ساوالان پورت : خانم ویکتوریا آزاد پیام زیر و لینک همراه آن را برای به اصطلاح هشدار به فعالین ملی و مدنی آذربایجان جنوبی ارسال کرده اند تا آنان را از فکر تلاش برای حق تعیین سرنوشت خود در جهت برپایی دولت در آذربایجان جنوبی بازدارند و ضمن مایوس کردن آنان به آینده، از وسعت و سرعت مبارزه مردم آذربایجان بکاهد.
"ویکتوریا آزاد: سرکوب معترضین در جمهوری آذربایجان (باکو)، قابل توجه اون دسته از آذریها که دم از جدائی از ایران و پیوستن به جمهوری آذربایجان را میزنند
"ویکتوریا آزاد: سرکوب معترضین در جمهوری آذربایجان (باکو)، قابل توجه اون دسته از آذریها که دم از جدائی از ایران و پیوستن به جمهوری آذربایجان را میزنند
انتهای پیام خانم آزاد"
روی سخن خانم آزاد در این نوشته استقلال طلبان آذربایجان جنوبی است، اما برای من هم ارسال شده است. اما علت بررسی کوتاه جمله خانم آزاد، از سوی من فدرالیست، استفاده پوپولیستی و فریبکارانه از اخبار منتشره در مئدیا از سوی ایشان است. من سعی خواهم کرد بصورت کوتاه دولت ایران را با دولت آذربایجان در شرایط کنونی مقایسه کنم و ضمن روشن کردن بعضی نکات، نظر خانم ویکتوریا آزاد را برای استفاده از تثبیت های دقیق تر جلب کنم و امیدوارم سوءتفاهمات ناشی از بی دقتی در استفاده از مفاهیم در آینده تا حدممکن کاهش یابد.
یک- اسم خلق و یا ملیت ما آذری نیست، منسوبیت اتنیک ما ترک، خلق، ملیت و یا ملت ترک است. آذربایجان اسم جغرافیایی و عمدا وطن خلق ترک در ایران است. درست مثل اسم "ایران" که بیانگر هویت اتنیکی و یا ملی خاصی نیست، اما اسم جغرافیای سیاسی است که امروز دولتی بر آن حاکم دارد.
دو- سرکوب معترضین در جمهوری آذربایجان هیچ ربطی به مطالبه حقوق برابر خلق ترک و دیگر خلقهای غیرفارس در ایران ندارد. سرکوب در هر جای دنیا حقوقی مردمی را در یک نقطه دیگر جهان نقص نمیکند. این حقوق نه برمبنای مفاهیمی چون "اکثریت و اقلیت"، بلکه برمبنای حقوق برابر اتنیکی بایستی تامین گردد. حقوق برابر اتنیکی بر اساس اجرای قانون "حق تعیین سرنوشت خود" بوسیله ملیتهای ساکن ایران میسر است. آمارهای اظهار شده رسمی نشان میدهد که ترکها 40 درصد و فارسها 30 درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند.
سه- فعالین سیاسی آذربایجانی که به جدایی از ایران اعتقاد پیدا کرده اند، از اینکه بتوانند با جریانات سیاسی مختلف واغلب عقب مانده و نژادپرست در جامعه سیاسی فارس ایران کنار بیایند بسیار ناامید هستند. دلیل گرایش آنها به جدایی از ایران ریشه در رفتار و فرهنگ نژادپرستانه در جامعه سیاسی فارس ایران چه در دوره شاه و چه در دوره شیخ دارد.
اما در مورد سرکوبها در جمهوری آذربایجان بایستی نکاتی را برای رفع سوءتفاهم برایتان یادآور شوم.
لینک خبری ارسالی خانم آزاد نیز قابل تامل است. تیتر خبر چنین است؛ "درگیری پلیس آذربایجان با معترضان در باکو". متن خبر پراکندن تظاهرات بوسیله پلیس آذربایجان و سپس آزادی دستگیر شدگان ساعاتی بعد از دستگیریشان در خبر ذکر شده است. البته که من دستگیری مخالفان توسط پلیس دولتی را نمیتوانم هضم کنم و یا احیانا این کار را دمکراتیک بنامم.
اما اگردرگیری با مخالفان در این سطح را با درگیری نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی با جوانان معترض در ایران را مقایسه کنیم شاید بی فاید نباشد. خانم ویکتوریا آزاد نیک میداند که درگیری نیروی انتظامی با جوانان در ایران تنها به جمع کردن آنان از سطح خیابانها و پایان دادن به تظاهرات ختم نشده و نمیشود. بلکه دستگیرشدگان خرداد 88 از دختر و پسر در بازداشگاههای جمهور اسلام به شنیع ترین وضع مورد تجاوز قرار گرفتند. سر و دست شکستهء متهمان و شکنجه ها در سرو صورت دستگیرشدگان در ایران به گونه ایی بود که گاه شناسایی چهره شکنجه شده گان برای خانواده آنان مقدور نبود.
من از وجود مشکلات جدی سیاسی در کشور آذربایجان واقفم و هرگونه حرکت سرکوبگرایانه در آذربایجان و هر کشور دیگری را محکوم میکنم.
اما با همه معضلات سیاسی موجود درکشور آذربایجان؛
اول: دولت آذربایجان بر معیارهای مدرن شکل گرفته است و هیچ انسان ترک در این کشور بخاطر ترک بودنش مورد تحقیر قرار نمیگیرد. اما در ایران جمعیتی نزدیک به هفتاد درصد و از جمله ترکان ساکن آن از سیاست نژادپرستانه حاکم بر سیاستگذاری ایران در رنج و مرارت هستند. به بیانی دیگر دولت آذربایجان سیاست نژادپرستانه ایی را دنبال نمیکند، اما سیاست نژادپرستی یکی از ارکان جدایی ناپذیر دولت ایران است.
دوم؛ زنان از پیشرفته ترین حقوق در جمهوری آذربایجان برخوردارند. اما در ایران زنان هر روزه تحت قوانین عقب مانده ضد انسانی سنگسار، قانون چندهمسری، وراثت نابرابر، ناتوانی در قضاوت، حجاب اجباری و ... دست به گریبان هستند.
سوم؛ اجازه رژه به همجنسگرایان در طی مراسم یوروویژن در آذربایجان خود نکته قابل ذکر در این عرصه است. رژه ایی که خشم رهبران جمهوری اسلامی را برانگیخته است . پذیرش برگزاری رژهء برای همجسنگرایان از سوی دولت آذربایجان یک تصمیم اراده گرایانه از سوی آن دولت نیست، بلکه این تصمیم بر ظرفیت فرهنگی جامعه آذربایجان در آن کشور استوار است. آیا دولت افغانستان و حتی دولت ایران ظرفیت صدور اجازه رژهء به همجنسگرایان را حتی چند دهه بعد از این میتواند صادر کند؟ آیا افکار عمومی در این دو کشور امکان چنین تصمیمی را به آن دولت ها میدهد؟
چهارم: دولت آذربایجان دولتی متعارف، فعال درجهت صلح جهانی، مخالف تروریسم و ترویج اسلام گرایی در منطقه و جهان است. در صورتی که دولت ایران یک دولت غیرمتعارف (دینی) مروج تروریسم و اسلامی گرایی در منطقه و یکی از مهم ترین دولتهایی است که امنیت منطقه ایی و حتی جهانی را با سیاست هایش به مخاطره میاندازد و صلح جهانی را با سیاستهای به غایت مرتجعانه اش به چالش می کشد.
پنجم: احزاب سیاسی آذربایجان و مطبوعات مربوط به اپوزیسیون دولت آذربایجان البته با تحمل سختی هایی در صحنه سیاسی آذربایجان حضور دارند. اما تمامی احزاب سیاسی مخالف دولت ایران یکی دوسال بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی دربه در کشورهای خارج هستند.
ششم: دولت آذربایجان یک دولت لاییک و غیردینی است. این در صورتیست که دولت ایران یک دولت عقب ماندهء دینی است. برای یادآوری لازم است متذکر شوم که آذربایجان جنوبی در تاریخ جدید خود جنبش سیاسی متکی به دین را نداشته است. اما جامعه سیاسی فارس و بهتر است بگویم فارسستان که امروز به نام ایران بر سرزمینهای ملیتهای غیرفارس در ایران حکم میراند، بارها شاهد جنبشهای سیاسی دینی بوده است؛ از نواب صفوی و فداییان اسلام بگیرید و به خمینی بنیانگذار دولت دینی جمهوری اسلامی ختم اش کنید. در همین اثنا رهبر مهم دینی آذربایجان آیت الله شریعتمداری در دوره به قدرت رسیدن خمینی مخالف دخالت دین در دولت، مخالف سرسخت ولایت فقیه، و موافق یک نظام دمکراتیک پارلمانی بود. آیت الله شریعتمداری فدرالیسم را نظام مناسب ایران میدانست.
سرکار خانم ویکتوریا آزاد سخن در این عرصه بسیار زیاد است. من به این کوتاه بسنده میکنم. نکته حساس این نوشته من جلب نظر شما و احیانا همفکرانتان برای پرهیز از بی دقتی و دوری از ساده کردن مسائل و مفاهیم در گفتار و نوشتار است.
Yunes.shameli@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر