۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

جعلیات ایرانی و وظیفه ملتهای ساکن ایران-آلپر آتاسی

ساوالان پورت : چکیده : اصولی که امروزه بر روابط ملتهای ساکن در ایران حاکم است جعلی و دروغین است که منافع هیچ یک از ملتها را تامین نکرده و فقط در جهت تنش و جنگ داخلی می تواند استفاده شود. از جمله آنها تعریف اصول شهروندی ایران، بر اساس زبان فارسی و ایرانیت می باشد که ثابت کردیم هر دو دروغی بیش نیست. نه این سرزمین ربطی به ایران باستان یا داستان دارد و نه این زبانی که به اجبار بر همه تحمیل می شود ربطی به ملت فارس دارد. هر ملتی حق دارد در مورد سرنوشت خود هر طور که دوست دارد تصمیم بگیرد، فارسها نیز حق دارند خودشان را به ایران داستان یا باستان دروغین نسبت دهند یا نام زبانی که از آن استفاده می کنند را فارسی بنامند و به جای بازگشت به هویت واقعی خود آسیمیلاسیون بیشتر را افتخار آمیز بدانند ولی حق ندارند از ایران و زبان به اصطلاح فارسی چماقی برای سرکوب ملتهای دیگر استفاده کنند.

در بسیاری از سایتها و وبلاگهای مختلف، در متن مقالات و نظرات بازدیدکنندگان مطالب غلطی در مورد ایران، فارس و زبان فارسی نوشته می شود که با واقعیتها تطابقی ندارند. اگر این مطالب به عنوان نتایج تحقیقی یا تفننی کسی قید گردند هیچ اشکالی از نظر من ندارد و مردم هر قومی آزاد هستند که در مورد تاریخ، زبان و سرزمین خود هر گونه که دوست دارند فکر بکنند و بنده نیز علاقه خاصی به چنین مطالبی ندارم. ولی گاهی از این گزاره های غلط نتیجه گیرهای غلطی گرفته و آن نتیجه گیریهای غلط نیز به عنوان چماق یا هویچ بر علیه ملیتهای دیگر این سرزمین استفاده می شود. در بسیاری از موارد متناسب با دانش نویسندگان مطالب، به آنها پاسخهایی را داده ام که مجموعه آن پاسخها را می خواهم به صورت مدون و یکجا ارائه بکنم تا در بحثهای دیگر به جای ثبت مطالب تکراری به متن این مقاله ارجاع بدهم. البته بنده نه زبان شناس هستم و نه تاریخدان، و نه علاقه ای به مطالعه کسترده در آنها دارم. با اندکی تحقیق و جستجو مطالب زیر را گرد آوری کرده ام و همیشه هم دوستدار یادگیری هستم و اگر عزیزی بر یافته های بنده انتقاد داشت خواهش می کنم به صورت موردی و با سند و به دور از هوچیگری، عکس آنها را بیان بکند تا ما هم یاد بگیریم.

نکته ای را همینجا ذکر بکنم که اصولا از نظر بنده تاریخ هیچ نقشی در حقوق ندارد و حقوق بر اساس وضعیت فعلی سنجیده می شود. ظربفی می گفت اگر قرار بر سنجش حقوق بر اساس تاریخ بود، در ان صورت بسیاری از مفاهیم دموکراسی معنای خود را از دست می دادند مثلا هزاران سال است که حقوق زنان پیامال می شود و حال نمی توان به دلیل این که پدرانمان هم زنانشان را کتک می زدند با عدم اعمال خشونت بر علیه زنان مخالفت کرد
صورت مسئله را اینگونه خلاصه می کنم :
1-    ایران نام کشوری است که از هزاران سال پیش وجود داشته و مهد تمدن و علم و هنر و ... جهان بوده و تا امروز هم بلا انقطاع ادامه داشته است.
2-    از چین تا دریای مدیترانه با کمی کاهش یا افزایش جزو کشور ایران می باشند که به مرور زمان بخشهایی از آن جدا شده است.
3-    یک نژاد برتر و خالص به نام نژاد آریایی وجود دارد که مردم ایران را تشکیل می دهد و هرکس که خود را از این نژاد نمی داند غیر ایرانی هست .
4-    زبان مردم این سرزمین همیشه فارسی بوده است.
5-    این زبانی که این مقاله بدان نوشته شده است زبان فارسی می باشد.
6-    و اخیرا هم برای پوشش تناقضات موجود، اقدام به خود زنی کرده و عده ای بیان می کنند که ما ملت یا قومی به نام فارس نداریم و فقط زبان فارسی داریم که زبان مشترک ایرانیان است.

کشور ایران
کشوری که هم اکنون در آن زندگی می کنیم نامش جمهوری اسلامی ایران است و در سال 57 به این نام نامگذاری شده است و قبل از آن هم در سال 1314 و در آستانه تشکیل سازمان ملل، رضا شاه طی نامه رسمی از همه کشورهای دیگر درخواست کرد که نام کشورش را به جای پرشیا، ایران بنامند و البته قبل از این اقدام نیز به صورت رسمی از دولت افغانستان بابت این تغییر نام، اجازه گرفت. طبیعتا رضا شاه نیز این نام را با شیر یا خط انداختن انتخاب نکرده و دلیل خاصی داشته است. دلایل رضا شاه از این انتخاب را می توان اینگونه حدث زد :

1-    قبل از آن زمان عموما امپراطوریها حکمفرما بودند و سرزمینها به نام امپراطوری نامگذاری می شدند مانند امپراطوری پرشین(هخامنشیان )، رومیان، سلوکسان صفویان، قاجاریان، عثمانیان و ... و حکومتهای ملی در داخل این امپراطوریهای و به عنوان مملکتهای داخلی موجودیت داشتند. آخرین امپراتوری قبل از رضا شاه، قاجاریان بودند که بر ممالک آذربایجان، فارس، کردستان، خراسان، سیستان، مازندران و ... حکومت می کردند ولی رضا شاه می خواست نه یک امپراتوری، بلکه یک حکومت مدرن بنا نهد و نمی توانست نام فقط یکی از ممالک تحت حکومت خود(فارس) را برای کل سرزمین تحت حاکمیتش تحمل بکند.

2-    برخی از امپراطوریهای قبلی که بر همه یا بخشی از این سرزمین حکومت کرده بودند نیز در برخی موارد خود را ایرانی خوانده اند که از آن جمله می توان به صفویان و قاجاریان اشاره کرد. لذا نام ایران می توانست محمل تاریخی نیز داشته باشد. تنها مشکل این مسئله آن بود که امپراطوریهای قبلی به دلیل رقابت با امپراطوری عثمانی،( که بیشتر یک امپراطوری سنی و عربی بود) خودشان را در جبهه مقابل و همگام با نهضتهای شعوبیه دانسته و احساس تعلق خود به تمدنهای ماوراوالنهر و استفاده از اساطیر و زبان آنها را سر لوحه خود قرار داده بودند که باعث رونق زبان دری و افسانه های مربوط به شاهنامه و ایران و ... شده بود. ولی مسئله این بود که امپراطوریهای فوق شامل سرزمینهای ماورالنهار(منشا زبان دری و افسانه های ایرانی) هم بودند و به همین دلیل خود را محق می دانستند که از آن تابلو برای مخالفت با امپراتوری عثمانی استفاده بکنند(توجه داشته باشید که امپراطوریهای عثمانی و صفوی و قاجار، هر سه ترک بودند لذا عامل ترکی نمی توانست به عنوان منشور تقابل و رقابت انتخاب شود) ولی مشکل رضا شاه این بود که در زمان وی سرزمینهای مذکور در قلمرو وی نبود و لذا ایشان نمی توانست از آن عامل هم استفاده بکند. چاره این کار هم ساده بود صاحبان اصلی نام افسانه ای ایران یا تحت حکومت شوروی بودند یا تحت حکومت پشتونها در افغانستان و هر دو هم مخالف ایران و زبان دری. لذا رضا شاه با یک نامه نگاری و کمی مذاکره به راحتی توانست نظر حاکمان پشتون افغانستان را جلب کرده و رضایتنامه نامگذاری کشورش به نام ایران را دریافت بکند.

3-    نام ایران در اشعار و داستانهای قدیمی که به زبان دری نوشته شده بودند با ابهت تکرار شده بود و تا آن زمان هنوز زبان دری برتری خود را به عنوان زبان علمی و فرهنگی مشزق زمین حفظ کرده بود و در سرزمین تحت حکومت رضا شاه استفاده می شد. لذا با انتخاب این نام ، بار مثبت آن می توانست در افزایش غرور ملی مردم تحت حکومتش تاثیر بگذارد.

4-    زمان نامگذاری همزمان با اوج فعالیت نازیستها و ایده برتری جویانه نژاد آریایی توسط آلمانیها بود و رضا شاه می خواست خود را به  حلقه آلمان متصل کند و آلمان هم می خواست برای کنترل هند و روسیه بر این سرزمینها تسلط یابد لذا نام ایران بیش از هر نامی، قابل انطباق با اصطلاح رایج آن دوران یعنی نژاد آریایی بود به نحوی که حتی این نام ابتدا توسط سفیر آلمان به رضا شاه پیشنهاد شده است و بعد مورد تایید رضا شاه قرار گرفته است.

پس متوجه شدیم که تا قبل از 1314 هیچ کشوری رسما به نام ایران وجود نداشت و نام ایران تنها بعد از صفویان به صورت غیر رسمی (فقط برای نشان دادن تمایز خود در مقابل عثمانیان ) در برخی مکاتبات استفاده شده است.  حال سوال این است که پس این کشور ایران که هزاران بیت شعر در مورد آن وجود دارد و دهها هزار کتاب در مورد تاریخ آن نوشته شده است، از کجا پیدا شدا است؟ برای بحث در این زمینه بنده نام ایرانی که در کتابهای مختلف مشاهده می شوند را به سه دسته تقسیم می کنم( ایران داستان، ایران باستان، ایران پرشین ) و به شرح هر یک از آنها می پردازم :

•    ایران داستان
ظاهرا افسانه هایی در بین مردم ماورالنهر رواج داشته که در آن افسانها مردمان دو سرزمین خیالی ایرانی و توران به جنگ هم پرداخته اند( مانند همه افسانه های جن و پریان)  که این افسانه ها را ظاهرا شاهنامه می نامیدند و فردوسی آنها را به نظم کشیده است یا ساخته است. برخی هم نام ایران را به اوستا و ذرتشت نسبت می دهند هر چند که اصالت هیچ یک از اینها (فردوسی و ذرتشت) هنوز اثبات نشده است ولی با کمی اغماض می توان در مورد آنها نیز بحث کرد.
اولا سرزمینهایی که به نام ایران ذکر شده اند در افغانستان کنونی قرار دارند و هیچ ربطی به کشور ما ندارد
دوما این نام به اندازه نام کشور توران افسانه ای است. و اگر این نام را واقعی پنداریم باید کشور مقابل آن یعنی توران را هم واقعی بدانیم. در حالی که در تاریخ رسمی نه به کشوری به نام ایران بر می خوریم و نه کشوری به نام توران.
در اشعار و نوشته های شاعران و نویسندگان بعد از فردوسی نیز هر کجا به نام ایران بر می خوریم اشاره به نام ایران داستانی شاهنامه است و هیچ یک نام کشوری که در آن زندگی می کنند را ایران ننامیده اند. پس ایران داستانی یا افسانه ای واقعیتی ادبیاتی است که وجود خارجی نداشته است.

•    ایران باستان
در متون تاریخی گذشته تاریخ نویسان و جغرافیدانان معتبر دنیا، کشوری به اسم ایران معرفی نشده است. در اسناد رسمی تاریخی، نامی از ایران آورده نشده است، هنوز هیچ قباله ازدواج، زمین و ... پیدا نشده است که بیش از سی صد سال قدمت داشته باشد و به نام ایران ثبت شده باشد. در هیچ یک از کتیبه های یافته شده(خارج از صحت و سقم آنها) حاکمان، نام سرزمین خود را ایران ننامیده اند . تنها مورد قابل ذکر، نام کشوری به نام آریانا در برخی متون قدیمی مانند جغرافیای استرابو است که حد جنوبی آن را دریای سند، مرز شمالی آن را کوه هندوکش، و حدود غربی آن را خراسان می نامد یعنی همان حدود ایران داستانی ذکر شده در شاهنامه که امروزه کشور افغانستان نامیده می شود و افغانها امروزه از آن نام با نامهای هواپیمایی آریانا،مجلۀ آریانا، دایرت المعارف آریانا، هتل آریانا، سینمای آریانا، تیم فوتبال آریانا و ... استفاده می کنند. در برخی نامه نگاریهای امپراطوریهای بعد از صفویان هم به تبعیت از صفویان نام امپراطوری همراه با پسوند ایران ذکر شده است که عموما برای نشان داده تقابل با عثمانی استفاده می شده است. پس در دوران باستان کشوری به نام ایران وجود نداشته است و اگر هم در جاهایی نامی از آن آورده شده، آن نام هیچ ربطی به کشور ما ندارد و به سرزمینی خارج از مرزهای سیاسی کشور کنونی ما اشاره دارد.

•    ایران پرشیا
در هزاران کتاب تاریخی که بعد از نامگذاری ایران در سال 1314 نوشته شده است، هرجا اثر یا سندی تاریخی درج شده یا ترجمه شده است، به صورت عمدی نام سرزمین پرشیا یا نام امپراطوریها به ایران عوض شده است.  و در این جعل و تغییر نام یک قاعده کلی نانوشته، رعایت شده است. در مورد پرشیا، هر سندی که در مورد زبان، فرهنگ، آداب و غیره مردمان پرشیا صحب کرده است در همه آنها به جای نام پرشیا ایران نوشته شده است ولی در مواردی که در مورد حدود پرشیا صحبت شده است عوض نکرده اند و به نام پرشیا درج شده است. در مورد امپراطوریها هم بر عکس آن عمل شده است، هر کجا که در مورد زبان، فرهنگ و آداب مردمان یا حاکمان امپراطوریهای صحبت شده است، نام امپراطوری تغییر نکرده است ولی هرجا که در مورد حدود و تصرفات امپراطوریها صحبت شده است نام آن امپراطوری به ایران تغییر یافته است. برایند این جعل و نسل کشی هویتی آن شده است که خوانندگان آن کتابها احساس می کنند که کشوری به نام ایران با حدود جغرافیایی ذکر شده برای امپراطوریها وجود داشته است که زبان، فرهنگ و آداب آن همانند فارسها بوده است در حالی که نه آن امپراطوریها، ایران بودند و نه زبان، فرهنگ و آداب آن امپراطوریها فارسی بود.

زبان فارسی و زبان دری
ملت فارس یا پارس یا پرشین یک ملت تاریخی است که سرزمینشان بخشهایی از قسمت جنوبی ایران می باشد. این ملت یا قوم سابقه هزاران ساله سکونت در سرزمین خودش را دارد و امروزه هم نوادگانشان در آن سرزمین زندگی می کنند زبان این ملت به تبع قومیتشان، فارسی، پارسی یا پرشین نامیده شده است. زبان پرشینها یک زبان باستانی تقریبا مرده است که آثار بسیار معدودی از آن در برخی کتیبه ها به جا مانده است و امروزه غیر از برخی روستا نشینان استانهای فارس(مانند سیوند) کسی به آن زبان صحبت نمی کند. زبان فارسی به دلیل عدم کتابت به آن زبان منقرض شده و زبان دری به مرور جایگزین زبان فارسی شده است به نحوی که امروزه تقریبا زبان همه مردم فارس، دری می باشد. مشابه همان جعلیاتی که در مورد نام کشور ایران اشاره کردیم در مورد نام زبان فارسی نیز اتفاق افتاده است بدین نحو که نام زبان دری را عوض کرده و به غلط نام فارسی بر آن نهاده اند. این تغییر نام قبل از رضا شاه اتفاق افتاده است که در ادامه سعی می کنم ابتدا به دلایل اثباتی جدا بودن زبان دری و فارسی اشاره بکنم و سپس دلایل تئوریک مربوط به تغییر نام و چرایی آن را بررسی خواهم کرد. توجه داشته باشید که منظور از زبان دری همان زبانی است که این مقال بدان زبان نوشته شده است و زبان فارسی زبان بومی مردم سرزمین فارس می باشد.
تاریخ نویسان فارسگرا، برای زبان فارسی سه دوره تعیین می کنند فارسی باستان(زبان  فارسی دوران هخامنشیان)، فارسی میانه(زبان فارسی دوران ساسانیان) و فارسی جدید. و برای آن داستانسرایی می کنند که به مرور زمان، زبان فارسی به سه شکل مذکور تغییر یافته است. ما در مورد زبان فارسی باستان و فارسی میانه حرفی نداریم و درست یا غلط بودن آن را به خودشان می سپاریم ولی آنچه که اینجا جای بحث است این است که آیا زبان دری(انچه که امروزه به غلط فارسی یا فارسی جدید نامیده می شود) ادامه همان فارسی میانه است؟ توجیه گران این مسئله ادعا می کنند که زبان میانه ادامه و تغییر یافته زبان فارسی میانه است که در سرزمین دیگری رشد و تکامل یافته است و در مورد نحوه پرش دو هزار کیلومتری این زبان از سرزمین فارس به شمال افغانستان هیچ توضیحی نمی دهند. با دلایل متعددی می توان ثابت کرد که زبان دری زبانی متفاوت از زبان فارسی می باشد که در زیر به چند نمونه از دلایل به طور مختصر اشاره خواهیم داشت :

1-    زبان دری پس از زبان فارسی میانه( یعنی پس از اسلام) رایج نشده است و قبل از آن در شمال افغانستان وجود داشته است. امروزه کتیبه های مختلفی مانند کتیبه سرخ یکاولنگ و کتیبه کوتل و ... در تخارستان افغانستان پیدا شده اند که متعلق به قبل از اسلام می باشند و به زبان دری می باشند. پس همزمان با ساسانیان و فارسی میانه در سرزمین دیگری، زبان دری رایج بوده است

2-    تقریبا همه شاعران و نویسندگان دری زبان مانند فردوسی، نظامی، رودکی و ... زبان خودشان را دری نامیده اند و اتفاقا از زبان فارسی هم نام برده اند و آن را نام زبان مردمان دیگر شمرده اند. مثل فردوسی هر وقت که در مورد زبان خودش حرف می زند، دری می نامد ولی در جای دیگر مثلا می گوید دهقان پارسی گوی که نشاندهنده بیگانه بودن آن دهقان و زبان آن دهقان نسبت به فردوسی و زبان فردوسی می باشد.

3-    شاعران و نویسندگان متاخر مانند سعدی و حافط که در سرزمین فارس زندگی کرده اند نیز زبان شعری خود را دری دانسته و زبان بومی مردم را فارسی نوشته اند

4-    سابقه شعر سرایی و نوشتن به زبان دری(آنچه که به غلط فارسی نامیده می شود) در سرزمین فارس بسیار متاخر تر از سرزمینهای دیگر مانند خراسان ، ماورالنهر ، هند، آذربایجان، عثمانی و غیره است. یعنی امواج گسترش زبان دری پس از طی کردن بسیاری از سرزمینهای مختلف آسیا و در آخرین سرمنزل یه سرزمین فارس رسده است

5-    اگر زبان دری زبان بومی مردم سرزمین فارس باشد باید ادبیات شفاهی و فولکلوریک این مردم نیز به همان زبان باشد. در حالی که مردمان سرزمین فارس یا ادبیات فولکلوریک ندارند و یا اگر دارند هم عموما به زبانهای دیگر می باشد و به زبان دری نیست. در سرزمین فارس ادبیات عامیانه عموما از ادبیات مکتوب زبان دری منشا گرفته است در حالی که در دنیا غیر از ملتهای آسیمیله شده در بین هیچ ملتی چنین روالی رایج نیست و عموما ادبیات شفاهی منشا برخی از آثار مکتوب می شوند و نه بر عکس.

با توجه به مطالب بالا ثابت می شود که مردمان سرزمین فارس در طول سالیان مختلف در هویت دری افغانی آسیمیله شده اند و عناثر هویتی آنها از بین رفته است و امروزه مردم فارس این سرزمین زبان، فولکلور، موسیقی و ... خودشان را فراموش کرده و جذب هویت دری شده اند. حال مسئله ای که پیش می آید این است که اولا چرا این اتفاق در سرزمین فارس افتاده است و در ثانی چرا این اتفاق برای مردم سرزمینهای دیگر مانند کردستان، آذربایجان، مازندران و ... نیفتاده است؟ برای بیان دلایل این اتفاق، می توان چند تئوری را مطرح کرد که امیدوارم مطالعات بیشتر در مورد آنها انجام شود. تئوری و دلایل بنده در این زمینه به شرح زیر می باشند :

1-    زبان و فرهنگ دری در دوره ای به قدمت بیش از هزار سال یکی از مهمترین زبانهای شرق میانه بوده است. این زبان به عنوان نماد ضد عربی و گاها نماد ضد اسلامی استفاده شده است و در هر بخشی از منطقه اگر حاکمی خود را درقابت با دستگاه خلافت می دید استفاده از این زبان هم یک گزینه پیش فرض برای وی محسوب می شده است. توجه داشته باشد که در صده های گذشته تعداد با سوادان و تعداد کتابها بسیار محدود بود و امپراطوریها هم امپراطوریهای ناسیونالیستی نبودند لذا برای سیستم حکومتی خود از بین سه زبان رایج آن دوران(عربی، دری و ترکی) یکی را انتخاب می کردند که در این میان سابقه و تسلط زبان عربی از همه بیشتر و پس از آن به ترتیب زبانهای دری و ترکی قرار داشته اند. یعنی بسیار طبیعی بود که وقتی یک طبرستانی یا کرد یا آزربایجانی یا ازبک و ... می توانست حکومت تشکیل بدهد اولا چاره ای جز انتخاب یکی از سه زبان عربی یا دری یا ترکی برای دربار خود نداشت (چون زبانهای دیگر نه کتابی داشتند، نه الفبایی و نه کسانی که نوشتن و خواندن آنها را بلد باشد) و غیر از این عامل، عامل حکومتهای قبلی هم بی تاثیر نبود و عموما حاکمان جدید ادامه دهنده روش حاکمان قبلی بودند. با این تفسیر می بینیم که بسیاری از حکومتهایی که اصلیت آنها دری نیست، از زبان دری که زبان رایج آن دوران بود استفاده کرده اند (همانند بسیاری از امپراطوریها و حاکمان گذشته اروپایی که با وجود آن که یونانی نبوده اند ولی از زبان لاتین به عنوان زبان دربار خود استفاده کرده اند و نویسندگان و شاعران آن دوران هم به زبان لاتین نوشته اند ولی این عامل دلیل بر آن نمی شود که فکر بکنیم تا 300 سال پیش هیچ یک از زبانهای فرانسوی، آلمانی، فنلاندی و غیره در اروپا وجود نداشته اند). غیر از امویان و عباسیان، تقریبا تمام امپراطوریهایی که در 1400 سال گذشته بر این منطقه حکومت کرده اند، زبان دری را به عنوان زبان درباری خود استفاده کرده اند و همین عامل ممکن است باعث رواج این زبان در برخی از مناطق شده باشد.

2-    در طول هزار سال گذشته عموما سرزمینهای خراسان، فارس و آذربایجان، سرزمینهای حاکم نشین بوده اند و دربار و ارتش و غیره در هر دوره در یکی از این سرزمینها مستقر شده است. در سرزمینهایی مثل کردستان، سیستان، طبرستان و ... که حاکم نشین نبوده اند حفظ زبان محلی و عدم تغییر آن به زبان دربار طبیعی به نظر می رسد ولی در سرزمینهای حاکم نشین احتمال آسیمیله شدن مردمان بومی و تغییر زبان و فرهنگشان بسیار شدیدتر است. این عامل خصوصا اگر بومیان آن سرزمین دارا فرهنگ نوشتاری و متمرکزی نباشند تشدید می شود با این تفاصیل و با توجه به این که زبان بومی فارسها دارای قابلیت نوشتاری نبوده و ادبیات مکتوب بسیار کمی از آنها به جا مانده است به راحتی تغییر یافته و جای خود را به زبان دری داده است درحالی که در آذربایجان به دلیل قرابت زبان حاکمان و پشتوانه نوشتاری زبان ترکی، زبان دری نتوانسته است جای زبان ترکی را بگیرد و در خراسان هم با توجه به قرابت زبان بومی خراسانیان و زبان دری، زبانشان به صورت طبیعی به دری تغییر یافته است.
حال مسئله دیگری می تواند مطرح بشود و آن این که تقریبا از سی صد چهار صد سال پیش، بسیاری از نویسندگان و شاعرانی که به زبان دری نوشته اند نیز زبان خودشان را فارسی نامیده اند، دلیل این امر چیست؟ و چه عاملی باعث شده است که نام زبان دری در برخی از سرزمینها به زبان فارسی تغییر بکند. در جواب این مسئله نیز می توان چنین گفت که از زمان صفویان به این طرفتر، دره فرغانه تسلط فرهنگی خود را از دست داده و دیگر منبع و الهام بخش تولیدات آثار ادبی و علمی نبوده است و در این دوره بیشترین کاربرد این زبان در دربار صفویان و قاجاریان بوده است. پس از انتقال پایتخت به سرزمینهای فارس توسط شاهان صفوی و حفط آن تا اواخر شاهان قاجار، سرزمین فارس به دلیل حاکم نشین شدن، تولید کننده محصولات علمی و فرهنگی به زبان دری بوده است و دریافت کنندگان این محصولات ممکن است به اشتبا زبان مذکور را زبان فارسی نامیده باشند و این اشتباهات ممکن است با عث رواج این غلط مصطلح گردیده باشد.

نتیجه گیری
ایران امروزی کشوری جدید است و به جبر زمان و سیاست استعمارگران قبلی است که امروزه چنین کشوری با این نام و این مرزهای سیاسی وجود دارد. اگر به قولی خال صورت ملکه انگلیس اندکی متفاوت بود، ممکن بود که مرز بسیاری از کشورها با  آنچه که امروز هست تفاوت داشته باشد. به هر تقدیر ما امروز در کشوری با این مرز جغرافیایی که به نام ایران در سازمان ملل به رسمیت شناخته شده است زندگی می کنیم. در این سرزمین مردمان مختلفی با ملیتها و زبانهای مختلفی زندگی می کنند که فارغ از سابقه تاریخیشان، صاحبان این سرزمین می باشند و حق تعین سرنوشت خودشان را دارند. ما می توانیم به صورت دموکراتیک و بر اساس اصول لیبرالیسم با هم دیگر و یا به تنهایی در مورد سرنوشت خودمان یا هر یک از اعضای این سرزمین تصمیم بگیریم. هم می توانیم تصمیم بگیریم که هر ملتی مستقل شده و راه خود را در پیش بگیرد و هم می توانیم تصمیم بگیریم که با تعریف اصول دموکراتیک در عین حفظ وحدتمان، منافع و آزادیهای هیچ یک از ملتها و صاحبان این سرزمین را محدود نکنیم. راه سومی نیز وجود ندارد. تنها نکته ای که باید رعایت کنیم این است که فارغ از جعلیات تاریخی بتوانیم اصول مشترکی برای خود بنا نهیم. متاسفانه اصولی که امروزه بر روابط ملتهای ساکن در ایران حاکم است جعلی و دروغین است که منافع هیچ یک از ملتها را تامین نکرده و فقط در جهت تنش و جنگ داخلی می تواند استفاده شود. از جمله آنها تعریف اصول شهروندی ایران، بر اساس زبان فارسی و ایرانیت می باشد که ثابت کردیم هر دو دروغی بیش نیست. نه این سرزمین ربطی به ایران باستان یا داستان دارد و نه این زبانی که به اجبار بر همه تحمیل می شود ربطی به ملت فارس دارد. هر ملتی حق دارد در مورد سرنوشت خود هر طور که دوست دارد تصمیم بگیرد، فارسها نیز حق دارند خودشان را به ایران داستان یا باستان دروغین نسبت دهند یا نام زبانی که از آن استفاده می کنند را فارسی بنامند و به جای بازگشت به هویت واقعی خود آسیمیلاسیون بیشتر را افتخار آمیز بدانند ولی حق ندارند از ایران و زبان به اصطلاح فارسی چماقی برای سرکوب ملتهای دیگر استفاده کنند.

آلپر آتاسی
خرداد 1391
       

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر