ساوالان پورت : دردوران تدريس درروستا به اين نتيجه رسيدم كه، كودكان و نوجوانان روستايي براي زندگي و كار در جامعه جديد بي زبان هستند.
آنان با اينكه به زبان مادريشان تركي تسلط كامل داشتند و خيلي بهترازبسياري از كودكان شهري با اين زبان بازي مي كردند و هركدام در سنين پس از 13-12 سالگي به گنجينه اي ازادبيات شفاهي تبديل مي شدند اما در يادگيري زبان فارسي به شدت مشكل داشتند و غالبا از نوشتن يك متن به زبان فارسي عاجز بودند. ازطرفي از آنجا كه به زبان مادري خود تحصيل نمي كردند براي بيان مسائل علمي، از اين زبان هم نمي توانستند به خوبي استفاده كنند. اين مساله در كودكان، به مرور و با افزايش سن حادتر مي شد.
با آزمايشي كه درمدارس راهنمايي و دبيرستان بر روي كودكان انجام دادم متوجه شدم كه دانش آموزان درسال اول راهنمايي قادرند ميان علم و زبان مادريشان آشتي برقرار كنند و در صورتي كه در آموزش از زبان تركي به صورت صحيح استفاده شود مي توانند مطالب را به اين زبان ياد گرفته و تكرار كنند اما درسال آخر راهنمايي و دوران دبيرستان اين قدرت از ايشان گرفته مي شود و تبديل به انسانهايي مي شوند كه دو شخصيت دارند.
اين انسانها زندگي عادي خود و روابط عاطفيشان را با تركي بيان مي كنند اما همين آدم ها وقتي با ترك هايي كه لهجه يا معيشتشان با آنها فرق دارد مواجه مي شوند به نوعي احساس فاصله مي كنند و زماني طولاني ترازحد معمول براي برقراري يك رابطه عادي را صرف مي كنند. دربعد دوم شخصيت نيز به يك جمع بندي شبه علمي و يا حتي معكوس ازعلوم مي رسند و غالبا در آينده كاري خود نيز اگر به اين قسمت شخصيت خود نياز داشته باشند براساس تجربه اي كه درسالهاي اول كار مي آموزند كليشه اي مي سازند و بر اساس آن عمل مي كنند.
مهمترين پيامدي كه به چشم مي آيد زايل شدن قوه خلاقه درچنين انسانهايي است. درشهر نيز اين مساله به صورت مزمني وجود دارد. نگاه دقيق به بروكراسي فربه ايراني و انبوه انسانهايي كه ماشين وار در ادارت به بطالت مشغولند فقط گوشه اي ازاين فاجعه است. فاجعه اي كه ريشه در استبداد دارد و يك بعد آن، استبداد و آپارتايد زباني است.
بر گرفته از : آراز نیوز
آنان با اينكه به زبان مادريشان تركي تسلط كامل داشتند و خيلي بهترازبسياري از كودكان شهري با اين زبان بازي مي كردند و هركدام در سنين پس از 13-12 سالگي به گنجينه اي ازادبيات شفاهي تبديل مي شدند اما در يادگيري زبان فارسي به شدت مشكل داشتند و غالبا از نوشتن يك متن به زبان فارسي عاجز بودند. ازطرفي از آنجا كه به زبان مادري خود تحصيل نمي كردند براي بيان مسائل علمي، از اين زبان هم نمي توانستند به خوبي استفاده كنند. اين مساله در كودكان، به مرور و با افزايش سن حادتر مي شد.
با آزمايشي كه درمدارس راهنمايي و دبيرستان بر روي كودكان انجام دادم متوجه شدم كه دانش آموزان درسال اول راهنمايي قادرند ميان علم و زبان مادريشان آشتي برقرار كنند و در صورتي كه در آموزش از زبان تركي به صورت صحيح استفاده شود مي توانند مطالب را به اين زبان ياد گرفته و تكرار كنند اما درسال آخر راهنمايي و دوران دبيرستان اين قدرت از ايشان گرفته مي شود و تبديل به انسانهايي مي شوند كه دو شخصيت دارند.
اين انسانها زندگي عادي خود و روابط عاطفيشان را با تركي بيان مي كنند اما همين آدم ها وقتي با ترك هايي كه لهجه يا معيشتشان با آنها فرق دارد مواجه مي شوند به نوعي احساس فاصله مي كنند و زماني طولاني ترازحد معمول براي برقراري يك رابطه عادي را صرف مي كنند. دربعد دوم شخصيت نيز به يك جمع بندي شبه علمي و يا حتي معكوس ازعلوم مي رسند و غالبا در آينده كاري خود نيز اگر به اين قسمت شخصيت خود نياز داشته باشند براساس تجربه اي كه درسالهاي اول كار مي آموزند كليشه اي مي سازند و بر اساس آن عمل مي كنند.
مهمترين پيامدي كه به چشم مي آيد زايل شدن قوه خلاقه درچنين انسانهايي است. درشهر نيز اين مساله به صورت مزمني وجود دارد. نگاه دقيق به بروكراسي فربه ايراني و انبوه انسانهايي كه ماشين وار در ادارت به بطالت مشغولند فقط گوشه اي ازاين فاجعه است. فاجعه اي كه ريشه در استبداد دارد و يك بعد آن، استبداد و آپارتايد زباني است.
بر گرفته از : آراز نیوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر