صالح کامرانی |
ساوالان پورت : قبل از ورود به مباحث اصلی دو مقاله اخیر ایشان را از جهت ورود به مسائل ملتهای غیر فارس به فال نیک میگیرم،چرا که اکبر گنجی روزنامه نگاری است معروف از طرف دیگر همان طور که خودش هم در مقالهٔ دومش نوشته، خود را یک فارس میداند ،لذا میتواند نمونهٔ مناسب از یک روشنفکر ملت فارس در نظر گرفته شود. نکتهٔ مثبتی که میتوان بر این نوشتها قائل شد ویژگی تابو شکنی آن در مدیای فارسی زبان است. چرا که اکبر گنجی با اتکا به شهرت و دسترسی وسیع به مدیای عموماً غیر قابل دسترس برای ملتهای غیر فارس به خوبی استعداد عملی کردن این تابو شکنی را دارد.
آقای گنجی هم در مقالهٔ اول با عنوان"پیامدهای تجزیه طلبی در ایران" و هم در مقالهٔ دومش تحت عنوان"شکاف اصلی:دموکراسی و دیکتاتوری یا فارس و غیر فارس"مهمترین و یا قویترین دلیلی که آن را پایهٔ استدلال خود جهت مخالفت با حق تعییین شرنوشت ملتها و یا به تعبیر خودش تجزیه طلبی قرار میدهد "پر هزینه بودن و سنگینی تلفات انسانی" میداند که با یار گیری از ارزشهای جهانشمول همچون دموکراسی و صلح سعی در بیشتر موجّه جلوه دادن نیّت خود دارد.
همچنین با آوردن مثال از سودان و یوگسلاوی که در واقع قیاس مع الفارقی بیش نیست سعی در اغراق بیش از حد میکند. در نگاه اول هر مخاطبی از حس انسان دوستی و صلح طلبی ایشان میتواند به وجد آید آنها در واقع امر هم چنین ارزشهایی قابل ستایش بود و میباشند. ولی با مطالعه مطالب بعدی ایشان صلح طلبی و انسان دوستی گنجی آنچنان زیر خاکستر ایران دوستی و در حقیقت تمامیت ارضی پرستی ایشان تیره و تار میگردد که با هیچ نور امیدی حسن نیّت ایشان در باور به ارزشهای مورد ادعایی غیر باور میگردد. با چند دلیل میتوان پایههای استدلال و صلح طلبی و انسان دوستی ایشان را به راحتی مورد سوال قرار داد:
۱- مورد سودان و یوگسلاوی نمونهٔ نادر و پر هزینهٔ اعمال حق تعییین سرنوشت ملتهای سودان جنوبی و کشبورهای تازه استقلال یافتهٔ بالکان بود که در واقع هزینهای بود که به این ملتها از طرف ملّت حاکم سودان شمالی و صرب تحمیل شد که متاسفانه آقای گنجی بدون آوردن هیچ دلیلی گناه آنرا گردن ملتهای تحت ستم و استعمار ملل حاکم میاندازد و از آوردن انبوه مثالهای کم هزینه ی اعمال حق تعیین سرنوشت امتناع میورزد.میدانیم که با فروپاشیه شورویه سابق همچنین برچیدن بلوک شرق کشورهای زیادی هم در اروپای مرکزی و هم در قفقاز جنوبی و هم در حوزه بالتیک با کمترین هزینه استقلال خودرا باز یافتند و هزینهٔ آنها شاید به اندازهٔ انقلاب اسلامی همچنان مورد حمایت و محبّت آقای گنجی نبود .
۲.آقای گنجی اگر قرار باشد مثالهایی جهت تقویت جنبه اثباتی و عینی صلح و دموکراسی آورده شود احتمالا با پیش نهادن متفاوت و مختص بودن شرایط ایران تمایلی به استفاده از مثالهای موفقیت آمیز سوئیس ،بلژیک،چک و.. نشان نخواهند داد.این در حالی است که جهت خالی نبودن عریضه در پایان مقالهای دومش از چند فرهنگی بودن دفاع نموده اند و معلوم نیست با چه برنامه ی مشخص و تفصیلی میخواهند به دمکراسی ی مورد نظر خود جامه عمل بپوشانند.
۳-استدلالهای ایشان به این میماند که حکومتهای دیکتاتور مانند جمهوری اسلامی جهت کاهش میزان جرم و جنایت، بجای تدویین یک سیاست کیفری مبتنی بر دادهها و واقعیتهای اقتصادی،سیاسی،اجتمایی و.. فقط با تدوین قوانین متضمّن مجازاتهای سنگین نظیر اعدام و.. و تبلیغ وسیع آن در جامعه به جنگ جرائم برود.آقای گنجی هم به جای تابو شکنی واقعی و اقرار ،تعمیق و نهادینه نمودن ارزشهای عینی صلح و دموکراسی که جز با پذیرش بی چون و چرای حق تعیین سرنوشت ملتهای غیر فارس میسّر نیست در واقع به ترساندن آنها مشغول میشوند.بدین صورت دموکراسی خواهی و صلح طلبی ایشان همانند اصلاح طلبی از نوع درون سیستمی جمهوری اسلامی ،اینبار رنگ تمامیت ارضی طلبی و در واقع پان ایرانیستی میگیرد.
۴-در مقالهٔ دوم ایشان منظور واقعیی خود را بیشتر نمایان ساخته و تا حد پان فارسیسیم عریان و نژاد پرستی پیش میروند، و بطور کلی منکر وجود ملتهای غیر فارس میشوند.به عبارت دیگر کسی که علی رغم اقرار به فارس بودن خویش از پذیرش منسوبییت مللی خود امتناع میورزد چگونه میتواند از چند فرهنگی بودن جامعهای ایران حمایت کند.مگر فارسها تافته ی جدا بافته اند که با هیچ یک از تعاریف سیاسی ،حقوقی و جامعه شناسی جهت تعریف شدن به عنوان یک ملت قابل تطبیق نباشند.
مگر فارسها زبان ،ادبیّات ،تاریخ ،سرزمین و... معین ندارند؟ عدم پذیرش فارسها به عنوان ملت آیا خود توهین آشکار به خود فارسها نیست؟آیا این همه عناد و در ابهام حرکت کردنها و در یک کلام جنگ با واقعیتها خود ناقض حقوق میلیونها انسانی که ایشان ادّعا ی دفاع از حقوق آنها را میکنند نیست؟اصول دموکراسی و ارزشهای بنیادین بشری مبتنی بر شناسایی و اعطای وسیع حقوق است نه بر تضیییق و انکار.صلح خشک و تجریدی بدون شناسایی زیر ساختهای حقوقی ،اقتصادی،و.. در خوشبینانهترین حالت آرمانی بیش نیست و تحققش ناممکن.به همین علت است که منشور سازمان ملل متحد اهداف سازمان را برقرای صلح جهانی و تحقق ارزشهای بنیادین حقوق بشری قرار داده است.و سازمان ملل از یک طرف به شدت جنگ و هر گونه توسل به خشونت را ممنوع و از طرف دیگر به شناسایی هرچه بیشتر اصول بنیادین بشری از جمله حق تعیین سرنوشت در دو کنوانسیون مهم مبادرت میورزد.متاسفانه در اندیشههای آقای گنجی این ارزشهای بشری محلّی از اعراب ندارد.
۵-آقای گنجی در جای جای مقاله دچار تناقض میشوند که از جمله میتوان به آن قسمتش اشاره نمود که ایشان از یک طرف تهران را یک شهر چند قومیتی جهت اثبات ملت نبودن فارسها ذکر میکنند ولی در جای دیگر تهران را فارس حساب میکنند که درست نیست و در واقع تهران یک شهر عمدتاً ترک میباشد .
۵.آن جایی که ایشان از ترکها و یا از دیگران به عنوان مثلا حاکم میتراشند،در واقع خودشان را حتّی پایین تر از اولترا پانفارسهایی همچون ناصر کرمی هم قرار میدهد و با این استدلال سطحی و عوام فریبانه به سالها مبارزه ،روشنگری .. خود و همچنین به شعور مخاطبین خود هم اگر نگویم خیانت بیحرمتی میکنند.چرا که همه میدانند که مسالهٔ ملتهای غیر فارس این نیست که چند تا آدم نماهایی مثل خامنهای و یا .. در قدرت باشد و یا نباشد.این استدلال شبیه آن است که مثلا به فعالین جنبش زنان بگوییم که چون همسر حسین شریعتمداری در حل حاضر وزیر بهداشت هستد دیگر نیازی به جنبش شما نیست و شما به تمام حقوق خود رسیده اید و اگر از حقوق پایمال شدهٔ زنها دفاع کنید در واقع جاسوس هستید و شما نمیدانید چنین شکافی "شکاف جنسییتی" هم وجود ندارد و این شکاف را هم بیگانگان احتمالأ ترکیه و یا اسرائیل فعال نموده است.و در واقع شما مدافع زنان نه بلکه ضد مردان هستید.دقیقا چیزی که آقای گنجی در مقاله اخیر آورده اند در همین مایهها است.ایشان ادعا میکنند حرکتهای ملتهای غیر فارس را دیگران به وجود آورده اند و اینها بر علیه فارسها هستند.دقیقا همان اتهاماتی که وزارت اطلاعات در سلولهای انفرادی به فعالین ما میزند.ایشان نمیخواهد قبول کنند مبارزه ی ملتها نه بر علیه فارسها بلکه بر علیه سیستم پانفارسیسیم و نژاد پرستی از نوع آریایی و شیعی و بر علیه تمام عناصری است که فارغ از ترک و فارس..بودن در خدمت آن سیستم نژاد پرستی است.
در پایان آقای گنجی را به ایفای نقش یک روشنفکر متعهد دعوت مینمایم و از نوشتههای بعدی ایشان استقبال میکنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر