Pages

۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

من یک فمنیست هستم! ــ فریبا.الف

ساوالان پورت : زندگی را برای من افقی تک بعدی کرده اند،زندگی را برای من غصه درون ، رنگ زرد چهره ام، آشفتگی شبانه ام ، در خود بودنم کرده اند ،زندگی را به وسعت یک اتاق ، به لذت یک آغوش سرد ، به شیرینی گریه کودک کرده اند.من یک ماهی ام که مرا در آکواریوم زندگی حبس کرده اند.
ذهنم در میان هیاهوی و صدای نابهنجار خیابانها قدم می زند، نگاه میکنم ، مردمی در گریز ،با چشمانی بسته، زنانی با کیسه ای سیاه بر سر،مردانی با نگاههای هرزه. سینه ام را می فشارم آهسته قدم برمی دارم ولی تنهائی ام را دستهای انگلی برهم می زند، صدائی آنرا درهم میشکند و نگاهی آنرا میخرد!
 
این تنهائی من است تنهائی من بخاطر دختر بودنم ، بخاطر متفاوت بودنم و بخاطر چشمان بازم است. تنهائی من وقتی معنی می شود که بخاطر حس شادیم بالا و پایین می پرم و بخاطر آن کتک می خورم چون دخترم.تنهائی من وقتی معنی می شود که در 7 سالگی به من می گویند بزرگ شده ای، در 9 سالگی برایم جشن تکلیف می گیرند و مانند زنان! چادر به سرم می کنند و نگاه کودکانه من در پی آن می میرد، من وقتی تنها شده ام که 18 ساله شدم،دختر دم بخت شدم،باید خود را برای زنانی شیرین کنم تا مرا به عروسی قبول کنند باید خود را ارزان بفروشم 100 سکه ،200 ، 300،…..بالاتر،اینها بهای ماست؟!بهائی که حتی پرداخت هم نمی شود و اگه بخواهی زن بی شرمی هستی  و ما به خاطر این بهای روی کاغذی مغرور می شویم!
 
من تنهایم چون در پی نگاهم اندیشه ایست ، چون قلبم فقط برای انسانها می تپد، چون دستانم در پی آزادیست.
 
فریبا.الف

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر