Pages

۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

دولتمردان پيام صريح مردم را بشنوند: رسميت زبان تركي! (در مقياس كشوري و توسط قانون اساسي خواست همگاني ملت ترك و نياز مبرم آزربايجان است) ــ مهران بهاري

ساوالان پورت : آموزه هاي بي اساس، نژادپرستانه و استعماري دولتي در ايران:

آموزه هاي رسمي و دولتي قوميتگرائي فارسي در مورد اكنون فرهنگي و تاريخ سياسي ايران، تركيب گروههاي ملي آن و بويژه تركها، اساس قرار دادن نژاد خيالي و موهوم آريايي،

 محوريت زبان محلي اقليت فارس در تعريف هويت ملي ملل ساكن در ايران، ملي نماياندن زبان فارسي .... همه آموزه هائي ساختگي، يك طرفه، غيرواقعي، بي اساس، نژادپرستانه، واپسگرايانه، استعماري، ضد ايراني، اسلام ستيز و فوق العاده تحريك آميز و خطرناك است.



در آغاز قرن بيستم، مانند امروز، زبان تركي زباني سراسري و زبان اكثريت نسبي (و طبق برخي از منابع زبان اكثريت مطلق) مردم ايران بود. تركهاي ساكن در ايران، مانند امروز علاوه بر سه منطقه پرجمعيت كشور يعني شمال غرب (منطبق بر مناطق ترك نشين به هم پيوسته در دوازده استان امروزي شمال غربي كشور شامل آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، همدان، زنجان، قزوين، مركزي، گيلان، كردستان، كرمانشاهان، تهران و قم)، شمال شرق (منطبق بر مناطق ترك نشين در استانهاي امروزي خراسان شمالي، خراسان رضوي، خراسان جنوبي، گلستان، مازندران، سمنان) و جنوب ايران (مناطق محل سكونت تركهاي غيرعشايري، همچنين گروههاي ترك منسوب به اتحاديه طوائف تركهاي آزربايجاني قشقايي، خمسه، بچاقچي، افشار، قرائي، آقاجري، گوندوزلو، شاهسون و .... در استانهاي اصفهان، فارس، كرمان، لرستان و استانهاي مجاور آنها)، در تمام سطح كشور پخش شده بودند. زبان فارسي نيز زبان مادري كمتر از ١٠ درصد جمعيت ايران و به لحاظ جمعيتي پس از زبان تركي دومين زبان ايران بود. فارسي به عنوان زبان اقليت قوم فارس، زباني محلي بود كه تنها در فارسستان يعني برخي نواحي كم جمعيت كويري و حاشيه كويري مركز و شرق كشور به سوي مرز افغانستان بدان تكلم مي شد. (اساسا زادگاه زبان فارسي دري كشور همسايه افغانستان است).



زبان فارسي عامل وحدت ملي ايرانيان و ركن تعريف هويت ملي ايراني نبوده و نيست



كشور ايران كشوري "كثيرالمله" مركب از "ملت"هاي ترك، فارس، لر، كرد، عرب، بلوچ، تركمن، لار، گيلك، مازني (تبري) و ... هر كدام با زبان و هويت ملي خاص خودشان است. در اين كشور دو زبان فارسي دري و تركي از قرون ١٢-١١ زبان ادبي و مكتوب بوده اند و آثار ادبي نثر و شعري آنها از آن تاريخ به بعد بلاانقطاع تا به امروز موجود است. هم اكنون زبان تركي، زبان اكثريت نسبي مردم ايران و زبان دوم جهان اسلام و عالم تشيع است. اين زبان، زبان ملي خلق ترك بوده، است و خواهد بود. زبان فارسي نيز زبان ملي قوم، خلق و يا ملت فارس است. اما ارزش اين زبان صرفا به همين حد است و نه بيش از آن. زبان فارسي به هيچ وجه عامل وحدت ملي همه مردمان ايران، سمبل هويت ملي آنها و قطعيا زبان ملي هيچ كدام از ملل ساكن در ايران به جز قوم فارس نبوده، نيست و نخواهد بود. از سوي ديگر زبان فارسي به سبب برخي شرايط و دلايل تاريخي، در دوره هائي از حاكميت سياسي هزار ساله خلق ترك در ايران، به همراه زبان تركي يكي از زبانهاي دولتي و ادبي دولتهاي توركي حاكم بر ايران و يا بخشهائي از آن بوده است. با اينهمه ادبيات ملت ترك، علي رغم آنكه در دوره هايي خاص و به درجات متفاوت از زبان و فرهنگ فارسي متاثر گرديده، بر اساس آنها شكل نگرفته است.



تقديم نابخردانه زبان و فرهنگ قوم اقليت فارس به عنوان زبان و فرهنگ ملي همه ملل ساكن در ايران و اصرار خيره سرانه بر تثبيت آن به عنوان ركن هويت ملي و عامل وحدت ملي مردمان ايران، از سوي مقامات و نهادهاي رسمي و روحانيون عاليرتبه فارس و فارسگراي كشور و در راس آنها قوميتگرايان افراطي فارس مانند علي اكبر هاشمي رفسنجاني رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، غلامعلي حداد عادل رئيس مجلس، شوراي عالي امنيت و.... ضديت با ايران و ملل ساكن در آن، دشمني با بهروزي ايرانيان، دمكراسي، مدرنيته، روند جهاني شدن، روشنگري، فرهنگ گفتگو، تنوع و تكثر، توسعه و ثبات ايران و منطقه است. اصرار در تحميل زبان و فرهنگ فارس بر ملل ساكن در ايران، چه تحت لواي زبان رسمي، دولتي، ملي، مشترك و يا رابط و چه به عنوان عامل وحدت ملي و ركن هويت ملي مردمان ساكن در ايران، زمينه ساز واگرايي آنها و تجزيه سياسي و فروپاشي جغرافيائي كشور است.



رسمي بودن انحصاري زبان فارسي بر ضد سنن تاريخي رايج در ايران است



آنچه قوميتگرايان افراطي فارس و دولت ايران با سائقه هاي پان ايرانيستي غليظ و يا رقيق و تحريكات شونيستي به منظور گمراه نمودن ايرانيان و جهانيان بي خبر از واقعيتهاي تاريخي، در مورد زبانهاي دولتي و رسمي سلاله هاي توركي حاكم بر ايران ادعا مي كنند و يا مي آموزانند نيز، مانند آنكه "زبان فارسي در گذشته زبان ملي ايرانيان بوده است"، "زبان تركي هرگز زباني ديواني نبوده است"، "مناسبات ديوانی دربار خود ترکان نيز به فارسی بوده است"، و .... همه بي پايه و از بنيان نادرست است. در كتب تواريخ و در كتابخانه ها و موزه هاي سراسر جهان و بويژه ايران، مجموعه معظمي از مينياتورها، تذهيبها، خطاطيها، مكاتبات، فرمانها، ديوانها، گزارشات، سكه ها و اسناد دست نوشته بيشمار توركي مربوط به دهها دولت و امپراتوري توركي و آزربايجاني (سلجوقيان، غزنويان، خوارزمشاهيان، اتابكان، ايلخانيان، تيموريان، جلايريان، آغ قويونلوها، قاراقويونلوها، صفوي ها، افشارها، قاجارها، ....) موجود است كه همه نشانگر واقعيت كاربرد زبان تركي به عنوان "زبان رسمي دوفاكتو" در همه عرصه هاي قابل تصور دولتمداري است. (يك زبان به يكي از دو صورت زير مي تواند رسمي باشد: "بر اساس قانون" و يا "دوفاكتو")



و اما در ايران سابقه رسمي شدن زبان فارسي بر اساس قانون به دوره رضاخان بر مي گردد. پيش و پس از اسلام، در طي تاريخ تركي ايران از قرون وسطي و سپس دوره امپراتوري ترك-آزربايجاني صفوي تا زمان بر قراري حكومت دست نشانده استعمار رضاخاني در ايران، در اين كشور زبان "حاكم" و "محكوم"، "رسمي" و "غيررسمي"، "دولتي" و يا "غيردولتي" "بر اساس قانون" به مفهوم امروزين آن معني نداشته است. اما مي توان از زبان "رسمي و دولتي دوفاكتو" به اعتبار كاربرد عملي زبانهاي گوناگون در ارك دولت در اين دوره ها صحبت نمود. در سطح دولتي، دولت هاي بي شمار توركي حاكم بر ايران پس از اسلام، از زبانهاي تركي، فارسي و عربي بر حسب شرايط در عرصه ها و نهادهاي مختلف حكومتي و به عنوان زبانهاي رسمي دوفاكتو استفاده مي كرده اند. در اين ميان زبان تركي به مدت بيش از هزار سال زبان رسمي دوفاكتوي سلاطين و حاكمان، خاندانها، دربار، اشراف، ارتش و نهادهاي نظامي و حاكميت بوده و در همه نهادها و امورات دولتي، از نشستها و نطقها و فرامين داخلي گرفته تا ديپلماسي (در روابط خارجي، مكاتبات بين دول، عهدنامه ها، ديدارها) و چاپ پول- سكه (به زبان تركي با خطوط چيني، مغولي، اويغوري و عربي-تركي) و ..... در بعضي موارد به موازات زبانهاي عربي و فارسي به كار رفته است. بنابراين در يك هزار سال گذشته، زبان تركي يكي از زبانهاي "دولتي دوفاكتوي" دولتهاي تورك حاكم بر ايران بوده است. هرچند مشهور است كه گفته شود در اين دوره زبان تركي خاندان سلطنتي، دربار و ارتش، زبان عربي زبان علم و دين و فلسفه و زبان فارسي، زبان شعر و ادبيات بوده است، با اينهمه اين ادعا صحيح نيست. زيرا زبان تركي در تمام عرصه هاي فوق و نيز هنري و ادبي و فولكلوريك به شكل بسيار گسترده اي بكار گرفته مي شده است. چنانچه زبان تركي در دوره قاراقويونلو - صفوي علاوه بر زبان رسمي دولت و ارتش، زبان ديني مذهب علوي (قزلباشي-بكتاشي) نيز گرديده است. امروز نيز وضعيت در ميان علويان ترك تركيه، آزربايجان، ايران و عراق هم چنان است.



تدبير رسمي ويا غير رسمي اعلام ننمودن هيچ زباني "بر اساس قانون"، -علي رغم آنكه تركي زبان اكثريت نسبي مردم ايران و تنها زبان سراسري قلمرو آنها بود- از درست ترين و حتي امروزي ترين و دمكراتيك ترين تدابير و اجرائات سلاطين ترك حاكم بر ايران و خاورميانه در دوران و قلمرو حاكميتشان مي باشد. تركان از آنجا كه از سنتي ديرينه مبني بر اداره دولتها و امپراتوريهاي بسيار وسيع مشتمل بر دهها و صدها زبان و قوم و مملكت بر خوردار بوده اند و بر اساس اين تجربه دولتمداري، مي دانستند كه اولا در صلاحيت هيچ دولتي نيست كه با زبان مردم بازي كند و با توسل به قانون يكي را رسمي و بقيه را غيررسمي نمايد، ثانيا بر اين قاعده بديهي واقف بودند كه در يك كشور چند قومي – چندملتي، رسمي كردن قانوني يك قوم و زبانش، زدن تير خلاص ‌به مغز همزيستي مسالمت آميز در آن كشور، حتي خود كشور است. پايداري به سنت بيطرفي زباني سلاطين و دول تورك حاكم بر ايران و يا بخشهائي از آن، نشان از درايت، دور انديشي، سعه فرهنگي و واقع بيني سياسي انها در كشورداري و تقيدشان به پاسداري يكسان از زبانهاي ملي اتباعشان است و نشان مي دهد كه اين حكمداران به چه اندازه به رعايت عدالت و تبعيض نگذاشتن بين اقوام و ملتهاي كشورهاي تابعه خود اهميت مي داده اند.



رسمي بودن انحصاري زبان فارسي بر عليه امنيت ملي كشور است:



ملتها و گروههاي ملي مختلف ساكن در ايران هركدام به زبان مادري و ملي خود حرف مي زنند و هرگز مساله و اصطكاك عمده اي از اين بابت بين خود اين ملتها و گروههاي ملي وجود نداشته است. اما رابطه دولتهاي ايران در قرن بيستم با ملتهاي غيرفارس ايراني و هويت و زبان و فرهنگ و حقوقشان همواره مساله دار بوده است. به عبارت ديگر در حاليكه ملل ايران با يكديگر و زبان يكديگر هرگز مساله جدي اي نداشته اند، دولت مركزي شكل گرفته پس از شكست خيزش مشروطه، همواره با ملل ايران و زبان آنها مساله دار بوده است. اين دولت براي حل مساله خودساخته اش، با توسل به قانون زبان يكي از اقوام ايراني يعني فارسي را تنها زبان رسمي، دولتي و اجباري ايران اعلام كرده است. افزون بر آن در سالهاي اخير با نفوذ و تسلط همه جانبه قوميت گرايي افراطي فارسي در اركان دولت جمهوري اسلامي ايران، زبان قوم فارس را به عنوان عامل وحدت ملي ايران تعريف نموده است. اين دو تدبير و اقدام به هيچ وجه از طرف ملتهاي غيرفارس ساكن در ايران كه اكثريت جمعيت كشور را تشكيل مي دهند قابل قبول نيست. آزربايجان جنوبي و تركهاي ساكن در ايران هرگز به سيستمي كه هويت مليشان را انكار و زبان ملي تركي را، آنهم در وطن تاريخيشان با سوء استفاده از قانون غيررسمي اعلام كند و بدتر از آن زبان بيگانه اي (هرچند از آن قومي همسايه) مانند فارسي را جبرا و به عنوان زبان و عامل هويت ملي و تنها زبان آموزشي و دولتي بر ايشان تحميل نمايد سر تسليم فرود نخواهند آورد.



آنچه در دو هفته پيش در حين قيام خردادماه تركان در آزربايجان جنوبي (شمال غرب ايران) و جنوب ايران و بدنبال آن در ميان همه گروههاي ترك در سراسر ايران شاهد آن بوديم تظاهر ناخشنودي آشكار خلق ترك و آزربايجان از رسميت انحصاري زبان فارسي، كاربرد آن در تعريف هويت ملي ايراني و قبول آن به عنوان عامل وحدت ملي ملتهاي ساكن در كشور از سوي دولت و نظام جمهوري اسلامي است. تدابير تماما نادرستي كه آشكارا پايداري و بقاء واحدي سياسي اي بنام ايران را نيز به زير سوال برده اند. آنچه كه امروز كشور ايران براي باقي ماندن بر روي نقشه به عنوان يك واحد سياسي زنده به رعايت آن احتياجي حياتي دارد عبارت است از ترميم سريع تخريباتي كه استعمار بريتانيا، برخي بنيادگرايان زردشتي و ارمني و .... در آغاز قرن بيستم با رسمي و حاكم كردن قوم فارس و زبانش و بدست سلسله پهلوي و پس از آن توسط دولتمردان قوميتگراي فارس انجام داده اند، يعني بازگشت به سنت انساني بي طرفي زباني سلاطين ترك و سياست عاقلانه چندزباني دولتهاي تركي-آزربايجاني كه ريشه در تاريخ و درك مدبرانه واقعيتهاي ايران و خاورميانه دارد.



سياست كلان تركي ستيزي و تركي زدائي دولت ايران در داخل كشور، بر عليه ثبات كل منطقه است:



علاوه بر عرصه داخلي، رسميت انحصاري زبان فارسي و تسلط قوم فارس بر كشور، از اين به بعد عواقب ناخوشايند منطقه اي نيز خواهد داشت. به عنوان نمونه، بين دولتهاي ايران و تركيه تاكنون قراردادهاي متعددي (برنامه مبادلات آموزشي، علمي، فرهنگي، جوانان و ورزشي بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري تركيه) به امضاء رسيده است كه در آنها، طرفين از جمله متعهد شده اند كه "به منظور گسترش آموزش زبان و ادبيات يكديگر، از تأسيس دوره هاي زبان تركي و فارسي تحت نظارت نمايندگيهاي مربوطه و با مساعدت علمي خود حمايت كرده، به منظور گسترش زبان و فرهنگ اصيل دو طرف، متقابلاً فعاليتهاي دپارتمانهاي فوق الذكر را تسهيل نمايند. به ارتقاي همكاري بين دپارتمانهاي زبان و ادبيات تركي و فارسي دانشگاههاي مربوطه خود مبادرت كرده، اقدام به تبادل استاد جهت انجام مطالعه و تدريس در رابطه با اين دپارتمانها و اعطاي بورسهاي تحقياتي نمايند". در اين راستا در حال حاضر در جمهوري تركيه كه داراي اهالي بومي فارس زبان نمي باشد، چهار دپارتمان زبان و ادبيات فارسي فعال و ١١ كرسي زبان و ادبيات فارسي (در دانشگاه آنكارا و دانشكده الهيات آن، دانشگاههاي استانبول، سلجوق، حاجت تپه، ارزروم، انستيتوي علوم اسلامي و غيره) داير است. اما جالب توجه است كه دولت جمهوري اسلامي ايران تاكنون به تعهدات متقابل خود از جمله تاسيس دپارتمانهاي زبان و ادبيات تركي و همچنين كرسيهاي زبان و ادبيات تركي در اين كشور عمل ننموده است. در جمهوري آزربايجان نيز كه داراي اهالي بومي فارس زبان نمي باشد، مراكز متعدد زبان و ادبيات فارسي و ايرانشناسي داير و مشغول به فعاليت مي باشند (از موسسات دولتي در دانشكده شرق شناسي باكو، فرهنگستان علوم آزربايجان، انستيتوي نسخ خطي، دانشگاههاي تربيت معلم، دانشكده هاي علوم انساني شهرهاي باكو، گنجه، نخجوان و لنكران. از مراكز آموزشي خصوصي در موسسه آموزش عالي سياسي، شعبه زبانهاي شرقي دانشگاه آسيا، دانشگاه سياسي اجتماعي، دانشگاه زادگانلار، دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي) ..... و اين در حالي است كه معادل هيچ كدام از اين موسسات، در ايران – كشوري كه اكثريت نسبي مردم آن را تركها تشكيل مي دهند - وجود ندارد. مقامات اين دو كشور ناخشنودي خويش از اين عدم توازن را پنهان نكرده اند.



از سوي ديگر سركوب و امحاء سيستماتيك زبان، فرهنگ و هويت تركي در ايران و توهين و تحقيرات نژادپرستانه دولتي و رسمي بر عليه عنصر ترك، كه از سوي دولت ايران و نظام جمهوري اسلامي بدون توقف صورت ميگيرد، دير يا زود واكنش اعتراضي گسترده دو دولت تركيه و آزربايجان – كه هر دو هم اكنون عضو پارلمان اروپا بوده و به سرعت در مسير انتگراسيون همه جانبه با اتحاديه اروپا و ناتو ميباشند- و متعاقبا اروپا و ناتو را موجب خواهد شد (آزربايجان در حال گسترش پيوندهايش با ناتو مي باشد. تركيه اكنون نيز عضو ناتو است). و اين به معني منطقه اي شدن مساله خلق ترك ساكن در ايران و ايجاد بحرانها و تنشهاي بسيار جدي در بعد منطقه اي و انعكاس آن در اروپا و ناتو و به يك معني اروپائي و بين المللي شدن مساله خلق ترك در ايران در آينده اي نزديك است. مفيد است كه ياد آوري شود در جهان معاصر نام ملي تنها دو خلق، يعني خلق ترك در ايران و توده ترك در تركيه، "ترك" ميباشد. از اينرو هر اهانت نابخردانه اي به عنصر و هويت تركي از سوي قوميتگرايان فارس و دولت ايران، علاوه بر آزرده نمودن خلق ترك در ايران، باعث تحريك توده ترك آسياي صغير و شبه جزيره بالكان نيز ميشود.

رسمي و دولتي بودن انحصاري زبان قوم اقليت فارس، همگام با تحولات دمكراتيك منطقه نيست:



با رسمي شدن زبانهاي ملتهاي ساكن در افغانستان و عراق و گذر گام به گام به سوي نظام فدرالي بويژه در عراق، ابعاد و سير مساله ملي در ايران نيز - همانگونه كه شاهديم- به يكباره ديگرگون گرديده است. امروزه با رسمي بودن و يا رسمي شدن زبانهاي ملتهاي مخلتف در مقياس سراسري و يا منطقه اي در كشورهاي همسايه ايران يعني عراق و افغانستان و پاكستان، ضرورت و بداهت لزوم ارتقاء موقعيت زبان تركي در ايران به سطح زباني رسمي و دولتي در مقياس سراسري نيز دوچندان شده است. اين خواست، مطالبه محوري خلق ترك در سراسر ايران است. اكنون سه همسايه ايران داراي بيش از يك زبان رسمي دولتي در مقياس سراسري اند. در قانون اساسي جديد كشور افغانستان زبانهاي پشتون و دري توامان دو زبان رسمي دولت مركزي اين كشور و ديگر زبانهاي ملتهاي ساكن در افغانستان مانند اؤزبكي، تركمني، بلوچي، پاشايي، نورستاني در مناطقي كه به كار ميروند به عنوان زبان رسمي منطقه اي پذيرفته شده اند. در غرب ايران نيز حقوق ملي و زباني ملتها و گروههاي ملي در دو كشور تركيه و عراق، هم در سيستم حقوقي و هم در عمل، به سرعت حيرت آوري در حال پذيرفته، اعاده و نهادينه شدن است. بويژه در عراق كه زبان كردي يكي از دو زبان رسمي دولت اين كشور در مقياس سراسري اعلام گرديده و حتي در چاپ اسكناس و پاسپورت اين كشور نيز بكار برده ميشود. در پاكستان نيز از تاريخ ظهور اين كشور، دو زبان اردو و انگليسي زبانهائي رسمي در مقياس سراسري و چندين زبان ديگر از جمله پاتان، بلوچي، پونجابي و .... زبانهائي رسمي در مقياس منطقه اي بوده اند. در اين ميان ايران نه فقط تنها كشور منطقه، بلكه يكي از نادر كشورهاي باقي مانده آسيا-اروپا و حتي جهان است كه در آن با ذهنيتي قرون وسطائي حقوق ملتهاي ايراني و در راس آنها حق رسميت زبانهايشان كماكان و به طرزي خشن و بدوي از طرف بسياري از فرهنگيان و سياسيون فارس انكار و از سوي دولت علنا زير پا گذارده مي شود. در شرايط‌ فعلي ايران و عرف سياسي شكل گرفته در منطقه و در هماهنگي با تحولات دمكراتيك در افغانستان و عراق، حداقل خواست دمكراتيك و مقدمه حل مساله ملي در اين كشور، مشابه آنچه در افغانستان و عراق انجام شد، رسميت بخشيدن به زبان ملي تركي در سطح سراسري و در آينده فدرال؛ و رسمي نمودن زبانهاي ديگر ملتهاي ساكن در ايران در سطح منطقه اي و دول فدره است.



دو خلق ترك و فارس و دو منطقه ملي فارسستان و آزربايجان ستون فقرات ايران را تشكيل مي دهند.



نظام سياسي كشور و دولت ايران نمي تواند همانند يك حزب سياسي كوچك فارسي و محفل افراطيون قوميتگراي فارس عمل نمايد. گنجاندن مقولات ائتنيكي و قومي بين شهروندان و دولت، حاكميت مطلق قوميتگرايي افراطي فارسي در اركان و نهادهاي جمهوري اسلامي، اعمال تبعيض مدام و گسترده ميان فارسها و ديگر ملل ايران و طرفگيري دولت صرفا از يكي از ملل ايران يعني فارسها، موجه و عقلاني نيست و منجر به تنش و درگيري، استبداد، واگرائي و فروپاشي ميشود. با رشد طبقه متوسط و گسترش روند پلوراليسم دموكراتيك در ايران، ماهيت استبدادي تنشزا و بازدارنده اين خصوصيت فارسيگرايانه دولت نيز آشكارتر مي گردد. در صورت ادامه و تعميق اين روند، تمايز قومي موجود بين خلق ترك و آزربايجان در يك سو و دولت ايران به عنوان سمبل قوميتگرائي فارسي و عالي ترين تشكل و نماينده سياسي فارسستان از سوي ديگر- كه خود را به عيانترين شكل در دو هفته پيش نشان داد- در دراز مدت به تفرق ملل ساكن در ايران و در نهايت از هم پاشيدن پروژه ايران به عنوان يك كشور واحد منجر خواهد.



در شرايط فعلي ايران و پس از اين، خواست رسمي و دولتي شدن زبان تركي در مقياس سراسري و ديگر زبانهاي ملي در مقياس منطقه اي، و نه تنها كاربرد آنها در نظام آموزشي، يكي از معيارهاي اصلي مميزه بين نيروهاي واپسگرا و پيشرو، بين نژادپرستي و برابري انسانها، بين دوستي با مردم ايران و دشمني با آنها است. هر نيروي مخالف رسمي شدن زبان تركي در مقياس سراسري و به عنوان زبان اكثريت نسبي مردم ايران و نيز ديگر زبانهاي ملي در مقياس منطقه اي بدون كوچكترين شبهه اي در صف نيروهاي قوميتگراي افراطي فارسي پس مانده تر از رژيم بعثي عراق و طالباني افغانستان قرار خواهند گرفت، مانند اكثر نيروهاي سراسري- فارس صرفنظر از آنكه خود را منسوب به جريانات راست، چپ و يا ديني بدانند. بنابر اين ضروري است كه همه شخصيتها، گروهها و تك تك شهروندان منسوب به ملتهاي غيرفارس و بويژه خلق ترك در ايران و در خارج آن، در همه پلاتفرمهاي داخلي و خارجي، صراحتا رسمي و دولتي شدن زبان ملي تركي در مقياس سراسري و رسميت ديگر زبانهاي ملل ساكن ايران در سطح منطقه اي را به عنوان حداقل خواستهاي عاجل فرهنگي خود و در صدر مطالبات سياسي غيرقابل چانه زني خويش مطرح‌ كنند و با تمام امكانات و ابزار خواستار تحقق بي درنگ آن شوند.



دولتمردان ميبايست پيام صريح مردم را بشنوند: رسميت زبان تركي!

يكي از عمده ترين عوامل توسعه نيافتگي و عقب ماندگي ايران و ايرانيان، حاكميت زبان و قوم اقليت فارس بر ايران است. مي بايد كه به سلطه قوميتگرايي افراطي فارسي در ايران پايان داد. در حاليكه در عراق زبانهاي كردي و فارسي در مقياس سراسري و در افغانستان زبانهاي دري و پشتون در مقياس سراسري و زبانهاي بلوچي و ازبكي و تركمني در مقياس منطقه اي رسمي اعلام شده اند، اصرار بر رسمي و دولتي بودن انحصاري زبان قوم فارس، آنهم در كشوري كه اين قوم صرفا ٣٠% از كل جمعيت را تشكيل مي دهد، در عالم خيال زندگي كردن و پسيكوز ناب است. پيام مردم، جوانان و زنان و كودكان و روستائيان و شهريان و روشنفكران و روحانيون و بسيجيان ... ترك در دو هفته گذشته در آزربايجان و خارج آن به مقامات و نهادهاي دولت، نيز همين بود. زبان دولت ايران، به هيچ وجه نمي تواند منحصرا فارسي باشد! اين پيام چنين است:

- به رسميت شناخته شدن هويت ملي خلق ترك در ايران از طرف دولت و انعكاس آن در همه قوانين و در راس آنها قانون اساسي، همانگونه كه اين خلق خود آنرا درك و با همان نامي كه خود آنرا تعريف مينمايد (ترك).



- دوري اكيد از تدبير دولتي تحريك آميز و اهانت نژادپرستانه "آذري" و "آذري زبان" ناميدن ملت ترك كه مدام از سوي دولت و مقامات رسمي به جاي نام ملي-تاريخي اين ملت يعني "ترك" صورت مي پذيرد.



- پالايش دولت از ذهنيت و سياستهاي نژادپرستانه "زبانكشي دولتي"،" نژادپرستي زباني فارسي" و "نسل كشي زباني ملل غيرفارس ايران"، بويژه سيماهايي كه سمبل نژادپرستي زباني فارسي در ايران شمرده ميشوند مانند هاشمي رفسنجاني و حداد عادل.



- پرهيز از شعارها و ادعاهاي نژادپرستانه آريايي و قومييت گرايانه فارس محور كه مدام از سوي مقامات و شخصيتهاي كشور شامل رهبر، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، رئيس مجلس شورا، رئيس جمهور، شوراي عالي امنيت، وزير فرهنگ و .... تكرار ميشود. مانند فارس زبان ناميدن كشور ايران، عرضه زبان فارسي به عنوان زبان مادري همه ايرانيان، آريايي نماياندن نژاد مردم ايران، ...



- تغييرات لازمه در قانون اساسي در راستاي به رسميت شناخته شدن تنوع ملي و زباني مردم اين كشور و برابري مطلق آنها و تقيد بي قيد و شرط و موظف شمردن دولت به احترام عملي به اين تنوع و تضمين برابري آنها از طريق ذكر "كشور ايران كشوري مركب از ملتهاي با حقوق برابر ترك، فارس، لر، كرد، مازي، گيلك، عرب، بلوچ، تركمن، لار و.... است".



- پايان دادن به رسميت انحصاري زبان و خط قوم اقليت فارس و به رسميت شناختن زبان تركي در مقياس سراسري به مثابه زبان اكثريت نسبي مردم ايران.



- پايان دادن به پريشان انديشيهاي بيمارگونه "زبان و خط فارسي عامل وحدت ملي ايرانيان است" و "محوريت زبان فارسي در تعريف هويت ملي همه ايرانيان" در تدوين سياستهاي كلي نظام و لغو همه اسناد و مصوبات و قوانيني كه بر اساس دو نگرش نژادپرستانه و فارس محور فوق تنظيم و تدوين شده اند؛ شامل قانون اساسي، مصوبات و بخشنامه هاي مجمع تشخيص مصلحت نظام، شوراي عالي امنيت ملي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، صدا و سيما، فرهنگستان زبان و ادب فارسي، وزارات آموزش عالي، علو، ارشاد و فرهنگ، آموزش و پرورش، خارجه، کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان و ....



- كاربرد رسمي و دولتي همه جانبه و سراسري زبان تركي در عرصه هاي قانونگذاري، حقوقي، آموزشي، رسانه ها، علائم و غيره، از جمله در اقدامات سمبليكي مانند انتشار قانون اساسي و چاپ اسكناسها، در نمايندگيهاي خارج كشور و محاكم قضائي، در علائم و تابلوهاي خياباني و....



- تاسيس فرهنگستان زبان، ادب و تاريخ تركي. همچنين ميبايست در مقابل هر بنياد و موسسه و نهاد دولتي كه براي حفظ و گسترش زبان فارسي از سوي دولت ايجاد شده است، معادل آن براي زبان تركي نيز ايجاد شود (مانند فرهنگستان زبان و ادب فارسي، شوراي گسترش زبان فارسي، مجمع بين المللي زبان فارسي، مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي، انجمن شاعران فارسيگوي جهان، سمينارهاي زبان فارسي، المپيادهاي سراسري زبان و ادبيات فارسي، گاهنامه هاي فرهنگ و زبان و ادب فارسي و پارسي و ....).



- ايجاد كانالهاي سراسري دولتي و خصوصي راديو و تلويزيوني به زبان تركي ادبي، چاپ و نشر نشريات و روزنامه هاي سراسري دولتي و خصوصي به زبان تركي معيار.



- بسيج براي آغاز تعليم و تعلم به زبان تركي در آزربايجان و ديگر مناطق ملي ترك نشين در سال تحصيلي پيش رو، در همه سطوح تحصيلي.



- توقف آموزش زبان فارسي تحت پوشش سوادآموزي در مدارس عشايري، كودكستانها و مهدكودكها، آموزش بزرگسالان و ..... در مناطق ترك نشين تا زمانيكه آموزش به زبان تركي براي اين گروهها آغاز نشده است.



- اجباري نمودن توانايي خواندن و نوشتن به زبان تركي نوشتاري و ادبي براي همه طلبه ها و روحانيون در حوزه هاي مناطق ترك نشين كشور. بويژه مراجع و روحانيون عاليرتبه ترك، مطلقا مي بايست سواد تركي داشته باشند.



بيگانگي اكثريت مطلق روحانيون عاليرتبه ترك با فرهنگ و زبان ملت خود و عدم آشنايي آنها با تركي نوشتاري، يكي از معضلات اصلي اين صنف بوده و باعث عقب ماندگي مفرط آن در بسياري از عرصه هاي ديگر نيز شده است.



- با توجه به شرايط ايران، فارسها بويژه مقامات عاليرتبه دولتي فارس، مطلقا مي بايد موظف به يادگيري يكي از زبانهاي غيرفارس ايران بشوند. محروميت تركها و ديگر ملتهاي ايراني از تعليم و تعلم به زبانهاي ملي و مادريشان، البته كه معضلي بسيار بزرگ و از عوامل عمده عقب ماندگي عمومي جامعه ايراني از جهان متمدن و معاصر است. با اينهمه محروم بودن فارسها از يادگيري ديگر زبانها و فرهنگهاي ملي ايران و محدود ماندن دنياي ذهني شان و كاناليزه و تنگ شدن افقشان، نيز به همان اندازه معضلي بزرگ و از عوامل عقب نگهداشته شدن جامعه ايراني است. ازينروست كه در ايران مدني، فارسها بويژه مقامات عاليرتبه فارس، با اتخاذ تدابيري قانوني، مي بايست كه مطلقا موظف به يادگيري يكي از زبانهاي ملي ايران شده و با فرهنگ مدارا و تكثر زباني-ملي آشنا و تربيت شوند.



سؤزوموز
منبع پست : تبریز سسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر