ساوالان پورت : مبحث استقلال جنبش زنان از جمله مباحثی است که بارها به آن پرداخته شده و از زوایای گوناگون مورد مداقه قرار گرفته اما همچنان مخالفان و موافقان آن را اقناع نکرده و هر از چند گاهی بحث آن دوباره در محافل مختلف آغاز میشود.
در رابطه با جنبش زنان آذربایجان نیز این قضیه صدق می کند و مدتهاست مسئله استقلال جنبش زنان آذربایجان به بحث داغ درون حرکت ملی و فعالین جنبش زنان تبدیل شده است.
با عنایت به اینکه در حال حاضر گفتمان غالب در آذربایجان حرکت ملی است و در طی چند سال گذشته با رشد مباحث زنان و مطرح شدن جنبش های زنان حرکت ملی نیز تلاش کرده تا نیم نگاهی به مسئله زنان نیز داشته باشد و حتی در برخی موارد آن را به چالش نیز کشیده است لذا در این نوشتار روی سخن با حرکت ملی خواهد بود.
منتقدین به استقلال جنبش زنان از چند جهت (گاه متفاوت) آن را مورد نقد قرار می دهند. عده ای استقلال مورد ادعای زنان را استقلال در خلاء ارزیابی می کنند زیرا به زعم آنان حرکت ملی آنچنان گسترده ، فراگیر، عمومی و در عین حال همه جانبه است که استقلال از آن نمی تواند وجود خارجی داشته باشد و امری محال است! برخی دیگر استقلال را موجب تجزیه نیروهای داخل حرکت ملی می دانند و طبیعی است که با این نگرش استقلال جنبش زنان را قبول نکرده و در مقابل آن بایستند. عده ای نیز وضعیت فعلی حرکت ملی را مناسب برای طرح مطالبات زنان نمی دانند. اگرچه شاید این سخن فعالین زنان درست باشد که در جامعه ی سنتی و مردسالار هیچ زمانی برای طرح مطالبات زنان مناسب نیست!چه زمانیکه حرکتی دوران آغازین و سازماندهی اهداف و نیروهای خود را سپری میکند و چه زمانیکه برمسند قدرت تکیه زده و کشوری را ادراه می کند. نمونه ی بارز آن انقلاب 57 ایران است که از آغازین سالهای انقلابی گری تا پیروزیش هیچ گاه مجالی برای طرح خواسته های زنان به وجود نیامد و آنان زیر سایه سنگین اتحاد برای انقلاب، مبارزه با امپریالیسم و سپس جنگ، به اندرونی خانه ها فرستاده شدند تا مثل هر زمان پشت سر مردان موفق و مبارز، شاهد پیشرفت آنان در ابعاد اقتصادی،سیاسی و اجتماعی باشند!
با این مقدمه به بحث اصلی این مقاله می پردازیم. استقلال مد نظر فعالین جنبش زنان آذربایجان که البته جدای از تجربه ی سایر فعالین زن در ایران و جهان نیست شامل موارد اساسی است. 1- استقلال از مردان 2- استقلال از گفتمان حاکم بر آذربایجان(حرکت ملی)
اگرچه در بین اکثر فعالین ایران و جهان استقلال زنان از مردان به بحثی منسوخ تبدیل شده و اکثریت چه مرد و چه زن منسوخیت آن را قبول دارند اما طرح آن در این نوشتار خالی از لطف نخواهد بود. بهبود وضعیت زنان در جامعه منوط به آگاهی جنسیتی زنان و مبارزه خود آنان با مسئله ملکه شده ی فرودستی ذاتی زنان است. اگرچه زنان آذربایجان از دیر باز در صحنه اجتماع حضور داشته اند اما حرکتی سازمان یافته از طرف آنان برای بهبود وضعیت موجود بسیار جوان و به جرات می توان گفت دوران جنینی خود را سپری میکند!حضور مردان در چنین مرحله ای از تشکیل حرکت زنان نه تنها به آنان یاری نمی رساند بلکه طبق تجربه ای که هریک از ما داریم ، مردان به دلیل تجربه ی بیشتری که در امر مشارکت های سیاسی و اجتماعی دارند بلافاصله نبض سازمان را بدست می گیرند و بسیار بعید است مردانی که در مرکز چنین حرکت هایی قرار میگیرند علاوه بر دخالت ندادن دیدگاه های مردسالارانه ی خویش، بعدها که زنان به تجربه های لازمه دست یافتند از سریر قدرت پایین بیایند و آن را به صاحبان اصلی اش یعنی زنان واگذار نمایند!
مخلص کلام اینکه استقلال زنان از مردان در دوره ای از حرکت های زنان لازم است تا زنان راه حرکت ویژه ی خود را پیدا کرده و به هدف گزاری، سازماندهی و ارتباط غیر ایدئولوژیک با عامه مردم (زنان ) بپردازند زیرا همراهی زنان با جنبش های زنان امری وجودی - existential- است که به هستی و وجود آنان مربوط است و طبیعتا مانا . اما همراهی مردان با حرکت های زنان امری عقلانی -intellectual- است که ویژگی آن محدود بودن و نیز احتمال تغییرش است.
استقلال از ابر گفتمان حاکم: همانگونه که ذکر شد گفتمان حاکم برآذربایجان گفتمان موسوم به حرکت ملی یا به عبارتی ساده تر هویت طلبی است.
انسان موجودی تک هویتی نیست بلکه جنس، طبقه، قوم و…در کنار هم هویت یک انسان را تشکیل می دهند. زنان فعال آذربایجان هرگز هویت ملی خود را فدای هویت جنسی شان نکرده اند اما متاسفانه در این مورد بسیار مورد حجمه قرار گرفته اند بالاخص از این نظر که با فعالین زنان سایر شهرهای ایران در ارتباط بوده اند و حتی در کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیزعلیه زنان حضور فعالی داشته اند و در اولین روزهای اعلام موجودیت کمپین ، تبریز جزو اولین شهرهایی بود که کارگاههای آموزشی کمپین را برگزار کرد و همراه با شهر زنجان بیشترین امضاها را نسبت به سایر شهرهای ایران جمع آوری کردند. اگر چنین همکاریهایی را که البته به نظر همکاریهایی دوجانبه ، تاثیرگذار و تاثیرپذیر بوده اند، سند فشار بر فعالین زنان آذربایجان قرار داده و به اصطلاح » ساتقین» یا » فمنیست مرکزگرا» بنامند در این صورت می توانیم بسیاری از زنان فعال حرکت ملی را نیز با نام فعال حقوق زنان یا فعال جنبش زنان نشناسیم چون آنان هویت جنسی خود را فدای مبارزه برای هویت ملی کرده اند و هیچ زمان به حرکت ها و مبارزاتی که تنها زنان را هدف خود قرار داده نپیوسته اند اما با این وجود چنین زنانی با نام » قادینچی » معرفی میشوند. جا دارد حرکت ملی به این سوال پاسخ دهد که چرا زنانی که قاطعانه اعلام میکنند فمنیست آذربایجانی هستند و تمام فعالیت هایشان در راستای بهبود وضعیت زنان آذربایجان است و حرکت ملی را نیز قبول دارند از سوی آنان» قادینچی» نامیده نمی شوند؟ اما زنان فعال داخل در حرکت ملی که کمترین فعالیتی برای زنان انجام نداده اند به صرف حضور در حرکت ملی» قادینچی» نامیده میشوند؟ بیش از این به بحث فوق نمی پردازیم چون در مقاله ای جداگانه به صورت مبسوط به واشکافی مبحث قادینچی و فمینیست در آذربایجان خواهیم پرداخت!
این بخش از نوشته مربوط بود به هویت های چندگانه انسان و اینکه پرداختن به یک بعد نباید ما را ازابعاد دیگر هویت مان غافل سازد. آنچنان که فعالین جنبش زنان آذربایجان توانسته اند در طول چند سال گذشته ثابت کنند آنان هویت جنسی و ملی خود را توامان هدف فعالیت های خود قرار داده اند. نمونه بسیار بارز چنین فعال زنی خانم فرانک فرید است که به عنوان فمنیست آذربایجانی یا فعال جنبش زنان آذربایجان شناخته می شود و هر زمان او را با این عنوان به سخنرانی ها ، سمینارها و … دعوت میکنند. این نشانگر وجود گفتمان سومی در بین زنان فعال آذربایجان است که نه قادینچی به معنای زن صرفا فعال حرکت ملی است نه فمینسیت ایرانی یا فعال جنبش زنان ایران! گفتمان سومی که ذکر شد بانی بحث استقلال از حرکت ملی است .
نگاهی به وضعیت آذربایجان نشان می دهد که خواسته های ملی و هویتی در اینجا تبدیل به امری قدسی شده اند. امری مقدسی که مقدم برهر نوع خواسته و مبارزه ای اعم از طبقاتی ، جنسیتی و… است. هویت و ملی گرایی آنچنان مقدس شده که حتی نمی توان در محافل خصوصی آن را با نام دموکراسی خواهی یا آزادیخواهی نام برد چون بلافاصله بر شما تاخته میشود که این حرکت هویت طلبانه است و اگر هویت مان را شناخته و بدست بیاوریم دموکراسی و آزادی نیز بدست خواهد آمد!!
با این وجود آیا پر بیراه نیست که ادعا کنیم هر گفتمان دیگری که با این ابر گفتمان قدسی شده درآمیزد در آن مستحیل شده و توان مبارزه برای خویشتن درون امر قدسی را نخواهد داشت!
تجربه ی حرکت ها و انقلاب های ملی گرایانه در کشورهایی همچون روسیه ، هند، چین ، کوباو…گواه این مدعاست. در همه ی حرکت های انقلابی مذکور زنان نه در حاشیه که در متن ملی گرایی و انقلاب بوده اند اما این زنان مجاهد و مبارز پس از به ثمر رسیدن انقلاب و حاکمیت دولت ملی به مطالبات خود رسیده اند؟ هرگز! چون همین زنان مبارز، مطالبات ویژه زنان را فرع بر مطالبات ملی قرار داده و کمتر سخنی از آن به میان آورده اند زیرا آنها هم همچون بیشتر دوستان حرکت ملی آذربایجان مدینه ی فاضله ای از برابری را تصورمیکردند که با انقلاب ملی آنان به قدرت خواهد رسید و حکومت ملی که حقوق زنان را نادیده بگیرد در تخیل شان نیز نمی گنجید چه برسد در عمل! اما آنچه در حکومت های ملی هند ، چین و…حل نشد مسئله زنان بود. سالها طول کشید تا سازمان های مستقل زنان با تلاش های وافر بتوانند همین حکومت های ملی راکه با مشارکت زنان به قدرت رسیده بودند را وادار به بهبود وضعیت حقوقی ، اجتماعی و اقتصادی زنان کنند. همچنانکه اولین ثمره ی انقلاب 57 ایران برای زنان مبارزش، حجاب اجباری ، لغو قانون حمایت از خانواده ، محدودیت های شغلی و … بود.
زنان آمریکایی زمانی توانستند بعد از سالها مبارزه حق رای زنان را از تصویب کنگره بگذرانند که مطالبات زنان را فدای وضعیت اقتصادی وبحران جنگ نکردند و در بحبوحه ی جنگ علیرغم اینکه از کمک به سربازان و خانواده هایشان دریغ نمی ورزیدند در عین حال همچنان کاخ سفید را تحت فشار قرار دادند تا زمانیکه به زنان نیز حق رای داده شد.
زنان مصری که میدان التحریر را خالی نگذاشتند و شکنجه و تجاوز را به جان خریدند تا دیکتاتوری را ساقط کنند اولین دستاورد مبارزه شان قوانین مربوط به چند همسری بود!آنان نیز همچون زنان مبارز قبل از انقلاب ایران رویای برابری در سایه انقلاب را داشتند اما نمی دانستند تا زمانیکه مطالبات زنان به طور مستقل قبل از انقلاب مطرح نشود چیزی از انقلاب عایدشان نخواهد شد بلکه آنچه را که داشته اندنیز از دست خواهند داد!
الجزایر پس از انقلاب و استقلال که «جمیله بوپاشا»ها را در مبارزاتش همراه خود داشت پس از استقلال، دختران دانشجوی معترض را تا حد اسید پاشی مورد خشونت قرار داد!
مثال هایی از این دست بسیارند که نظری کوتاه به تاریخ انقلاب های معاصر جهان برای خواندن شان کافی است.
اگر امروز جنبش زنان آذربایجان بحث مستقل بودن خود را مطرح کرده و بدان عمل می کند بدین جهت است که با استفاده از تجربیات جنبش های زنان ایران و سایر کشورها، در آینده و در دورانی که به احتمال زیاد حکومت ملی یا خودمختار بر اریکه قدرت تکیه زد مجبور نباشد برای کف مطالبات زنان آذربایجان سالهای سال با آن حکومت ملی نیز بجنگد!
آذربایجاندا قادین سسی
کمپین آذربایجان
با عنایت به اینکه در حال حاضر گفتمان غالب در آذربایجان حرکت ملی است و در طی چند سال گذشته با رشد مباحث زنان و مطرح شدن جنبش های زنان حرکت ملی نیز تلاش کرده تا نیم نگاهی به مسئله زنان نیز داشته باشد و حتی در برخی موارد آن را به چالش نیز کشیده است لذا در این نوشتار روی سخن با حرکت ملی خواهد بود.
منتقدین به استقلال جنبش زنان از چند جهت (گاه متفاوت) آن را مورد نقد قرار می دهند. عده ای استقلال مورد ادعای زنان را استقلال در خلاء ارزیابی می کنند زیرا به زعم آنان حرکت ملی آنچنان گسترده ، فراگیر، عمومی و در عین حال همه جانبه است که استقلال از آن نمی تواند وجود خارجی داشته باشد و امری محال است! برخی دیگر استقلال را موجب تجزیه نیروهای داخل حرکت ملی می دانند و طبیعی است که با این نگرش استقلال جنبش زنان را قبول نکرده و در مقابل آن بایستند. عده ای نیز وضعیت فعلی حرکت ملی را مناسب برای طرح مطالبات زنان نمی دانند. اگرچه شاید این سخن فعالین زنان درست باشد که در جامعه ی سنتی و مردسالار هیچ زمانی برای طرح مطالبات زنان مناسب نیست!چه زمانیکه حرکتی دوران آغازین و سازماندهی اهداف و نیروهای خود را سپری میکند و چه زمانیکه برمسند قدرت تکیه زده و کشوری را ادراه می کند. نمونه ی بارز آن انقلاب 57 ایران است که از آغازین سالهای انقلابی گری تا پیروزیش هیچ گاه مجالی برای طرح خواسته های زنان به وجود نیامد و آنان زیر سایه سنگین اتحاد برای انقلاب، مبارزه با امپریالیسم و سپس جنگ، به اندرونی خانه ها فرستاده شدند تا مثل هر زمان پشت سر مردان موفق و مبارز، شاهد پیشرفت آنان در ابعاد اقتصادی،سیاسی و اجتماعی باشند!
با این مقدمه به بحث اصلی این مقاله می پردازیم. استقلال مد نظر فعالین جنبش زنان آذربایجان که البته جدای از تجربه ی سایر فعالین زن در ایران و جهان نیست شامل موارد اساسی است. 1- استقلال از مردان 2- استقلال از گفتمان حاکم بر آذربایجان(حرکت ملی)
اگرچه در بین اکثر فعالین ایران و جهان استقلال زنان از مردان به بحثی منسوخ تبدیل شده و اکثریت چه مرد و چه زن منسوخیت آن را قبول دارند اما طرح آن در این نوشتار خالی از لطف نخواهد بود. بهبود وضعیت زنان در جامعه منوط به آگاهی جنسیتی زنان و مبارزه خود آنان با مسئله ملکه شده ی فرودستی ذاتی زنان است. اگرچه زنان آذربایجان از دیر باز در صحنه اجتماع حضور داشته اند اما حرکتی سازمان یافته از طرف آنان برای بهبود وضعیت موجود بسیار جوان و به جرات می توان گفت دوران جنینی خود را سپری میکند!حضور مردان در چنین مرحله ای از تشکیل حرکت زنان نه تنها به آنان یاری نمی رساند بلکه طبق تجربه ای که هریک از ما داریم ، مردان به دلیل تجربه ی بیشتری که در امر مشارکت های سیاسی و اجتماعی دارند بلافاصله نبض سازمان را بدست می گیرند و بسیار بعید است مردانی که در مرکز چنین حرکت هایی قرار میگیرند علاوه بر دخالت ندادن دیدگاه های مردسالارانه ی خویش، بعدها که زنان به تجربه های لازمه دست یافتند از سریر قدرت پایین بیایند و آن را به صاحبان اصلی اش یعنی زنان واگذار نمایند!
مخلص کلام اینکه استقلال زنان از مردان در دوره ای از حرکت های زنان لازم است تا زنان راه حرکت ویژه ی خود را پیدا کرده و به هدف گزاری، سازماندهی و ارتباط غیر ایدئولوژیک با عامه مردم (زنان ) بپردازند زیرا همراهی زنان با جنبش های زنان امری وجودی - existential- است که به هستی و وجود آنان مربوط است و طبیعتا مانا . اما همراهی مردان با حرکت های زنان امری عقلانی -intellectual- است که ویژگی آن محدود بودن و نیز احتمال تغییرش است.
استقلال از ابر گفتمان حاکم: همانگونه که ذکر شد گفتمان حاکم برآذربایجان گفتمان موسوم به حرکت ملی یا به عبارتی ساده تر هویت طلبی است.
انسان موجودی تک هویتی نیست بلکه جنس، طبقه، قوم و…در کنار هم هویت یک انسان را تشکیل می دهند. زنان فعال آذربایجان هرگز هویت ملی خود را فدای هویت جنسی شان نکرده اند اما متاسفانه در این مورد بسیار مورد حجمه قرار گرفته اند بالاخص از این نظر که با فعالین زنان سایر شهرهای ایران در ارتباط بوده اند و حتی در کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیزعلیه زنان حضور فعالی داشته اند و در اولین روزهای اعلام موجودیت کمپین ، تبریز جزو اولین شهرهایی بود که کارگاههای آموزشی کمپین را برگزار کرد و همراه با شهر زنجان بیشترین امضاها را نسبت به سایر شهرهای ایران جمع آوری کردند. اگر چنین همکاریهایی را که البته به نظر همکاریهایی دوجانبه ، تاثیرگذار و تاثیرپذیر بوده اند، سند فشار بر فعالین زنان آذربایجان قرار داده و به اصطلاح » ساتقین» یا » فمنیست مرکزگرا» بنامند در این صورت می توانیم بسیاری از زنان فعال حرکت ملی را نیز با نام فعال حقوق زنان یا فعال جنبش زنان نشناسیم چون آنان هویت جنسی خود را فدای مبارزه برای هویت ملی کرده اند و هیچ زمان به حرکت ها و مبارزاتی که تنها زنان را هدف خود قرار داده نپیوسته اند اما با این وجود چنین زنانی با نام » قادینچی » معرفی میشوند. جا دارد حرکت ملی به این سوال پاسخ دهد که چرا زنانی که قاطعانه اعلام میکنند فمنیست آذربایجانی هستند و تمام فعالیت هایشان در راستای بهبود وضعیت زنان آذربایجان است و حرکت ملی را نیز قبول دارند از سوی آنان» قادینچی» نامیده نمی شوند؟ اما زنان فعال داخل در حرکت ملی که کمترین فعالیتی برای زنان انجام نداده اند به صرف حضور در حرکت ملی» قادینچی» نامیده میشوند؟ بیش از این به بحث فوق نمی پردازیم چون در مقاله ای جداگانه به صورت مبسوط به واشکافی مبحث قادینچی و فمینیست در آذربایجان خواهیم پرداخت!
این بخش از نوشته مربوط بود به هویت های چندگانه انسان و اینکه پرداختن به یک بعد نباید ما را ازابعاد دیگر هویت مان غافل سازد. آنچنان که فعالین جنبش زنان آذربایجان توانسته اند در طول چند سال گذشته ثابت کنند آنان هویت جنسی و ملی خود را توامان هدف فعالیت های خود قرار داده اند. نمونه بسیار بارز چنین فعال زنی خانم فرانک فرید است که به عنوان فمنیست آذربایجانی یا فعال جنبش زنان آذربایجان شناخته می شود و هر زمان او را با این عنوان به سخنرانی ها ، سمینارها و … دعوت میکنند. این نشانگر وجود گفتمان سومی در بین زنان فعال آذربایجان است که نه قادینچی به معنای زن صرفا فعال حرکت ملی است نه فمینسیت ایرانی یا فعال جنبش زنان ایران! گفتمان سومی که ذکر شد بانی بحث استقلال از حرکت ملی است .
نگاهی به وضعیت آذربایجان نشان می دهد که خواسته های ملی و هویتی در اینجا تبدیل به امری قدسی شده اند. امری مقدسی که مقدم برهر نوع خواسته و مبارزه ای اعم از طبقاتی ، جنسیتی و… است. هویت و ملی گرایی آنچنان مقدس شده که حتی نمی توان در محافل خصوصی آن را با نام دموکراسی خواهی یا آزادیخواهی نام برد چون بلافاصله بر شما تاخته میشود که این حرکت هویت طلبانه است و اگر هویت مان را شناخته و بدست بیاوریم دموکراسی و آزادی نیز بدست خواهد آمد!!
با این وجود آیا پر بیراه نیست که ادعا کنیم هر گفتمان دیگری که با این ابر گفتمان قدسی شده درآمیزد در آن مستحیل شده و توان مبارزه برای خویشتن درون امر قدسی را نخواهد داشت!
تجربه ی حرکت ها و انقلاب های ملی گرایانه در کشورهایی همچون روسیه ، هند، چین ، کوباو…گواه این مدعاست. در همه ی حرکت های انقلابی مذکور زنان نه در حاشیه که در متن ملی گرایی و انقلاب بوده اند اما این زنان مجاهد و مبارز پس از به ثمر رسیدن انقلاب و حاکمیت دولت ملی به مطالبات خود رسیده اند؟ هرگز! چون همین زنان مبارز، مطالبات ویژه زنان را فرع بر مطالبات ملی قرار داده و کمتر سخنی از آن به میان آورده اند زیرا آنها هم همچون بیشتر دوستان حرکت ملی آذربایجان مدینه ی فاضله ای از برابری را تصورمیکردند که با انقلاب ملی آنان به قدرت خواهد رسید و حکومت ملی که حقوق زنان را نادیده بگیرد در تخیل شان نیز نمی گنجید چه برسد در عمل! اما آنچه در حکومت های ملی هند ، چین و…حل نشد مسئله زنان بود. سالها طول کشید تا سازمان های مستقل زنان با تلاش های وافر بتوانند همین حکومت های ملی راکه با مشارکت زنان به قدرت رسیده بودند را وادار به بهبود وضعیت حقوقی ، اجتماعی و اقتصادی زنان کنند. همچنانکه اولین ثمره ی انقلاب 57 ایران برای زنان مبارزش، حجاب اجباری ، لغو قانون حمایت از خانواده ، محدودیت های شغلی و … بود.
زنان آمریکایی زمانی توانستند بعد از سالها مبارزه حق رای زنان را از تصویب کنگره بگذرانند که مطالبات زنان را فدای وضعیت اقتصادی وبحران جنگ نکردند و در بحبوحه ی جنگ علیرغم اینکه از کمک به سربازان و خانواده هایشان دریغ نمی ورزیدند در عین حال همچنان کاخ سفید را تحت فشار قرار دادند تا زمانیکه به زنان نیز حق رای داده شد.
زنان مصری که میدان التحریر را خالی نگذاشتند و شکنجه و تجاوز را به جان خریدند تا دیکتاتوری را ساقط کنند اولین دستاورد مبارزه شان قوانین مربوط به چند همسری بود!آنان نیز همچون زنان مبارز قبل از انقلاب ایران رویای برابری در سایه انقلاب را داشتند اما نمی دانستند تا زمانیکه مطالبات زنان به طور مستقل قبل از انقلاب مطرح نشود چیزی از انقلاب عایدشان نخواهد شد بلکه آنچه را که داشته اندنیز از دست خواهند داد!
الجزایر پس از انقلاب و استقلال که «جمیله بوپاشا»ها را در مبارزاتش همراه خود داشت پس از استقلال، دختران دانشجوی معترض را تا حد اسید پاشی مورد خشونت قرار داد!
مثال هایی از این دست بسیارند که نظری کوتاه به تاریخ انقلاب های معاصر جهان برای خواندن شان کافی است.
اگر امروز جنبش زنان آذربایجان بحث مستقل بودن خود را مطرح کرده و بدان عمل می کند بدین جهت است که با استفاده از تجربیات جنبش های زنان ایران و سایر کشورها، در آینده و در دورانی که به احتمال زیاد حکومت ملی یا خودمختار بر اریکه قدرت تکیه زد مجبور نباشد برای کف مطالبات زنان آذربایجان سالهای سال با آن حکومت ملی نیز بجنگد!
آذربایجاندا قادین سسی
کمپین آذربایجان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر