ساوالان پورت : ...هنگامی که اولین بار او را دیدم کودکی بودم بازیگوش و در کنار مسجد روستا شیطنت های کودکانه خودرا با سنگ زدن به پرندگان روی درختان تبریزی خالی می کردم،ناگهان پیرمردی مهربان دستم را گرفت و با لبخندی ملیح کنارم چمباتمه زد
سنگ را به زمین انداختم ،صدای پر زدن زاغچه های آسمان روستا با خنده اش در آمیخته بود.چشمان مهربانش سنگ را از دستم رها کرد.با لبخندی پرسید :ببینم پسرم تو فرزند کیستی؟گفتم نوه اوستا مشدی قاسمم.خندید و بغلم کرد و گفت: میدونی زندگی و خوشبختی هم مثل این پرنده است اگر بهش سنگ پرتا بکنی از تو دور میشوند و اگر برایشان آب و دانه ارمغان بدهی نزدیکت میشوند ،درست است که روشنی و خوشبختی از ما دور است ومیدوم تا به آنها برسیم و آنان نیز مثل پرنده از ما دور میشوند اما اگر آغوش محبت را برایشان باز کنی به سمتت میانند.گفت و بلند شد و دستش را داخل جیبش کرد و گفت بیا ای خوشبختی و حیات من این آجیل ها رابگیر به پسر عمو (پدربزرگت) هم سلام برسان بگو.....خندید و برید وزیر لب زمزمه کنان دور شد با قدی خمیده و چهره ای که از همین نزدیکی بود.چشمان من نمیدانست مردی را تعقیب می کند که بعد از سالها دوری از وطن در مجلس ترحیمش شرکت خواهد کرد.او مردی نبود جز دده کاتب که دده همه ما اهالی انزل بود و کلامش باپنجه های پینه بسته مردم این منطقه شعرهایش را درو کرده بود.حاج عبدالرحمن طیار مانند اسمش در چنین روزی دوم اسفند ماه پرواز کردو رفت همین.چه ساده گفتند و نوشتند و چه راحت خبرش را شنیدیم...
شعرهایش زمزمه لبان آشیقان پیر و کشاورزان خسته از تشنگی دریاچه اورمیه بود.مردی که سالها درسش را از اساتید بزرگ فلسفه و تصوف و ادبیات از آنسوی کوههای دوست فراگرفته بود و گمنام و خاکی در خانه ای در قولونجوزندگی می کرد امروزه تقارن رحلت نگهبان زبان مادری و روز زبان مادری است و چه زیبا رفتی ای دده و چه زیبا که آخرین کلامهایت نیز به زبان مادریت بود ...از اینجا از دورترین دورترینها به آنجا که بسیار به او نزدیکی سلامت میکنم با زبان مادریمان با زبانی که گفتی پرنده را سنگ نزن ..و نزدم اما چه حیف که پرندگانمان همه پر شکسته از سنگهای کودکانی هستند که صدای مهربان تورا نشنیدند...بگذار سلامت کنم با شعری که برایت با اشکانم بافته ام:
بیر دیلسیز اوشاق تک دولانیردیم سنی گوردوم
گویا قوش اولوب داغ توزاقیندا دنی گوردوم
مکتبده قلمسیز گزیلن شوو یینی من
تورپاقدا باش اوستونده دوران ارمنی گوردوم
تیکدیم دوداغیم کسدیم الیم باخ نلر اتدیم
تبریزده کیتابلار یاخیلان خرمنی گوردوم
مینلرجه سئوالا دمیشم مین دفعه من یوخ
ایندی وطینمده باغیران یوز هنی گوردوم
طالب دئمه جنتده دده بوردا گزیر او
قوشجولا قولونجو وطنیم،گولنی گوردیم
رضا طالبی
(-قوشچو ،قولونجو و گولن و جمال آباد از روستاهای بش انزل زادگاه دده کاتب می باشد)
منبع : تبریز سسی
سنگ را به زمین انداختم ،صدای پر زدن زاغچه های آسمان روستا با خنده اش در آمیخته بود.چشمان مهربانش سنگ را از دستم رها کرد.با لبخندی پرسید :ببینم پسرم تو فرزند کیستی؟گفتم نوه اوستا مشدی قاسمم.خندید و بغلم کرد و گفت: میدونی زندگی و خوشبختی هم مثل این پرنده است اگر بهش سنگ پرتا بکنی از تو دور میشوند و اگر برایشان آب و دانه ارمغان بدهی نزدیکت میشوند ،درست است که روشنی و خوشبختی از ما دور است ومیدوم تا به آنها برسیم و آنان نیز مثل پرنده از ما دور میشوند اما اگر آغوش محبت را برایشان باز کنی به سمتت میانند.گفت و بلند شد و دستش را داخل جیبش کرد و گفت بیا ای خوشبختی و حیات من این آجیل ها رابگیر به پسر عمو (پدربزرگت) هم سلام برسان بگو.....خندید و برید وزیر لب زمزمه کنان دور شد با قدی خمیده و چهره ای که از همین نزدیکی بود.چشمان من نمیدانست مردی را تعقیب می کند که بعد از سالها دوری از وطن در مجلس ترحیمش شرکت خواهد کرد.او مردی نبود جز دده کاتب که دده همه ما اهالی انزل بود و کلامش باپنجه های پینه بسته مردم این منطقه شعرهایش را درو کرده بود.حاج عبدالرحمن طیار مانند اسمش در چنین روزی دوم اسفند ماه پرواز کردو رفت همین.چه ساده گفتند و نوشتند و چه راحت خبرش را شنیدیم...
شعرهایش زمزمه لبان آشیقان پیر و کشاورزان خسته از تشنگی دریاچه اورمیه بود.مردی که سالها درسش را از اساتید بزرگ فلسفه و تصوف و ادبیات از آنسوی کوههای دوست فراگرفته بود و گمنام و خاکی در خانه ای در قولونجوزندگی می کرد امروزه تقارن رحلت نگهبان زبان مادری و روز زبان مادری است و چه زیبا رفتی ای دده و چه زیبا که آخرین کلامهایت نیز به زبان مادریت بود ...از اینجا از دورترین دورترینها به آنجا که بسیار به او نزدیکی سلامت میکنم با زبان مادریمان با زبانی که گفتی پرنده را سنگ نزن ..و نزدم اما چه حیف که پرندگانمان همه پر شکسته از سنگهای کودکانی هستند که صدای مهربان تورا نشنیدند...بگذار سلامت کنم با شعری که برایت با اشکانم بافته ام:
بیر دیلسیز اوشاق تک دولانیردیم سنی گوردوم
گویا قوش اولوب داغ توزاقیندا دنی گوردوم
مکتبده قلمسیز گزیلن شوو یینی من
تورپاقدا باش اوستونده دوران ارمنی گوردوم
تیکدیم دوداغیم کسدیم الیم باخ نلر اتدیم
تبریزده کیتابلار یاخیلان خرمنی گوردوم
مینلرجه سئوالا دمیشم مین دفعه من یوخ
ایندی وطینمده باغیران یوز هنی گوردوم
طالب دئمه جنتده دده بوردا گزیر او
قوشجولا قولونجو وطنیم،گولنی گوردیم
رضا طالبی
(-قوشچو ،قولونجو و گولن و جمال آباد از روستاهای بش انزل زادگاه دده کاتب می باشد)
منبع : تبریز سسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر