Pages

۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

انتخابات و پاسخ به سه پرسش درباره حقوق نابرابر ملیتها در ایران- یونس شاملی



پرسشها:
-آیا ملتی یا قومی بنام فارس در ایران وجود دارد؟
-آیا امتیاز ویژه ایی در انتخابات نصیب "فارسها" شد که نصیب "ملیتهای غیرفارس" نشد؟
-آمار "هفتاد درصد" ملیتهای غیرفارس را از کجا آورده اید؟
****
آقای رازی طی کامنتی به نوشته من "حسن روحانى واقعا انتخاب كيست؛ مردم یا حاكميت؟" سه پرسش را مطرح کرده اند. من از تمسخرها و متلک های غیرلازم آقای رازی در نوشته ایشان میگذرم و به صورت کوتاه به پرسشهای ایشان میپردازم. آقای رازی پرسشهای خود را به دنبال ذکر نقل قولی از من چنین آورده ند:
"نوشته اید كسى كه در اين انتخابات سرش كاملا بى كلاه ماند مليتهاى غيرفارس ساكن، یعنی حدود هفتاد درصد جمعیت کنونی ایران، در اين جغرافياى سياسى بود"
1- امتیاز ویژه ایی در این انتخابات نصیب "فارسها" (اینها کی هستند اصلا؟) شد که نصیب "ملیتهای غیرفارس" نشد؟
2-این آمار "هفتاد درصد" جمعیت غیرفارس را از کجا آورده اید؟ 

پرسش اول به دو بخش تقسیم میشود؛ آیا ملتی بنام فارس اصلا وجود دارد یا نه؟ چون آقای رازی با نوشتن اینکه "اینها کی هستند اصلا؟" حضور و وجود خلق فارس در ایران را انکار کرده اند.

پرسش اول: آیا خلقی و یا ملتی بنام فارس در ایران وجود دارد؟
پاسخ پرسش اول: انکار وجود ملت فارس با دولتمداری اتنیکا فارسی در ایران عملا و مفهوما یک انکار استعماری است. بخش عمدهء نخبگان سیاسی فارس تلاش میکنند از طریق انکار وجود ملتی بنام فارس، ماهیت استعماری دولت ایران را به زعم خودشان به سایه برانند و آن را از دید خلقهای غیرفارس کتمان نگهدارند. چه اگر نخبگان این گروه به وجود خلق فارس در ایران معترف باشند، خود بخود این پرسش بزرگ که حتی امروز هم یکی از پرسشهای جدی در ایران است به میان خواهد امد و یا آمده است که؛ پس اگر خلق فارس دولت خود را در ایران دارد، ملتهای غیرفارس چرا بایستی به مثابه مستعمرات این دولت عمل کنند؟ چرا خلقهای غیرفارس نباید دولتهای متعلق به خودشان را داشته باشند؟ این فریب استعماری یعنی انکار ملت فارس در ایران، که از زمان پهلوی ها آغاز شده است، در هر صورت نتیجه مطلوب را نداشته است. چون امروز وسیعترین جنبش های ملی متعلق به ملتهای غیرفارس در ایران شکل گرفته است.
خلق یا ملت فارس گروه انسانی وسیعی را تشکیل میدهد که به زبان فارسی سخن میگویند، عمدتا شیعه مذهب هستند، و در مناطق مرکزی از تهران تا جنوب ایران (اصفهان، شیراز، کرمان، یزد و...) و شمال شرق (خراسان و...) این کشور زندگی میکنند. این مناطق عموما "فارس" خوانده میشود و در ایران به غلط نام فارس را به نام یک استان در کشور ثبت کرده اند. منطقه زیستی خلق فارس منطقه فارس و یا فارسستان است. خلق فارس در آذربایجان و یا کردستان و یا بلوچستان و ... زندگی نمیکند، هرچند که ممکن است بخش خیلی کوچکی از مردم این مناطق را فارسی زبانان تشکیل دهند. اما "وطن ملی خلق فارس"، همانگونه که مطرح کردم منطقه فارس و یا فارسستان است.  نخبگان این خلق تاریخ  خلق فارس را به دو هزار و پانصد سال عقب میبرند و هخامنشیان را سرآغاز تاریخ سیاسی آنها میدانند. این تاریخ نیز تاریخ هیچ یک از ملیتهای غیرفارس در ایران نیست. احتمالا خود آقای رازی نیز یکی از اعضای این گروه انسانی و اتنیکی است.
در عین حال بایستی از آقای رازی پرسید مگر بدون وجود خلق و یا ملتی که در تطور تاریخ مسیر رشد و توسعه خاصی را پیموده باشد، متیوانست زبان فارسی امروز وجود داشته باشد؟ آیا واقعا زبانی در جهان وجود دارد که از آسمان نازل شده باشد و تاریخی نداشته باشد؟ آقای رازی میخواهد بگوید زبان فارسی آن زبانی است که بدون تطور تاریخی قوم و یا ملت فارس شکل گرفته و به عنوان زبان ارتباطی مردم ایران از آسمان نازل شده است!
پرسش دوم: آیا امتیاز ویژه ایی در انتخابات نصیب "فارسها" شد که نصیب "ملیتهای غیرفارس" نشد؟
پاسخ پرسش دوم: اگر بخواهیم امتیازات خلق فارس را نسبت به مردم غیرفارس در ایران و دقیقا در ارتباط با انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری در ایران لیست بکنم. این قصه سردرازی خواهد داشت. اما من تنها به چند مورد در باب امتیازات خلق فارس نسبت به خلقهای غیرفارس در ارتباط با انتخابات بسنده میکنم؛
یک: محور تمام مباحثات و گفتگوها و حتی تلاشها در انتخابات  اخیر حول منافع خلق فارس دور میزد. اساسا مرکز ثقل انتخابات دولتی در ایران (جدا از جهتگیرها و محتوی آن)، منافع خلق و دولت فارسی را مد نظر دارد. غرض از مداخله نخبگان فارس در انتخابات، اصلاح دولت فارسی و هدف اصلی آن تمرکز به آرمان و منافع خلق فارس در ایران بوده است. بنابراین محوری ترین امتیاز خلق فارس نسبت به خلقهای غیرفارس در ایران محور قرار گرفتن منافع این خلق در این انتخابات بوده است. درصورتیکه خلقهای غیرفارس بویژه در این دوره از انتخابات حتی به مثابه حاشیه هم مطرح نشدند. انگار خلقهای غیرفارس در ایران وجود خارجی ندارند!
دو: زبان مورد استفاده در این دوره انتخابات چه از سوی دولت و چه از سوی مدیا " زبان فارسی" است. هزاران مقاله، صدها گفتگو و دهها مباحثه چه بصورت کتبی و چه بصورت شفاهی، همه و همه در خدمت تعمیق زبان فارسی و غنی کردن آن صورت گرفته است. اما زبانهای غیرفارسی در ایران ابدا امکان چنین عرض و اندامی را ندارند. چون نه به این زبانها در کشور تحصیل میشود که بشود تولیداتی نیز به این زبانها وجود داشته باشد و نه حتی اجازه تحصیل به  زبانهای غیرفارسی (ترکی، کردی، بلوچی، عربی و...) وجود دارد که نخبگان سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس بتوانند در چنین مواقعی به قلم فرسایی بپردازند. این هم دومین و مهمترین امتیاز خلق فارس نسبت به خلقهای غیرفارس در پروسه انتخابات است که امکان میدهد زبان این خلق بسط، گسترش و تعمیم یابد. اما زبانهای غیرفارسی همچنان در بی حقوقی، انزوا و شرایط تبعیض امیز به زندگی خود ادامه دهد.
سه: تعمیق مباحثات در خصوص مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که انتخابات آن را خواه و ناخواه الزام آور میکند. اما مباحثه در خصوص این موضوعات ابدا به زبانهای غیرفارسی در ایران صورت نمیگیرد. چه مباحثات از طریق مطبوعات و مدیای دولتی و حتی مدیای خارجی (بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و دهها رادیو و تلویزیون دیگر) به گسترش نگاه و تعمیق آن در نزد مردم فارس کمک میکند. چیزی که تنها خلق فارس از آن بهره مند میشود و خلقهای غیرفارس در ایران از تعمیق این مباحثات در مدیا و مطبوعات خودشان محرومند. به بیان دیگر خلقهای غیرفارس دارای مدیا و مطبوعات به زبان خود نیستند که بتوانند از موهبت تعمیق در مباحث مهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بهره برداری بکنند.
شاید در همین حد امتیازات میان خلق فارس و خلقهای غیرفارس در این انتخابات روشن شده باشد. تازه این یک نگاه از بیرون به مسئله است. اما نگاه از درون نیز خود دنیای وسیعی برای سخن گفتن دارد. برای نمونه، بخشی از مردم فارس و بویژه بخش قابل ذکری از نخبگان فارس در گرایش میانی و جمهوریخواه "حسن روحانی" را رئیس جمهوری منتخب خود میدانند. حتی در همین حد نیز کسی وجود ندارد که بخشهایی از خلق ترک و یا معادلین جمهوریخواه آنها آن رئیس جمهوری را رئیس جمهور منتخب خود تلقی کنند. در اینجا نیز خلقهای غیرفارس از محرومیت غیرقابل مقایسه ایی با خلق فارس برخوردارند. این قصه البته سر دراز دارد و من به این کوتاه سخن بسنده میکنم.         
پرسش سوم: آمار "هفتاد درصد" ملیتهای غیرفارس را از کجا آورده اید؟
پاسخ پرسش سوم: در این خصوص البته منابع زیادی وجود دارد و اگر به قول خودتان دنبال منبع جهانی! هستید میتوانید به سایت "اتنولوگیا" مراجعه کنید. اما من دو نقل قول از زبان دو وزیر دولت ایران را در همین جا برایتان نقل میکنم که با یک جمع و تفریق ساده بتوانید نتیجه هفتاد درصد جمعیت غیرفارس در ایران را از آن دریابید.
حاج بابایی وزیر آموزش و پرورش در سال هشتاد و هشت در یک مصاحبه عنوان کرد که:  "هفتاد درصد دانش‌آموزان در سراسر كشور دو زبانه (شما بخوانید غیرفارس زبان) بوده و پس از ورود به كلاس اول و گذراندن يك سال تحصيلي هنوز زبان مادري آنها به فارسي تبديل نشده است؛ اين گونه دانش‌آموزان چگونه مي‌توانند با دانش‌آموزاني كه در تهران تحصیل میکنند (شما بخوانید چگونه میتوانند با دانش آموزان فارس زبان) رقابت كنند. پارانتزها برای روشن شدن مفهوم از من است. میبینید که منبع خبر وزیر آموزش و پروش است که آمار کودکان در ایران را در دست دارد و وضعیت تحصیلی و آمار زبان دانش آموزان را نیز بهتر از هر کسی میداند.
منبع خبر:
خبر تکمیلی در خصوص جمعیت ترک زبان ایران را نیز از زبان وزیر امور خارجه ایران خدمتتان عرض کنم. صالحی وزیر وقت امور خارجه سال گذاشته در مصاحبه با تلویزیون ترکیه عنوان کرد که؛ چهل درصد جمعیت ایران ترک زبان هستند.
ماخره: این مباحث را بایستی با حوصله بیشتری دنبال کرد. عصبیت و احساسات را بایستی از این مباحث دور کرد و تنها در محور عقلانیت این نوع بحث ها را پی گیری نمود. این نوع نگاه درجه خوشبینی و نتایج مثبت در مناسبات میان خلقهای ساکن در ایران را افزایش میدهد.
20130623
 کامئنت ناصر کرمی درباره مطلب فوق در سایت ایران گلوبال:
ناصر  کرمی:
جای بسی تأسف هست که آقای کیانوش توکلی هر سخن پراکنی و سینه چاک کردن بعضی از افراد بدون شناخت پایه ای را به عنوان مقاله آنهم در جایگاه کارشناسی در سایت ایران گلوبال میگذارند. فرد نویسندهءِ این مطلب مسئله و پروسهء سادهء فاکتورهای شکل گیری و ساختار "حکومت" را درک نکرده، تازه به مسائل باستان شناسی و جامعه شناسی و جغرافیای سیاسی ایران می پردازند،  سراسر تعریف و برداشت نویسنده از تاریخ ایران مردمان هخامنشی (پارسی) و یا "ملّتی" بنام "فارس" اشتباه و بی پشتوانه است. ملّتی بنام فارس وجود ندارد، پارسه و یا پارسی وابستگی قومی و اِتنیکی نیست، بلکه نام یک ایالت و یا جغرافیای سیاسی: ( در غرب، جنوب غربی و جنوب ایران امروز، قرار گرفته در بخش غربی و بر فراز زاگرس) است. ....  مردمان باستانی و امروزی ساکن این جغرافیای سیاسی را بر حسب سکونت و تعلق به این جغرافیا "پارسی" مینامند. شهرهای تهران،، اصفهان، و حتّی شیراز در زمان هخامنشیان وجود نداشته است شمال شرق خراسان هم پارسی نیست، فردوسی پارسی گوی هست ولی پارسی نیست. ساختن و نامیدن ملّتی بنام فارس، دست آورد همان قوم در چند قرن گذشته مهاجر به ایران است که دین شیعهءِ دوازده امامی قزلباش را در ایران اختراع و جایگزین هویّت ایرانی کرد. من بارها اعلام کرده ام که جدایی این قوم مهاجر از ایران بسود ماست، من در این راه نویسنده این مطلب و همفکران ایشان را یاری خواهم داد، دیگر حرف حساب و اینهمه شعار دادن قوم، نژاد، و اِتنیک این قوم مهاجر چیست ؟ در پایین چکیده ای از مطلب نویسنده را می آورم ، تا بخوبی معلوم شود که فرد نویسنده خودش هم نمیداند که چه مینویسد، در واقع این فرد بشکلی کودکانه با پریشان حالی و آشفتگی فکری فقط و فقط فروپاشی ایران را در سر دارد، ادامهء این روش آواره گی این قوم مهاجر به ایران را بدنبال خواهد داشت. [...خلق یا ملت فارس گروه انسانی وسیعی را تشکیل میدهد که به زبان فارسی سخن میگویند، عمدتا شیعه مذهب هستند، و در مناطق مرکزی از تهران تا جنوب ایران (اصفهان، شیراز، کرمان، یزد و...) و شمال شرق (خراسان و...) این کشور زندگی میکنند. این مناطق عموما "فارس" خوانده میشود و در ایران به غلط نام فارس را به نام یک استان در کشور ثبت کرده اند. منطقه زیستی خلق فارس منطقه فارس و یا فارسستان است. خلق فارس در آذربایجان و یا کردستان و یا بلوچستان و ... زندگی نمیکند، هرچند که ممکن است بخش خیلی کوچکی از مردم این مناطق را فارسی زبانان تشکیل دهند. اما "وطن ملی خلق فارس"، همانگونه که مطرح کردم منطقه فارس و یا فارسستان است. نخبگان این خلق تاریخ خلق فارس را به دو هزار و پانصد سال عقب میبرند و هخامنشیان را سرآغاز تاریخ سیاسی آنها میدانند. این تاریخ نیز تاریخ هیچ یک از ملیتهای غیرفارس در ایران نیست. احتمالا خود آقای رازی نیز یکی از اعضای این گروه انسانی و اتنیکی است...]. در پایان سئوال من این هست که این فرد نویسنده با داشتن کدام درجهءِ علمی و از چه جایگاهی خود را مسئول پاسخگویی به پرسشها از جمله این سه پرسش، می بیند ؟
و پاسخ من به ایشان:
آقای کرمی میگوید؛ ملتی بنام فارس وجود ندارد. آیا واقعا چنین است؟
یونس شاملی
برای درک آنچه من در تعریف مختصات ملت در مقالهء "انتخابات و پاسخ به سه پرسش" نوشته ام به تحصیلات دانشگاهی و یا حتی تخصص علمی نیاز ندارد. من از واقعیت های جاری در باره مختصات "ملت یا اتنیک فارس" در ایران سخن گفته ام. آقای کرمی چنان برآشفته اند که گویا گناه بسیار بزرگی را مرتکب شده ام.  اما من با توضیح کوتاه دیگری قضاوت در این خصوص را به خوانندگان وامیگذارم و سپس به حاشیه های سخنان آقای کرمی و برخورد اهانت آمیز وی با ملت ترک که وی آن را "قوم مهاجم"  خوانده است، خواهم پرداخت.

من بر اساس تعریف آلمانی، ملت و یا اتنیک فارس را چنین تعریف کرده ام. ملت یا خلق فارس آن گروه وسیع انسانی ایست که زبان مشترک اش فارسی، مذهب مشترکشان عمدتا شیعه، سرزمینشان مشترکشان فارس یا فارسستان (مناطق زیستی فارس ها در ایران از تهران تا جنوب ایران در اصفهان، کرمان، یزد و در شمال شرق ایران خراسان و...) و دارای آداب و رسوم عموما مشترک فرهنگی و حتی دارای روح مشترک سیاسی هستند. تبارز روح مشترک سیاسی این ملت نیز در دولتمداری موجود ایران تبلور می یابد (مقصودم از دولتمداری دولت "state" است و نه حاکمیت "Government". چون حاکمیت دولت ایران حاکمیت استبداد دینی و... است که می بایست به یک حاکمیت دمکراتیک تغییر ماهیت یابد) و نوشته ام که، ملت یا اتنیک فارس در آذربایجان و یا کردستان و یا بلوچستان و ... زندگی نمیکند، هرچند که ممکن است بخش کوچکی از مردم این مناطق را فارسی زبانان تشکیل دهند. اما "وطن ملی خلق فارس"، همانگونه که مطرح کردم منطقه فارس و یا "فارسستان" است و عنوان کرده ام که نخبگان سیاسی فارس تاریخ خلق فارس را به دو هزار و پانصد سال عقب میبرند و هخامنشیان را سرآغاز تاریخ سیاسی خود معرفی میکنند.  

اما آقای ناصر کرمی با خشم تمام مینویسد: "ملّتی بنام فارس وجود ندارد، پارسه و یا پارسی وابستگی قومی و اِتنیکی نیست، بلکه نام یک ایالت و یا جغرافیای سیاسی ...است. مردمان باستانی و امروزی ساکن این جغرافیای سیاسی را بر حسب سکونت و تعلق به این جغرافیا "پارسی" مینامند."
آقای کرمی از فرط عصبانیت قافیه کلام را باخته و از مبحث جامعه شناسی در جغرافیای سیاسی و در تاریخ مدرن به یکباره سر از دشت پارسه در تاریخ باستان درآورده است. نمیدانم توضیح چگونگی زیست مردم در دشت پارسه چه ربطی به مختصات ملت و یا اتنیک فارس در شرایط کنونی دارد. تازه ایشان این تعریف من از ملت فارس را حمل بر فروپاشاندن ایران کرده اند. اگر تعریف مختصات ملیتها در ایران به فروپاشی دولتها منجر میشد، تمامی کشورهای کثیرالملله مثل سوئیس، هندوستان، افغانستان و یا هر کشور دیگری از هم فرومی پاشید. اما علیرغم خیالات آقای کرمی اغلب کشورهای جهان چند ملیتی هستند و در اغلب آنان این ملییت ها به رسمیت شناخته میشوند و اما این کشورها از هم فرونپاشیده اند. مگر کشورهایی ( مثل اتحاد شوروی و یوگسلاوی)  که در آن ستم و ظالمیت نهایت نداشته است. حالا اگر ایران چنین وضعیت خاصی دارد بحث دیگریست.
آقای کرمی مینویسد "فردوسی پارسی گوی هست ولی پارسی نیست". واقعا کرمی با این سخن چه میخواهد بگوید؟ آیا مقصود اینست که محل تولد فردوسی (طوس) جزو سرزمین پارسه یا پارسی محسوب نمیشود؟ اما این پرسش همچنین باقی استکه بالاخره فردوسی از نظر اتنیکی فارس و یا بقول آقای کرمی پارس هست یا نه؟ از نوشتار آقای کرمی چنین برمی آید که پارس و یا فارس اسم قومیت و یا ملت نیست.
باید از جناب کرمی بپرسیم که بالاخره قومیت بیش از سی ملیون انسانی که زبان مشترکشان فارسی، دین مشترکشان عمدتا اسلام (شیعه)، و دارای آداب و رسوم مشترک و سرزمین مشترکشان فارس و یا فارسستان است، چیست؟ آیا واقعا این آقای کرمی است که میخواهد به ملت یا اتنیک فارس اسم جدیدی انتخاب کند؟ این سخن خنده دار نمی نماید؟
آقای کرمی مدام در طول کامئنت کوچک خود از "قوم مهاجم" سخن میگوید بدون اینکه اسمی از این قوم مهاجم ببرد. البته که غرض ایشان خلق یا ملت ترک در ایران است. من نمیدانم این چه قوم مهاجمی است که هزار سال قدرت سیاسی را در سرزمینی که امروز ایران خوانده میشود، در دست داشته است؟ اگر هم قوم مهاجمی بوده، به یقین قومی بسیار توانا نیز بوده است که توانسته امپراتوریهای عظیمی را در طول صدها سال در فلات ایران برپا کند. رفتار تحقیر آمیز نسبت به این ملت و یا هر ملت دیگری شایسته یک انسان نیست. امروز مردمی با ملیتهای مختلف در ایران زندگی میکنند که تقریبا از نود سال پیش به دنیا آمده اند و اگر پدرانشان هم به زعم نادرست آقای کرمی مهاجم بوده اند، ربطی به نسل کنونی ندارد. نسل کنونی ملیتهای ساکن ایران با تمامی فراز و نشیبهای تاریخ، میخواهند که تحت یک نظام عادلانه و برابر زندگی کنند. میتوانم از آقای کرمی بپرسیم که آیا عدالت خواهی و برابری طلبی ملتهای ساکن ایران  از نظر ایشان جرم محسوب میشود؟ و باید برای ایشان یادآور شوم که یک نظام عادلانه و برابر باید که از مسیر به رسمیت شناختن "هویت ملی" ملتهای ساکن در ایران یعنی فارس، ترک، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن و... بگذرد. آیا آقای کرمی آمادگی طریقت چنین مسیری را دارند، یا اینکه میخواهند برای ملت فارس در ایران جایگاه ویژه ایی قائل باشند؟ به نظر میرسد تبعیض محور اصلی نگاه ناصر کرمی در برخورد با ملیتهای ساکن در ایران است.
20130625
yunes.shameli@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر