Pages

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

آیا جنبش سبز می تواند آلترناتیو جمهوری اسلامی شود؟ از علی سلیمانی

ساوالان پورت : آیا جنبش سبز می تواند آلترناتیو جمهوری اسلامی شود؟ از علی سلیمانی آن چیزی که همه مردم ایران امروزه چشم بر آن دوخته اند، سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران است که با توجه به بحرانهای مختلف از جمله بحرانهای بین المللی و فساد اقتصادی و نابسامانیهای اجتماعی دست به گریبان است و افق بسیار نزدیکی را برای سقوط متصور می سازد و ام...ر مسلم بر جامعه ایرانی آن است اگر این بحرانها تداوم یابد قطعا این حکومت ساقط خواهد شد. سوالی که در این بین مطرح می شود آن است، بعد از سقوط این رژیم چه کس و یا کسانی و یا گروهی این حاکمیت را به دست خواهد گرفت؟ گروههای بسیاری با عقاید و سلیقه های مختلفی در خارج از ایران وجود دارند که بسیاری از آنها بر علیه جمهوری اسلامی به صورت آشتی ناپذیری به فعالیت مشغول هستند.

اما هیچ گروه سیاسی ایرانی را نمیتوان یافت که اعتقاد داشته باشد که با جمهوری اسلامی ایران میتوان مصالحه کرد ، به جز طرفداران جنبش اصلاحی در ایران که اکنون بنام جنبش سبز نامیده میشوند.طرفداران جنبش اصلاحی کسانی هستند که معمولا با عقایدی رادیکال که از درون رژیم برخواسته اند و بیشتر آنها ازاعضای مجمع روحانیون مبارز بوده و یا به نحوی در ارتباط با آنها قرار داشته و از آنها تاثیر پذیرفته اند. ومجمع روحانیون تشکیلاتی منشعب از جامعه روحانیت مبارز بوده که با اختلافات فکری در دوران آیت الله خمینی از آن جدا شده و تشکل مستقلی را با نام مجمع روحانیون مبارز تشکیل داده بودند.با توجه به اینکه تعداد زیادی از اعضای مجمع روحانیون افرادی مبارز و روشنفکرانی مذهبی به شمار میرفتند دقت آیت الله خمینی را جلب کرده و او را تحت تاثیر قرار داده بود، تا زمانیکه ایشان در قید حیات بودند، هیچکدام از آنها اجازه نداشتند نسبت به همدیگر تندروی ویا تعرضی بکنند ، اما این دو گروه یعنی جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز هر دو معتقد به نظام و رهبری آیت الله خمینی بودند و با وجود تضاد فکری در محوریت رهبری دورهم جمع شده بودند اما آن چیزی که مشخص بود ترکیب فکری جریان سنتی نسبت به جریان مقابل از انسجام بیشتری برخوردار بود و لو اینکه مجمع روحانیون مبارز بیشتر به تز فکری دکتر علی شریعتی با ترکیبی از عرفان اسلامی و مارکسیزم و تحت تاثیر اقتصاد سوسیالیزم بودند باز در نگرش فکری اعضای آنها شدت و ضعف هایی وجود داشت که زمینه را برای پیدایش اندیشه های مختلفی را در درون خویش بسترسازی میکرد اما جامعه روحانیت جریانی سنت گرا بود که همه چیز را با متراژهای فقهی اندازه گیری میکرد و مالکیت خصوصی در آنها از جایگاه مقدسی برخوردار بود و محدودیتهایی که در قانون اساسی مانند اصلهای مربوط به اقتصاد تعاونی ودولتی وجود داشت، به شدت مخالف بودند و آن را مخالف ومغایر با فقاهت اسلامی میدانستند و بنا براین به شدت با آین اصول قانون اساسی مخالف بودند ومخالفت آقای خامنه ای با نخست وزیری آقای مهندس موسوی نیز بر این اساس بود که مهندس موسوی طرفدار اقتصاد تعاونی بود وجناب خامنه ای علنا آن را مغایر با اسلام تلقی کرد ه و آن را قانونی بر علیه مالکیت خصوصی و تقدس سرمایه در نظام اسلامی میدانستند و معتقد بودند که این برنامه ها تحت تاثیر ایدلوژی کمونیسم انجام می گیرد. بعد از فوت آقای خمینی که آقای خامنه ای با زمینه سازی سید احمد خمینی فرزند آیت الله خمینی و آقای هاشمی رفسنجانی به رهبری رسید اولین اقدامی که کرد تمام افرادی که در دوران آیت الله خمینی دستی در قدرت داشتند یکی پس از دیگری از صحنه قدرت به حاشیه رانده شدند از جمله آیت الله اردبیلی و ناصر مکارم شیرازی و بیات زنجانی از آن جمله افرادی روحانی و درجات دینی بالایی از خامنه ای بودند که به حاشیه رانده شدند. حتی کار به جائی رسید که سید احمد خمینی بنا به دستوروفتوای عوامل نوظهورو وابسته به بیت رهبری به قتل رسید و زمینه بایکوت آیت الله هاشمی رفسنجانی، مردی که زمینه رهبری آقای خامنه ای را مهیا کرده و موانع لازم را با درایت و کاردانی تمام ازمیان برداشته بود، بوقوع پیوست. 

چهره هایی که در دوران آیت الله خمینی ره به بارگاه ولایت نداشتند، مانند آیت الله مصباح یزدی و اعضای انجمن حجتیه میداندار معرکه گردیدند، عواملی که مردم را مکلف به اطاعت بی چون وچرای از ولایت فقیه تاکید داشته و هر گونه مقاومت در برابر او را محاربه با خدا و رسول خدا دانسته و چنین افرادی را واجب القتل میدانند که سید احمد خمینی نیز قربانی این فتوای آقایان گردید و دهها نفر از تمام اقشار و گروهها توسط عوامل امنیتی رژیم بدون اینکه محاکمه ای صورت گیرد به قتل رسیدند. اوج این قتل ها در دوران اتمام ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی و شروع ریاست جمهوری آقای خامنه ای که با رای قاطع مردم ایران به ریاست جمهوری برگزیده شده بود با شدت تمام ادامه داشت. جالبترین نقطه ای که در این دوره از انتخابات، از طرف مردم مطرح می شود این است که می گویند رای به خاتمی رای نه به جمهوری اسلامی است که اوج نارضایتی مردم را از حکومت نشان میداد. انتخاب آقای خاتمی به ریاست جمهوری آن هم با رای اکثریت مردم شوک عظیمی را بر رژیم و رهبری و عوامل قدرت آن یعنی نیروهای امنیتی و نظامی وابسته به رهبری وارد کرده و برای رویایی با عوامل موجود در دولت که با شعار اصلاحات به صحنه آمده بودند، وادار نمود که خود را در برابر آنها بسیج کنند. ضربه هولناکی که به رهبری و عوامل امنیتی رژیم در این زمان وارد شد، افشای قتل های مشهور به زنجیره ای که وزارت اطلاعات تحت فشار افکار عمومی و طرفداران اصلاحات ناچار به اعتراف شده و از ملت عذرخواهی کردند. در این بین عده ای از عوامل وابسته به اصلاحات دست به حاشیه پردازی زده و این قتل ها را منتسب به هاشمی رفسنجانی نموده و کتابهایی مانند عالیجنابان سرخ پوش را منتشر میکنند.

البته فاکتورهای زیادی میتوان نسبت به این امر بیان کرد اما حائز اهمیت ترین آن عدم درک صحیح از شرایط موجود وآرایش قدرت در هرم حاکمیت عامل آین تحلیل ها بوده است که دشمن اصلی و واقعی در حاشیه قرار گرفته و موضوع فرعی اصل و ملاک عمل قرار می گیرد. شاید اصلی ترین اشتباه اصلاحات در این مرحله وجود و اشاعه چنین تفکری بوده که زمینه را برای اشتباهات بزرگ آماده ساخته و این حرکت موجب گردید که کشور و جنبش اصلاحات در برابر توفانهای سمگینی قرار گرفته و مملکت را در دام استبدادی عظیم قرار دهد. در حقیقت باید به زبانی ساده گفت تخرییب چهره آقای رفسنجانی در آن دوران زمینه را برای رسیدن به قدرت احمدی نژاد را مهیا ساخت . جناب هاشمی رفسنجانی نیز بدون در نظر گرفتن التهاب موجود در جوسیاسی کشور که تبلیغات عوامل اصلاحات با توجه به موقعیت های به وجود آمده بدون در نظر گرفتن عواقب آن در جامعه دمیده بودند همراه با تخلفات نیروهای امنیتی و نظامی بطور توام زمینه شکست وی را فراهم ساخت. نیروهای اصلاحات سرمست از پیروزیهای دو دوره ریاست جمهوری و دوره ششم مجلس شورای اسلامی را که به دست آورده بودند هیچوقت فکر نمیکردند که کشور با چنین پدیده وحشتناکی مواجه شود. اصلاحات در این دوره شدیدا دچار از هم پاشیدگی فکری و گروهی گردید و حتی کار به جایی رسید که نتوانست در انتخابات ریاست جمهوری مواضعی واحد اتخاذ نماید همان گرایشات فکری که در تشکیل مجمع روحانیت مبارز وجود داشت، بعد از کسب قدرت با پتانسیل های موجود خود به مرحله تکامل رسیده و تبدیل به صف آرایی در مقابل هم گردیده، که عامل شکست بعدی اصلاحات را موجب بود و جو استبدادی حاکم نیز بر این صف آرایی ها دامن می زد. حال آنکه حوادث زیادی در جامعه روی داده بود که اصلاحات می توانست به صورت منطقی آنها را در سطح جامعه مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و زمینه های فکری جامعه را نسبت به خود توجیه نموده تا توده های عظیم مردمی را همیشه به دنبال خود داشته باشد متاسفانه تضاد فکری در درون اصلاحات آشفتگی اجتماعی را به دنبال داشت و حتی همانطوریکه قبلا هم گفته شد تحلیل های غلطی نیز به جامعه داده شد که نوعی سر درگمی در توده های مردمی بوجود آورد. واقعیت این است که در مملکت هیچ گروه وتشکلی تا به حال وجود نداشته که در سرنوشت سیاسی مملکت تاثیرگذار باشد اغلب نیروهای اپوزسیون جمهوری اسلامی با توجه به استبداد حاکم درخارج از کشور جای گرفته وبا توجه به عدم ارتباط با توده های مردمی تاثیر چندانی در سرنوشت مملکت نتوانسته اند داشته باشند اما جنبش اصلاحات با توجه به اینکه از درون حاکمیت به منصه ظهور رسیده بود با توجه به فرایند زمان و ارتباط مستقیم با توده های مردمی توانسته بود ضمن جلب تودها شکل یک اپوزوسیون توده ای را در کل بازی کند با اینکه عده زیادی از اپوزوسیونهای خارج از کشور از شناخت آنها به عنوان یک اپوزوسیون امتناع کرده اند و استدلال آنها این است که اغلب اعضای اصلاحات نقش مستقیمی در عملکرد حاکمیت داشته اند و باید نسبت به عملکرد خود پاسخگو باشند اما آن چیزی که در این سیر قابل ذکر است عقاید و تفکر آنها تاثیر چندانی بر روند اصلاحات نداشته و ندارد البته این اپوزوسیون خارج بطور اعم معتقد هستند پشتوانه مردمی اصلاحات همان توده هایی هستند که از ستم حاکم بر جامعه به تنگ آمده اند و جنبش اصلاحی در ایران را به عنوان یک حرکت اعتراضی مورد حمایت قرار میدهند و الا اگر به آرا عمومی مراجعه شود اغلب این تودهها غیراز آنها فکر می کنند . البته به احتمال زیاد این استدلال واقعیت داشته باشد اما هر چه باشد رهبری حرکت و ابتکار عمل فعلا در دست این حرکت بوده و هست. با گذشت از اینها و نقطه های ضعف اصلاحات در مجموع دولت خاتمی نسبت به دولت احمدی نژاد چه در سطح بین المللی که از اقبال خوبی برخوردار بود و در داخل نیز موفقیت هایی در برنامه های اقتصادی و اجتماعی داشته و آزادیهایی نسبی را به وجود آورده بود. اما نه آقای خاتمی و نه حوادث بعدی به نکته ای که لازمه نگرش کلی نسبت به آن است تدوین سیاست کلی جبهه اصلاحات بوده و هست که هیچوقت به آن دقت کافی نشده است. رژیم ایران اکنون سیاست فرسایشی در پیش گرفته که قطعا خطرناکترین سیاستی است که می تواند موجب سرخوردگی مردمی این جنبش را در پی داشته باشد اما در برابر این سیاست ناکامیهای حاکمیت در روابط بین المللی و تحریمهای پی در پی آنها توسط جامعه جهانی که منجر به انزوای آنها شده و فسادهای روزافزون اداری و رشوه های کلان در آن واختلاس های نجومی از منابع مالی و بانکها و گرانی های سرسام آور همه و همه که مستقیما برجامعه تاثیر به سزائی دارند، این جنبش را در موقعیت بسیار مساعدی قرار داده است که متاسفانه رهبران آنها قادر به استفاده از این موقعیت بسیار مناسب نبوده و نمی توانند باشند. با پتانسیلهایی که این جنبش در صحنه مبارزات سیاسی ایران دارد خود را کاملا در انزوای سیاسی قرار داده است در حالیکه همه حوادثی که در ایران رخ میدهد این جنبش موظف می باشد توضیحات لازم را همراه با تحلیلهای دقیق به جامعه ارایه میداد تا مبارزات سیاسی در جامعه ایران بسیج شود . دومین مواردی که جنبش سبز نتوانسته در آن راستا موفق عمل نماید مسئله ملی و قومی در ایران است. در این مورد جنبش نتوانسته تحلیلی مشخص از ایران کثیرالمله ارائه دهد با اینکه شاید نزدیک به بیش ازنصف جمعیت ایران را قومیتهای ملی تشکیل میدهند هنوز که هنوز است تحلیل مشخصی از آن نتوانسته ارایه دهد و حتی بعضی از عوامل این حرکت نه تنها در حل مسئله گامی بر نداشته اند بلکه راه ناصوابی در پیش گرفته و حتی شدیدتر از عوامل امنیتی رژیم موضع گیریهایی کرده اند و بنابراین از پتانسیلهای بیش از نصف جمعیت کشور محروم مانده و نتوانسته اند از آن بهره برداری نمایند. این موضوع به قدری برای آنها حساس برانگیز بوده که در ستادهای انتخاباتی بعضی از استانها افراد ستادهای مرکزی برای کوبیدن همدیگر از این ابزار استفاده میکرده اند بطوریکه از رئیس ستاد جناب مهندس موسوی در استان اردبیل به ستاد مرکزی تهران شکایت می شود که مسئول ستاد پانترکیست است در حالیکه این فرد دهها مصاحبه رسمی بر علیه حرکت ملی آذربایجان داشته است . این موضوع نشانگر آن است که مسئله ملی یکی از مشکلات اساسی این حرکت بوده است. حال با این شرحی که از موضوع داده شد ، این سوال مطرح می شود، این حرکت آیا می تواند آلترناتیوی برای حاکمیت جمهوری اسلامی باشد؟ حرکتی که قادر نیست به حل مشکلات اساسی خود بپردازد و برنامه ای مشخص داشته باشد چگونه میتواند سرنوشت جامعه ای را به دست گیرد. البته پایه های لرزان حکومت اسلامی هر آن میتواند فرو ریزد جز پوسته ای از آن چیزی نمانده اما این باز، حل تمام مسایل نیست بلکه تعیین استراتژی حرکت و تحلیل چگونکی تعامل با نیروهای دمکراتیک وارایه تعریف مشخص از حرکتهای ملی وقومی و جایگاه آن از مهمترین و اساسی ترین ابهام های پیش روی این حرکت بوده و می باشد که باید امروزه به حل آن اقدام کنند و الا در آینده با مشکلاتی اساسی روبرو خواهد بود و برای گذر به این مرحله تشکیل پارلمان در تبعید با مشارکت تمام احزاب و شخصیتهای وگروهای سیاسی و نیروهای دمکراتیک و ملی وقومی جهت تعیین خط مشی حکومت مداری ایران از اساسی ترین کاری است که امروزه باید بر آن اقدام نمود. 

علی - سلیمانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر