ساوالان پورت : اعتقاد داشتم که باید انتخابات را تحریم کرد و درآن شرکت ننمود زیرا مشارکت ملی را نشانه مشروعیت حاکمیت می دانستم و اینکه اطاعت پذیری مدنی پایه های حکومت را محکم تر میکند
ولی آیا حکومت جمهوری اسلامی که خود از درون ساختار جامعه و نیازها و خواست های ملی کاملا آگاه هست کی به این موارد اهمیت داده است تا این برای بار دوم باشد.زیرا رژیم به خوبی می داند که خواست ملی مخالف با ایدئولوژی و بازخورد حکومتیست و تحریم یا تشریک در انتخابات هیچ فرقی برای حکومت نمی کند اما در بعضی از مقاطع حساس قومی مساله اصلی بازیهای سیاسی نیست و انتخابات یک مساله ابراز وجود شعور مبارزه مدنی با تمام محدودیت های سیاسی در چارچوپی که نطام بسته جمهوری اسلامی در راستای حداقل گرایی دموکراسی باصطلاح اعطا کرده است.لذا من آذربایجانی با تمامی این توصیفات و سبک سنگین کردن نتایج احتمالی باید یک راه را برگزینم یا شرکت یا تحریم؟
انتخابات یا انتصاباتی هر طور که ازوازه ها استفاده می کنید اهمیتی ندارد ؛اهمیتی که وجود دارد این است در این سیستم بسته رژیم جمهوری اسلامی هیچ وقت حرکتهای مخالف بدون هیچ زمینه ای قادر به ابراز قدرت نبودند و همیشه کنش های حکومت واکنش هایی را در حرکت ایجاد کرده است به عنوان نمونه همه ما شاهد ابراز قدرت مخالفان جنبش سبز در مساله انتخابات ریاست جمهوری و عصیان حرکت ملی آذربایجان در مساله روزنامه ایران بودیم.باید پذیرفت محرک منفی حکومت همیشه تولید بازخورد از سوی قشر وسیع معترضین بالقوه جامعه داشته است.حکومت کاملا تسلط بر کنترل افکار مخالف را دارد شاید بهتر بگوییم بعضا خود این افکارا نیز تولید میکند و حکومت خود اپوریسیون خود است.انتخابات ریاست جمهوری 1388 پروزه ای بود تا حکومت جمهوری اسلامی با تلقین تقلب در انتخابات مخالفان اصلاح طلب را براحتی کنترل و حبس نماید و کسانی را که طبق همان سیاست قصاص وار( یعنی حتما باید فعلی صورت گیرد تا مجازاتی باشد) بدون انجام فعل نمی توانست سرکوب کند در اختیار خود گیرد و پروسه بقای خود را افزایش دهد؛ براحتی محبوس کند.موسوی و کروبی و شکستن تابوی خامنه ای همش نتیجه ای چندین سال تیم برنامه نویس دولت در سایه بود تا بتوانند مهره چینی های خود را بدون هیچ اعتراضی انجام دهند؛با یک حرکت برنامه ریزی شده و هوشمندانه اصلاح طلبان و هم جناح خامنه ای بایکوت شد و فرزندی که در موسسه رویان سیاسی حکومت در سایه تولید شده بود پا به عرصه وجود گذاشت و براحتی خط فکری اپوزیسیون نیز تغییر و به سمت اصلاح طلبی نه تنکیر کلی ساختار سیاسی رژیم سوق پیدا کرد.انفعال در اپوزیسیون که تبدیل به فراکسیونی در تبعید و کوچه بازاری که در کرسی های نامرئی مجلس رژیم نشسته اند،سوپاپهای اطمینان که بصورت مداوم نامه از مخوف ترین زندانهایی ایران که نفس کشیدن هم کنترل می شود معجزه وار می فرستند و تامین امکانات رفاهی برای قشر اصلاح طلب بصورت تبعیض آمیز در زندانهای رژِیم و ترویج شعارهای وحدت گرا که رژیم خواهان پراکندگی و عدم اتفاق اپوزیسیون هست همه و همه از یک سیاست بلند مدت وهوشمندانه خبر میدهد.
سیاست تحریم انتخابات تا کنون نتیجه ای نداده است همانطور که تشریک در آن ثمره ای نداشته است (جز هاشمی!)
در حالیکه هم اکنون قریب به اتفاق احزاب اپوزیسیون و اصلاح طلبان انتخابات را تحریم کردند هنوز احزاب حرکت ملی آذربایجان سیاست یکدستی نداشته و یا مواضع خودرا اعلام نکرده اند.احزاب اپوزیسیون چنان وانمود میکند که قبل از انتخابات مبارزات کلانی انجام داده و تاثیر گذار بر مردم بوده اند که اکنون در هنگام انتخابات نیز باشند.البته اگر جریان سبز موسوی را یک مبارزه خودجوش تلقی کنیم و نخواهیم بگوییم که خود حکومت این سوپاپ را بازکرد زیرا از انفجار خواست ملی میترسید و سیاست گذاران مکار رژیم به این نتیجه رسیدند که سبز را تداعی تفکر مبارزاتی تشیع را با توجه به تعلقات مذهبی جامعه دارد ترویج دهند و این شوق مردم را براحتی خالی کرده و بعد خود عمدا و علنا تجاوزات و تعدیات و شکنجه های جسمی و روحی را اعلام کنند تا ملت ترسیده و مبارزه نکنند و سبب شد تمامی احزاب اپوزیسیون بالاجبار تفکر حاکم سبز را پذیرفته و به نوعی در این جریان حل شوند و وحدت فکری اپوزیسیون بطور کلی کار حکومت جهت سرکوب و بزرگ جلوه دادن خود بهینه تر شود.
اگر فلش بکی به گذشته بزنیم مشاهده میکینم که مردم آذربایجان و حرکت ملی تجربه ای نیم بند در سال 1999 در مساله انتخابات مجلس در زمان ثبت نام دکتر محمود علی چهرگانی داشتند واکنشی که سبب شد موجی نو در ساختار حرکت ایجاد شده و اعتراضات وسیعی علیه حکومت به میدان نمایان شود.تفاوت های اقلیمی و قومی و فرهنگی در ساختار مرزهای ایران ثبت شده است که تمامی اقوام از یک سیاست واحد در قبال رژیم برخوردار نباشد.عدم شناخت اپوزیسیون علی الخصوص اپوزیسیون غیر آذربایجانی از حرکت و خواستهای ملی ملت آذربایجان و ناآشنایی با حساسیت های ملی مردم منطقه و تاثیر گذاری شدید تفکرات احزاب کرد بر روی اپوزیسیون و سوق دادن مخالفین به ایرانگرایی و یکسان سازی قومی با اینکه به عینه این احزاب کرد با آن مخالفند و فقط در ظاهر جهت مشروعیت سیاسی خود در بین احزاب اپوزیسون در جهت حفظ وجهه و تامین قدرتهای معنوی و منابع مالی برای خود جهت سرکوب حرکت آذربایجان با نام های باصطلاح نژادپرستی و پان تورکی به جهت هم پوشانی جامعه هدفشان در برخی نقتط حساس به این سیاست دوگانگی روی اوردند.خود حکومت به خوبی از این مسائل آگاه است و خود به طور غیر مستقیم و با جدیت ترویج تحریم میکند زیرا میداند که در صورت عدم تحریم انتخابات از سوی احزاب مخالف به یقین افراد شاخصی از بین آنان شرکت کرده و بیشترآنان یا رد صلاحیت شده و یا با ذهنیت تقلبی که در ذهن مردم ایجاد شده است دوباره شبهه انتخابات 1388 ریاست جمهوری در بین ملت ایجاد شده و این دفعه قادر به کنترل آن نخواهند بود لذا هرچه بیشتر بر طبل تحریم میکوبد زیرا همه ما میدانیم چه کسی شرکت کند یا نکند حکومت کار خودرا انجام خواهد داد و آنکه را دوست میدارد بر کرسی خانه ملت(دولت) خواهد نشاند و چه با ایجاد ترس در بین قشری که به نوعی شاغل اداری و یا به هرنحوی وابستگی مالی به حکومت دارند همانطوری که قشر جوان فقیر جامعه را با استخدامات در ارتش و آموزش پرورش با حقوق کم وابسته به خود کرده و یا قشر اندکی در اطلاعات و سپاه و بازار که متملقانه شرکت خواهند کرد ،آنان را به پای صندوقهای کذایی انتصابات خواهد کشاند.
حال اینجا این بحث پیش می آید که اگر فردی از حرکت ملی آذربایجان و یا نزدیک به خواستهای مطروحی که قادر به ابراز در فضای بسته سیاسی ایران می باشد اعلام کاندیداتوری کرد جدای از اینکه در رابطه با صلاحیت و یا عدم صلاحیت آن بحث کنیم ؛آن موقع چه باید کرد !آیا باید با وقوف بر عدم مشروعیت حکومت و اینکه تا حال شرکت در انتخابات چه ثمری بر حرکت ملی آذربایجان داشته است در اتخابات شرکت نکرد و یا با رصد سیاست های کردگرایی در برخی مناطق آذربایجان و تحریک حس ناسیونالیستی بطور هدایت شده صحیح و بغض و عقده های هزاران ساله ملی شرکت کرد؟
در جریان انتخابات ریاست جمهوری ای که مهندس مهرعلیزاده درآن شرکت کرد و یک شبه آذربایجان دوست شدو البته رای قابل قبولی در سطح مهرعلیزادگی گرفت حرکت ملی یا اشتباه کرد و یا تنبلی زیرا موقعیت ایجاد شده بود حال مهرعلیزاده باشد یا دیگری .چه ولایت مدار باشد چه اصلاح طلب چه ملی مذهبی فرقی چه پاسدار و چه یک فعال ملی فرقی نمی کند(البته وابستگی به حرکت ملی امتیاز را دوبل میکند و این در حالیست که حکومت اجازه مانور و صلاحیت به یک فرد کاملا ملی آذربایجانی نمیدهد و نخواهد داد) باید فرصت را غنیمت میشمارد و منیت و وجود خود را به عرصه اجبار می کرد بطوریکه خود کاندیدا به سمت حرکت ملی با وقوف نفوذ آن بر روی قشر تحصیل کرده جامعه آذربایجانی سوق می یافت که متاسفانه بازخورد مناسبی دریافت نکرد؛این بدان معنا نیست که مردم آذرباجان از شعارات ناسیونالیستی اشباع شده اند بلکه عدم شناخت صحیح متقابل مردم و حرکات از همدیگر بود که همانند دو پازل از یک جنس اما از دو جورچین متفوت چفت نمی شدند در یک زمانی که البته دیر برای حرکات ناسونالیستی بود بهم رسیده بودند.اما امروزه این پازل ها قابل اتصال بهم هستند و همدیگر را جهت جفت شدن صیقل داده اند.مساله دریاچه اورمیه و سکوت کردان در مورد آن و ابراز برتری دموسترینیشینی حرکت ملی اذربایجان,و عدم تطابق مذهبی اکراد با حکومت در ظاهر به علت حمایت نا محسوس غرب(در حالیکه غرب حرکت ملی اذرباجان را به جهت اینکه آینده یک اتحاد ترک در از تراکیا تا خزر را پی ریزی میکند نمی پسندد) ,خود پوان های مثبتی هستند البته بالقوه که اگر بتوانیم با سیاست درست زیرساختی به خدمت بگیریم مفید خواهند بود.
هم اکنون نیز حرکت ملی آذربایجان با استفاده از مهره ای که امروزه بنام اعلمی و یا فرد دیگری می باشد میتواند یک دوره جدید جهت ابراز اعتراض خود و شعله ور کردن احساسات مردمی ایجاد کند ,دوری گزیدن و طرد مهره های سیاسی تاثر گذار و برخورد منفی مآبانه باآنان با عدم نگرش به اینکه تغییر دهندگان هر حکومتی از داخل ان حکومت برخاسته اند نه از کره ماه,زیرا اکراد به برتری قاطع خود در کردستان واقفند و با سیاست دوگانه تحریم از سوی احزابی مانند کومله و سکوت مانند دموکرات توپ را به میدان مردم خود میاندازند که انان نیز با توجه به سیستم عشیره ای هیچ وقت تحریم موثر را عملی نکرده اند عملیست زیرکانه از سوی انان که از یک سو خودرا همسو با اپوزیسیون نشان دهند و از سویی دیگر رای را در مناطق ترک نشین نصیب خود کنند. و با یک تیر دو نشان بزنند از سوی حرکت ملی اذرباجان را مخالف با سلسله باصطلاح در ظاهر متحد اپوزیسیون نشان دهند از سویی دیگر آرا رابه نفع خود تمام کنند.البته این در مناطق جنوبی آذربایجان غربی مساله ایست که حساسیت مشارکتی بالایی را می طلبد.
البته اعلمی در انتخابات ریاست جمهوری و رد صلاحیتش پشتوانه ملی اذربایجان را نداشت که خود نیز مقصر است زیرا هنوز نتوانسته با شیزوفرنی اصلاح طلبی و ملی گرایی آذربایجانی کنار بیاید و هنوز که هنوز است با این پارادوکس مجادله و زندگی می کند که صد البته ساپورت سیاسی فعالین حرکت ملی در جهت رها شدن چنین اشخاصی که متاسفانه طرد و یا به حال خود رها شده اند موثر خواهد بود.
اگر اشخاصی مانند اعلمی ها رد صلاحیت شوند که تمام است و انتخابات تحریم و پتانسیل اعتراضی هم درآن موقع به حد قوی ای نیست که هزینه داده شود ولی اگر بالعکس حکومت جمهوری اسلامی اگر ببیند نتوانسته است با مساله ای بنام تراختورسازی حرکت ملی آذربایجان را کنترل کند که مردم بیایند در استادیوم شعار بدهند و خودرا تخلیه کنند و همانند زود پز بخارش را دربیاورد و یا با آزادیهای بسیار ریز و مقطعی موسقیایی حرکت را به سمت قانع کردن نیازهای خود در راستای امور کوچک فرهنگی سوق دهد و سعی کند وبخواهد پروژه موسوی را برای ملت آذربایجان اجرا کند فرصت مناسبی برای فعالین جنبش ملی اذربایجان خواهد بود که البته با توجه به قرینه های تاریخی گذشته در بازخوردهای حکومتی حرکت ملی استفاده لازم را نموده و اعتراضات خودر اعلی الخصوص با توجه به بحران جدیده دریاچه اورمیه پررنگ تر کند همانطوری که در مساله خرداد 85 شاهد ان بودیم و فقدان یک فرد اکتیو سیاسی حال با هر سیاست فکری ای که باشد بطوری که به عنوان سمبل حرکت انتخاب شود اگر رای هم بیاورد و یا نیاورد که ایکاش نیاورد و کاتالیزوری شود برای حرکت ملی و خود نیز خواهد دید که بالاجبار خواسته یا نخواسته محلول در تفکر ملی خواهد شد نه تنها به ضرر حرکت ملی نیست بلکه محرک و تقویت کننده آن هم خواهد بود.
لذا ما دو راه آشکار پیش رو داریم یا شرکت در انتخابات؛ ابزار قراردادن ایکس یا ایگرگی برای اعتراضات که در هرصورتی چه پیروزی انتخاباتی و چه شکست منافع بسیاری برای ما و دمیده شدن یک روح تازه در حرکت خواهد داشت و یا عدم شرکت همسویی با اپوزیسسون ؛واگذاری مناطق حساس آذربایجان غربی به اکراد و موجه جلوه دادن اکراد در تکبیر نقشه خیالی کردستان بزرگ و انفعالی که هم اکنون تمامی احزاب مخالف رژیم به این اپیدمی دچارند.
حال باید برگزینیم فرصتی نداریم زیرا جمهوری اسلامی چیزی را بیشتر از تحریم برای ثبات خود بیشتر نمی پسندد.
بیاندیشیم
رضا طالبی
ولی آیا حکومت جمهوری اسلامی که خود از درون ساختار جامعه و نیازها و خواست های ملی کاملا آگاه هست کی به این موارد اهمیت داده است تا این برای بار دوم باشد.زیرا رژیم به خوبی می داند که خواست ملی مخالف با ایدئولوژی و بازخورد حکومتیست و تحریم یا تشریک در انتخابات هیچ فرقی برای حکومت نمی کند اما در بعضی از مقاطع حساس قومی مساله اصلی بازیهای سیاسی نیست و انتخابات یک مساله ابراز وجود شعور مبارزه مدنی با تمام محدودیت های سیاسی در چارچوپی که نطام بسته جمهوری اسلامی در راستای حداقل گرایی دموکراسی باصطلاح اعطا کرده است.لذا من آذربایجانی با تمامی این توصیفات و سبک سنگین کردن نتایج احتمالی باید یک راه را برگزینم یا شرکت یا تحریم؟
انتخابات یا انتصاباتی هر طور که ازوازه ها استفاده می کنید اهمیتی ندارد ؛اهمیتی که وجود دارد این است در این سیستم بسته رژیم جمهوری اسلامی هیچ وقت حرکتهای مخالف بدون هیچ زمینه ای قادر به ابراز قدرت نبودند و همیشه کنش های حکومت واکنش هایی را در حرکت ایجاد کرده است به عنوان نمونه همه ما شاهد ابراز قدرت مخالفان جنبش سبز در مساله انتخابات ریاست جمهوری و عصیان حرکت ملی آذربایجان در مساله روزنامه ایران بودیم.باید پذیرفت محرک منفی حکومت همیشه تولید بازخورد از سوی قشر وسیع معترضین بالقوه جامعه داشته است.حکومت کاملا تسلط بر کنترل افکار مخالف را دارد شاید بهتر بگوییم بعضا خود این افکارا نیز تولید میکند و حکومت خود اپوریسیون خود است.انتخابات ریاست جمهوری 1388 پروزه ای بود تا حکومت جمهوری اسلامی با تلقین تقلب در انتخابات مخالفان اصلاح طلب را براحتی کنترل و حبس نماید و کسانی را که طبق همان سیاست قصاص وار( یعنی حتما باید فعلی صورت گیرد تا مجازاتی باشد) بدون انجام فعل نمی توانست سرکوب کند در اختیار خود گیرد و پروسه بقای خود را افزایش دهد؛ براحتی محبوس کند.موسوی و کروبی و شکستن تابوی خامنه ای همش نتیجه ای چندین سال تیم برنامه نویس دولت در سایه بود تا بتوانند مهره چینی های خود را بدون هیچ اعتراضی انجام دهند؛با یک حرکت برنامه ریزی شده و هوشمندانه اصلاح طلبان و هم جناح خامنه ای بایکوت شد و فرزندی که در موسسه رویان سیاسی حکومت در سایه تولید شده بود پا به عرصه وجود گذاشت و براحتی خط فکری اپوزیسیون نیز تغییر و به سمت اصلاح طلبی نه تنکیر کلی ساختار سیاسی رژیم سوق پیدا کرد.انفعال در اپوزیسیون که تبدیل به فراکسیونی در تبعید و کوچه بازاری که در کرسی های نامرئی مجلس رژیم نشسته اند،سوپاپهای اطمینان که بصورت مداوم نامه از مخوف ترین زندانهایی ایران که نفس کشیدن هم کنترل می شود معجزه وار می فرستند و تامین امکانات رفاهی برای قشر اصلاح طلب بصورت تبعیض آمیز در زندانهای رژِیم و ترویج شعارهای وحدت گرا که رژیم خواهان پراکندگی و عدم اتفاق اپوزیسیون هست همه و همه از یک سیاست بلند مدت وهوشمندانه خبر میدهد.
سیاست تحریم انتخابات تا کنون نتیجه ای نداده است همانطور که تشریک در آن ثمره ای نداشته است (جز هاشمی!)
در حالیکه هم اکنون قریب به اتفاق احزاب اپوزیسیون و اصلاح طلبان انتخابات را تحریم کردند هنوز احزاب حرکت ملی آذربایجان سیاست یکدستی نداشته و یا مواضع خودرا اعلام نکرده اند.احزاب اپوزیسیون چنان وانمود میکند که قبل از انتخابات مبارزات کلانی انجام داده و تاثیر گذار بر مردم بوده اند که اکنون در هنگام انتخابات نیز باشند.البته اگر جریان سبز موسوی را یک مبارزه خودجوش تلقی کنیم و نخواهیم بگوییم که خود حکومت این سوپاپ را بازکرد زیرا از انفجار خواست ملی میترسید و سیاست گذاران مکار رژیم به این نتیجه رسیدند که سبز را تداعی تفکر مبارزاتی تشیع را با توجه به تعلقات مذهبی جامعه دارد ترویج دهند و این شوق مردم را براحتی خالی کرده و بعد خود عمدا و علنا تجاوزات و تعدیات و شکنجه های جسمی و روحی را اعلام کنند تا ملت ترسیده و مبارزه نکنند و سبب شد تمامی احزاب اپوزیسیون بالاجبار تفکر حاکم سبز را پذیرفته و به نوعی در این جریان حل شوند و وحدت فکری اپوزیسیون بطور کلی کار حکومت جهت سرکوب و بزرگ جلوه دادن خود بهینه تر شود.
اگر فلش بکی به گذشته بزنیم مشاهده میکینم که مردم آذربایجان و حرکت ملی تجربه ای نیم بند در سال 1999 در مساله انتخابات مجلس در زمان ثبت نام دکتر محمود علی چهرگانی داشتند واکنشی که سبب شد موجی نو در ساختار حرکت ایجاد شده و اعتراضات وسیعی علیه حکومت به میدان نمایان شود.تفاوت های اقلیمی و قومی و فرهنگی در ساختار مرزهای ایران ثبت شده است که تمامی اقوام از یک سیاست واحد در قبال رژیم برخوردار نباشد.عدم شناخت اپوزیسیون علی الخصوص اپوزیسیون غیر آذربایجانی از حرکت و خواستهای ملی ملت آذربایجان و ناآشنایی با حساسیت های ملی مردم منطقه و تاثیر گذاری شدید تفکرات احزاب کرد بر روی اپوزیسیون و سوق دادن مخالفین به ایرانگرایی و یکسان سازی قومی با اینکه به عینه این احزاب کرد با آن مخالفند و فقط در ظاهر جهت مشروعیت سیاسی خود در بین احزاب اپوزیسون در جهت حفظ وجهه و تامین قدرتهای معنوی و منابع مالی برای خود جهت سرکوب حرکت آذربایجان با نام های باصطلاح نژادپرستی و پان تورکی به جهت هم پوشانی جامعه هدفشان در برخی نقتط حساس به این سیاست دوگانگی روی اوردند.خود حکومت به خوبی از این مسائل آگاه است و خود به طور غیر مستقیم و با جدیت ترویج تحریم میکند زیرا میداند که در صورت عدم تحریم انتخابات از سوی احزاب مخالف به یقین افراد شاخصی از بین آنان شرکت کرده و بیشترآنان یا رد صلاحیت شده و یا با ذهنیت تقلبی که در ذهن مردم ایجاد شده است دوباره شبهه انتخابات 1388 ریاست جمهوری در بین ملت ایجاد شده و این دفعه قادر به کنترل آن نخواهند بود لذا هرچه بیشتر بر طبل تحریم میکوبد زیرا همه ما میدانیم چه کسی شرکت کند یا نکند حکومت کار خودرا انجام خواهد داد و آنکه را دوست میدارد بر کرسی خانه ملت(دولت) خواهد نشاند و چه با ایجاد ترس در بین قشری که به نوعی شاغل اداری و یا به هرنحوی وابستگی مالی به حکومت دارند همانطوری که قشر جوان فقیر جامعه را با استخدامات در ارتش و آموزش پرورش با حقوق کم وابسته به خود کرده و یا قشر اندکی در اطلاعات و سپاه و بازار که متملقانه شرکت خواهند کرد ،آنان را به پای صندوقهای کذایی انتصابات خواهد کشاند.
حال اینجا این بحث پیش می آید که اگر فردی از حرکت ملی آذربایجان و یا نزدیک به خواستهای مطروحی که قادر به ابراز در فضای بسته سیاسی ایران می باشد اعلام کاندیداتوری کرد جدای از اینکه در رابطه با صلاحیت و یا عدم صلاحیت آن بحث کنیم ؛آن موقع چه باید کرد !آیا باید با وقوف بر عدم مشروعیت حکومت و اینکه تا حال شرکت در انتخابات چه ثمری بر حرکت ملی آذربایجان داشته است در اتخابات شرکت نکرد و یا با رصد سیاست های کردگرایی در برخی مناطق آذربایجان و تحریک حس ناسیونالیستی بطور هدایت شده صحیح و بغض و عقده های هزاران ساله ملی شرکت کرد؟
در جریان انتخابات ریاست جمهوری ای که مهندس مهرعلیزاده درآن شرکت کرد و یک شبه آذربایجان دوست شدو البته رای قابل قبولی در سطح مهرعلیزادگی گرفت حرکت ملی یا اشتباه کرد و یا تنبلی زیرا موقعیت ایجاد شده بود حال مهرعلیزاده باشد یا دیگری .چه ولایت مدار باشد چه اصلاح طلب چه ملی مذهبی فرقی چه پاسدار و چه یک فعال ملی فرقی نمی کند(البته وابستگی به حرکت ملی امتیاز را دوبل میکند و این در حالیست که حکومت اجازه مانور و صلاحیت به یک فرد کاملا ملی آذربایجانی نمیدهد و نخواهد داد) باید فرصت را غنیمت میشمارد و منیت و وجود خود را به عرصه اجبار می کرد بطوریکه خود کاندیدا به سمت حرکت ملی با وقوف نفوذ آن بر روی قشر تحصیل کرده جامعه آذربایجانی سوق می یافت که متاسفانه بازخورد مناسبی دریافت نکرد؛این بدان معنا نیست که مردم آذرباجان از شعارات ناسیونالیستی اشباع شده اند بلکه عدم شناخت صحیح متقابل مردم و حرکات از همدیگر بود که همانند دو پازل از یک جنس اما از دو جورچین متفوت چفت نمی شدند در یک زمانی که البته دیر برای حرکات ناسونالیستی بود بهم رسیده بودند.اما امروزه این پازل ها قابل اتصال بهم هستند و همدیگر را جهت جفت شدن صیقل داده اند.مساله دریاچه اورمیه و سکوت کردان در مورد آن و ابراز برتری دموسترینیشینی حرکت ملی اذربایجان,و عدم تطابق مذهبی اکراد با حکومت در ظاهر به علت حمایت نا محسوس غرب(در حالیکه غرب حرکت ملی اذرباجان را به جهت اینکه آینده یک اتحاد ترک در از تراکیا تا خزر را پی ریزی میکند نمی پسندد) ,خود پوان های مثبتی هستند البته بالقوه که اگر بتوانیم با سیاست درست زیرساختی به خدمت بگیریم مفید خواهند بود.
هم اکنون نیز حرکت ملی آذربایجان با استفاده از مهره ای که امروزه بنام اعلمی و یا فرد دیگری می باشد میتواند یک دوره جدید جهت ابراز اعتراض خود و شعله ور کردن احساسات مردمی ایجاد کند ,دوری گزیدن و طرد مهره های سیاسی تاثر گذار و برخورد منفی مآبانه باآنان با عدم نگرش به اینکه تغییر دهندگان هر حکومتی از داخل ان حکومت برخاسته اند نه از کره ماه,زیرا اکراد به برتری قاطع خود در کردستان واقفند و با سیاست دوگانه تحریم از سوی احزابی مانند کومله و سکوت مانند دموکرات توپ را به میدان مردم خود میاندازند که انان نیز با توجه به سیستم عشیره ای هیچ وقت تحریم موثر را عملی نکرده اند عملیست زیرکانه از سوی انان که از یک سو خودرا همسو با اپوزیسیون نشان دهند و از سویی دیگر رای را در مناطق ترک نشین نصیب خود کنند. و با یک تیر دو نشان بزنند از سوی حرکت ملی اذرباجان را مخالف با سلسله باصطلاح در ظاهر متحد اپوزیسیون نشان دهند از سویی دیگر آرا رابه نفع خود تمام کنند.البته این در مناطق جنوبی آذربایجان غربی مساله ایست که حساسیت مشارکتی بالایی را می طلبد.
البته اعلمی در انتخابات ریاست جمهوری و رد صلاحیتش پشتوانه ملی اذربایجان را نداشت که خود نیز مقصر است زیرا هنوز نتوانسته با شیزوفرنی اصلاح طلبی و ملی گرایی آذربایجانی کنار بیاید و هنوز که هنوز است با این پارادوکس مجادله و زندگی می کند که صد البته ساپورت سیاسی فعالین حرکت ملی در جهت رها شدن چنین اشخاصی که متاسفانه طرد و یا به حال خود رها شده اند موثر خواهد بود.
اگر اشخاصی مانند اعلمی ها رد صلاحیت شوند که تمام است و انتخابات تحریم و پتانسیل اعتراضی هم درآن موقع به حد قوی ای نیست که هزینه داده شود ولی اگر بالعکس حکومت جمهوری اسلامی اگر ببیند نتوانسته است با مساله ای بنام تراختورسازی حرکت ملی آذربایجان را کنترل کند که مردم بیایند در استادیوم شعار بدهند و خودرا تخلیه کنند و همانند زود پز بخارش را دربیاورد و یا با آزادیهای بسیار ریز و مقطعی موسقیایی حرکت را به سمت قانع کردن نیازهای خود در راستای امور کوچک فرهنگی سوق دهد و سعی کند وبخواهد پروژه موسوی را برای ملت آذربایجان اجرا کند فرصت مناسبی برای فعالین جنبش ملی اذربایجان خواهد بود که البته با توجه به قرینه های تاریخی گذشته در بازخوردهای حکومتی حرکت ملی استفاده لازم را نموده و اعتراضات خودر اعلی الخصوص با توجه به بحران جدیده دریاچه اورمیه پررنگ تر کند همانطوری که در مساله خرداد 85 شاهد ان بودیم و فقدان یک فرد اکتیو سیاسی حال با هر سیاست فکری ای که باشد بطوری که به عنوان سمبل حرکت انتخاب شود اگر رای هم بیاورد و یا نیاورد که ایکاش نیاورد و کاتالیزوری شود برای حرکت ملی و خود نیز خواهد دید که بالاجبار خواسته یا نخواسته محلول در تفکر ملی خواهد شد نه تنها به ضرر حرکت ملی نیست بلکه محرک و تقویت کننده آن هم خواهد بود.
لذا ما دو راه آشکار پیش رو داریم یا شرکت در انتخابات؛ ابزار قراردادن ایکس یا ایگرگی برای اعتراضات که در هرصورتی چه پیروزی انتخاباتی و چه شکست منافع بسیاری برای ما و دمیده شدن یک روح تازه در حرکت خواهد داشت و یا عدم شرکت همسویی با اپوزیسسون ؛واگذاری مناطق حساس آذربایجان غربی به اکراد و موجه جلوه دادن اکراد در تکبیر نقشه خیالی کردستان بزرگ و انفعالی که هم اکنون تمامی احزاب مخالف رژیم به این اپیدمی دچارند.
حال باید برگزینیم فرصتی نداریم زیرا جمهوری اسلامی چیزی را بیشتر از تحریم برای ثبات خود بیشتر نمی پسندد.
بیاندیشیم
رضا طالبی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر