۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

میلیتچیلیک: تحجر یا تجدد؟- آراز پولاد اورگ



این مقاله پاسخی علمی است به کسانی که حرکت ملی آزربایجان را محکوم به تحجر می کنند، این مقاله نشان داد که تجدد و مدرن اندیشی در سلامت روان انسان، و سلامت روان انسان ریشه در هویت، و هویت ریشه در شناخت عمیق فرهنگ و تمدن و زبان خودی دارد. که بر اساس برآورده شدن نیاز های روانی انسان های یک ملت، در راستای اعتماد به نفس و هویت، آن ملت می تواند به تجدد و مدرن بودن بیاندیشد و حتی بدون مرز هم با سایر ملل همزیستی داشته باشد، ولی برای شروع کار باید انسان من کیستم؟ خود را بیابد. و هر فرد آزربایجانی فریاد بزند: هارای هارای من تورکم... و این تجدد است.


-اکنون قرن 21 می باشد، ودنیا در حال جهانی شدن و یکسان سازی پیش می رود، شما هنوز بحث تورک و فارس را تمام نکرده اید؟
-برایم فرقی نمی کند که خودم یا فرزندم به چه زبانی صحبت می کند، مهم این است که در تحصیلاتش موفق شود.
-دانشمندان دارند ذره ی خدا را کشف می کنند و شما دارید در مورد تاریخ و هویت اجدادتان حرف می زنید؟
-اکنون مرزها مفهوم ندارند و علم به دنبال کهکشان ها می گردد، شما متحجران به دنبال استقلال؟
و...
و هزاران جمله ی اینچنینی را شنیده ایم، و درد کشیده ام، و گاها پاسخی نداشته ایم، فقط به راهمان ایمان داشته ایم، گاها هم دنبال پاسخ این سوالات بوده ایم، شنیده ایم و درد کشیده ایم ولی دردمان بیشتر از برخی تحصیل کرده ها و برخی از تهران نشین ها بود.
تحجر که از ریشه ی حجر به معنی سنگ و جمود و عدم انعطاف برگرفته شده است، مفهومی است که در مقابل واژه ی تجدد شکل گرفته ی ناشی از تحولات علمی اروپا بعد از قرون وسطی وارد ادبیات ملل شده است. تجدد یعنی رو به جلو و تحجر یعنی ماندن. تجدد در هنگام زایش خود در قرون 17 و 18 با زوم کردن به علم و صنعت و نهایت اقتصاد آغاز شد و امروزه مفاهیم دموکراسی، عشق و انسانیت را نیز در برگرفته است. به هر حال چه به تجدد به عنوان علم، صنعت و اقتصاد و چه به عنوان مفاهیم ارزشی انسانی بنگریم، مفهوم انسان در محوریت قرار دارد. این انسان است که می ماند یا میرود، متحجر می شود یا متجدد، این انسان است که قاتل می شود یا عاشق. انسان بعد از قرون وسطی تکانی به خود داد، هویت خود را به عنوان انسان ارزشمند بازیافت و در راستای تحصیل علم کوشید، سپس برای خود سرزمینی بدون مرز (اتحادیه ی اروپا) تشکیل داد، و چون در راستای خود شناسی و هویت خویشتن به این تجدد رسیده بود، به همه ی فرهنگ ها و به همه ی زبان ها احترام گذاشت.
با این مقدمه ی کوتاه بیان می شود که لازمه ی رشد و تجدد یک ملت اهمیت دادن به ماهیت و ارزش انسان و سلامت روانی انسان می باشد. انسانی که روانش آلوده و هویتش سردرگم می باشد، نمی تواند دم از تجدد بزند، نمی تواند پا به پای سایر ملل جهان سکو های علم و ترقی را به پیش ببرد، یکی از مسائل مهم دوران نوجوانی و جوانی، مسئله هویت یابی و خودشناسی است. انسان فطرتاً  میخواهد خود را بیابد. در دوران نوجوانی و جوانی، فرد درصدد پاسخگویی به پرسش حِساس من کیستم؟ است. پرسشی که پاسخ گویی به آن میتواند جایگاه فرد را در عرصه سرنوشت سازِ زندگی تعیین نماید و جهت گیریهای فرد در طول زندگی، چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی را روشن سازد و با توجه به هویت شکل گرفته، به رفتار و اعمال و افکار فرد رنگ و بوی ویژه ای ببخشد. هویت در ابعاد مختلف (خویشتن شناسی، دیگرشناسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی، ملی و...) شرط لازم زندگی است و انسان نخواهد توانست بدون داشتن چارچوبی برای تعیین هویت خود، به  صورت مناسبی زندگی کند و به شکلی با معنا و پایدار با دیگران ارتباط برقرار کند (احدی،  1385).
در این راستا روبرتنز و همکاران(1999 ، به نقل از دابو و همکاران، 2000) نشان داده اند که هویت قومی و ملی سازه معتبری برای نوجوانان است و با عزت نفس، خوش بینی و افسردگی رابطه دارد. به عبارت دیگر، سطح بالاتر هویت قومی و ملی با سطح بالاتر عزت نفس و سطوح پایین تری از نشانه های افسردگی رابطه دارد. کودک آزربایجانی وقتی پا به مدرسه می گذارد با مفاهیمی کاملا غریب و متناقض با ابا اجدادی خود روبرو می شود که مهمترین آن زبان است، بعد از اینکه بزرگ می شود تناقضات هم بزرگ تر می شود، آرش یا کور اوغلو؟ فردوسی یا دده قورقود؟ پرسپولیس یا تراختور؟ نوجوان آزربایجانی در دنیای بدون مرز از یک سو بر اساس مطالعات، دیده ها و شنیده های خود درک می کند که من تورک هستم، از سوی دیگر اثری از تورک بودن و فرهنگ آن در رسانه ها و کتاب های ایران نمی بیند، انسان به طور غریزی درصدد کسب هویت است، و در صورت تناقض دچار هویت سردرگم، معلق و یا آشفته خواهد شد، برخی مواقع هم مکانیزم دفاعی انسان فعال شده و او را در برابر هویت در دسترس تسلیم می کند، که محصول آن انسان های خود باخته و آسیمیله شده می باشند، این افراد در طول زندگی خود همچنان از تسلیم شدن در برابر هویت نامعلوم و مشکوک ناراضی هستند، که نهایت علیه زبان تورکی و گاها علیه آزربایجان فعالیت می کنند که درون سردرگم خود را تسلی بخشند، و هویت فارس بودن که برایشان در دسترس بود را ارتقا دهند، از سوی دیگر چون لهجه دارند، یا اگر لهجه هم نداشته باشند به صورت ناخوداگاه می دانند که تورک هستند و این همان هویت واقعی آنهاست، لذا آن را می کشند و یا سانسور و سرکوب می کنند. از همین روست که می بینیم بسیاری از مخالفان فرهنگ تورک همین تورک زبان های آسیمیله شده، مثل کسروی های دیروز و طباطبایی های امرزو هستند. بعد دوم انسان آزربایجانی، افرادی هستند که در مقابل این تناقضات راه سختی را می پیمایند، این افراد به دنبال سرنخ هویت اجدادی خود هستند، زبان تورکی را فارغ از عدم آموزش آن یاد می گیرند، دده قور قود را علی رغم عدم آموزش آن بهتر از فردوسی می دانند، رقص آزربایجانی و یا موسیقی آزربایجانی فرا می گیرند، و برخی مواقع هم علیه ظلمی که به هویت انها و هویت انسان آزربایجانی (کورد، ترکمن، عرب و...) رفته مبارزه می کنند، برخی مواقع هم سال ها حبس را متحمل می شوند، که برزینسکی (1989) به چنین هویت هایی هویت اطلاعاتی گفته است، یعنی فرد با تحمل زحمات فراوان و مطالعه و آگاهی هویت خود را باز شناخته است، که رابطه ی مستقیم با سلامت روان و شادمانی انسان ها دارد (برزینسکی، 2003، 2000، 2010). و این افراد همان میلیتچی ها هستند، همان هایی که متهم به تحجر می شوند. در حالی که اینان به دنبال ستمی که بر آنان رفته با خود یابی ریشه های تجدد را مستحکم می کنند.
فینی (1997) در مطالعه ی خود گفته است،  نوجوانانی که به کاوش درباره ملیت و قومیت خودشان پرداخته اند و معنای روشنی از آن دارند، سازگاری کلی بهتری نسبت به نوجوانانی دارند که معنای روشنی از قومیت خود ندارند. یعنی با افزایش رشد هویت قومی و ملی پیش بینی میشود که سلامت روانی- اجتماعی نیز افزایش یابد. طبق نظر اریکسون و مارسیا (1980) افرادی که به کسب هویت نائل میشوند. در حقیقت بحران هویت را با موفقیت پشت سر گذاشته و نسبت به اهداف معینی تعهدات لازم را پیدا کرده اند. این نوجوانان به طور فعال وقت زیادی را صرف حل و فصل مسائل مهم زندگی کرده اند. این گروه، انعطاف پذیر(در مقابل تحجر) هستند و با فکر و درایت عمل میکنند، اعتماد به نفس بالایی دارند و تحت شرایط فشار زا مقاومت خوبی نشان میدهند و کمتر به مشکلات میان فردی و روانی مبتلا میشوند. آنان افرادی نسبتاً خودمختارند و در روابط اجتماعی، علاوه بر داشتن اعتماد به نفس، شوخ طبع هستند و ظرفیت فراوانی برای ایجاد روابط صمیمی با دیگران دارند. فینی (1997) ذکر میکند هنگامیکه هویت ملی و قومی فرد (از نظر سیاسی، اقتصادی و رسانه ای)  خیلی خوب معرفی شود و هنگامیکه به طور کلامی و فیزیکی به هویت قومی و ملی فرد حمله ای صورت گیرد، برای سلامت روانی فرد اهمیت دارد. اریکسون (1980) ادعا میکند که هویت به طور کلی تر ترکیبی از چندین مولفه یا هویت با محتوای خاص  مانند نقشهای اجتماعی یا زمینه قومی افراد است. فینی (1993) هویت قومی را به عنوان بخشی از خودپنداره فرد توصیف میکند که از دانش او درباره عضویت در یک گروه اجتماعی و دلبستگی عاطفی و ارزشی همراه با آن عضویت به دست میآید.
بر اساس نظریه ی خود تعیین گری (دسی و ریان، 2000) نیاز به ارتباط (ارتباط اجتماعی و عاطفی) و نیاز به شایستگی و خودمختاری از عناصر اساسی نیاز های روانی انسان هستند (روکا و گاینه، 2008)، که برآورده شدن این نیازها برای رشد سالم و سلامت روانی افراد در همه فرهنگها ضروری است (سوربو، هلواری، گولی و کریستینسن ،  2009). فرد میلیتچی بر اساس هویت اطلاعاتی و شکل گرفته ی خود این نیاز ها را در خود برآورده می کند و می خواهد زمینه های تجدد برای تمامی افراد ان ملت را فراهم کند که بدون برآورده شدن این نیاز ها تجدد بی مفهوم خواهد بود، از این روست که میلیتچی ها در ارتباط های اجتماعی خود، در نگرش به زنان آزربایجانی و دید گاه های فمنیستی خود که زمینه ی تجدد می باشد موفق هستند. و نگرش راسیستی نسبت به زن ندارند (برگرفته از مقاله ی.ز) فرد میلیتچی در راستای شناخت هویت خود نه به مانند افراد آسیمیله و الینه شده، بلکه به عنوان یک انسان تورک (کورد و...) به تاریخ خود افتخار می کند و زمینه های سلامت روان و اعتماد به نفس و پاسداری فرهنگ ها را در خود رشد می دهد که ریشه ی تجدد هستند. اگر احترام به شان خانواده و عشق تجدد محسوب شود، فرد میلیتچی چون به اصلالت خود تعهد دارد، و به سختی هویت خود را شناخته، لذا این امر به تمام ارکان زندگی فرد نفوذ کرده و  قطعا همین تعهد در زندگی خانوادگی فرد نیز وارد می شود که شان خانواده از ریشه های تجدد است.
در حقیقت هر ملتی دارای خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فرد است. ملتها ویژگیهای خود را به افراد جامعه خود منتقل مینمایند. افراد جامعه تمایل دارند تا وابستگی قومی را حفظ کنند و از آداب و رسوم قومی خود پیروی نمایند. داشتن یک هویت ملی به وحدت ملی و همبستگی همگانی کمک میکند و این امر به نوبه خود در تقویت حس اصالت و روحیه سرسختی و پایداری جوامع مؤثر است و در نتیجه بهزیستی و سلامت روانی افراد را تحت تأثیر قرار میدهد. بریدگی از هویت ملی به احساس بی ریشگی میانجامد. جوامعی که مهاجرنشین هستند به دلیل نداشتن یک هویت ملی در ابتدا دچار آشفتگی میشوند، پس از گذشت قرنها افراد مهاجر احساس تعلق به آب و خاک خاصی را مینمایند و برای خود هویت ملی جدیدی ایجاد میکنند. در این صورت در انتقال آن میکوشند و برای حفظ و حراست آن تلاش میکنند (شریفی و همکاران، 1389)
این مقاله پاسخی علمی بود به کسانی که حرکت ملی آزربایجان را محکوم به تحجر می کنند، این مقاله نشان داد که تجدد و مدرن اندیشی در سلامت روان انسان، و سلامت روان انسان ریشه در هویت، و هویت ریشه در شناخت عمیق فرهنگ و تمدن و زبان خودی دارد. که بر اساس برآورده شدن نیاز های روانی انسان های یک ملت، در راستای اعتماد به نفس و هویت، آن ملت می تواند به تجدد و مدرن بودن بیاندیشد و حتی بدون مرز هم با سایر ملل همزیستی داشته باشد، ولی برای شروع کار باید انسان من کیستم؟ خود را بیابد. و هر فرد آزربایجانی فریاد بزند: هارای هارای من تورکم... و این تجدد است.
قایناق لار:
احدی،حسن و جمهری،فرهاد (1385).روان شناسی رشد نوجوانی و بزرگسالی)جوانی،میانسالی،پیری(. تهران : پردیس.
شریفی و همکاران (1389) بررسی رابطه ی بین هویت های ملی و دینی با سلامت روانی دانشجویان، یافته های نو در روان شناسی.
Berzinsky, M. D. (1989). Identity Style: Conceptualization and Measurement. Adolecent Research, 4 (3), 268-282.
Berzonsky,  M. D. (2003). Identity style and well-being, an international, journal theory and research, 3(2), 23-47.
Berzonsky, M. D. (2003). Identity style and well-being: Does commitment matter?Identity:An International, Journal of Theory and Research,32,131-142.
Berzonsky, M. D., & Kulk, L. S. (2000). Identity status and identity processing style, and the transition to university, journal of adolescent research, 15(1), 81-98.
Berzonsky, M.D., Cieciuch, J., Duriez, B., & Soenens, B. (2011). The how and what of identity formation: Association between identity styles and value orientations. Personality and Individual Differences, 50(2), 259-299.
Dubaw, E. F., Pargament, K.I.,Boner,P., Tarakeskwar,N.(2000). Initional Investigation of Jewish Early adolescence Bthnic Identity.Stress and Coping. Journal of Early adolescence. Vol,20 p418-428.
Erikson, E.H.(1980).Autobiographic notes on the Identity crisis deadfalls. London and New York: Routladge.590-730.
Phiney,J.S.(1993), Stage of Ethnic identity development in minority group Adolescents, Journal of early Adolescence ,9, 34-49
Roca, J. C., & Gagné, M. (2008). Understanding e-learning continuance intention in the workplace: A self-determination theory perspective. Computers in Human Behavior, 24(4), 1585–1604.
Ryan, R. M., & Deci, E. L. (2000). What and why of goal pursuits: human needs and the self-determination of behavior. Psychological Inquiry, 11(4), 227-268.
Sorebo, Halvari; V.F. Gulli & R. Kristiansen. (2009). The role of self-determination theory in explaining teachers’ motivation to continue to use e-learning technology. Computers & Education. 53. 1177–1187.O. ; H

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر