجه پدر و مادری تورک و در سایر قومیتها با بودجه پدر و مادری لر و بلوچ و کرد و عرب تأمین می‌شود چه شد؟ آیا سالن ارشاد که سهم کودکانی است که بخت با آنان یار بوده و زبانش بنا به دلایل سیاسی رسمی شده، سهم این کودکان نیست؟ سهم این کودکان را در جشنهای کلان ملی در روز جهانی کودک و در جشنوارههای کودک در این جغرافیا می‌خواهیم!
سهم زبانی و انسانی کودکان قومیت‌ها در روز جهانی کودک به عنوان بیگناهترین موجودی که دنیای پاک و معصومانهشان را به دست بزرگانی سپرده‌اند که به دنبال منافع خود دنیای پاک او را خراب میکنند چه شد؟ چرا و با کدامین ماده حقوق بشری در روز جهانی کودک زبان مادری او را بایکوت و حذف نمودید؟ چرا دنیای او را به سخره گرفتهاید؟ مگر زبان مادری او جدای از دنیای او است و مگر او با زبان مادریاش زاده نشده است؟ (1) چرا به خاطر تأمین منافع سیاسی خودتان قسمتی از وجود او را برای بریدن و حذف کردن انتخاب کردهاید؟ زبان او هویت او است و چرا او را به «لالی مدرن»(2) تشویقش میکنید؟
حذف زبان او را جزء تاکتیکهای سیاسی خود قرار ندهید، او معصومانه با دیدگاههای شما تربیت میشود، به فردایش بیندیشید که اگر دیر شود و او نیز شبیه شما گردد!
1-    نظریه «نوام چامسکی» که کودک با زبان مادری خود زاده می‌شود.
2-    وام گرفته از مطلب «لالی مدرن» آقای علی محمدبیانی، شاعر و نویسنده زنجانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر