۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

آیا چپ ترک(آذربایجان) میتواند با چپ فارس در ایران متحد شود؟ - یونس شاملی

ساوالان پورت : اخیرا آقای یدالله کنعانی مطلبی تحت عنوان"چپ، ملت و مسئله ملی" را در سایتهای اینترنتی منتشر کرده اند و در آن از اتحاد جنبش ملی آذربایجان و چپ ایران (چپ فارس) سخن به میان آورده اند.


 در عین حال آقای کنعانی در این نوشته نسبت به نقد من در خصوص ادبیات چپ سنتی (ادبیات چپ سنتی را باید از جنبش سیاسی آذربایجان طرد کرد) موضع گرفته اند. من ضمن نقد نظرات آقای کعنانی، نقاط گسست چپ فارس را با چپ ترک (آذربایجان) در ایران را مورد بررسی قرار داده ام و برای اتحاد چپ با جنبش های ملی دمکراتیک در ایران پیشنهاداتی را(برای ارزیابی صداقت چپ فارس در پایبندی به اصولی مورد باور آنهانهاآننن) در میان گذاشته ام. آقای کنعانی البته مباحث دیگری نامربوط به مسئله چپ را در این نوشته گنجانده ونسبت به اسم هویت ملی و زبان ملی خلق ما بطور عجولانه موضع گرفته اند.1



تفاوت در ادبیات چپ مدرن و چپ سنتی

من درباره مختصات ادبیات چپ سنتی در مقاله ایی که فوقا ذکرش رفت، نوشته ام که این تفکر بیشتر به نیروی دافعه تکیه دارد تا به قوه جاذبه، همه چیز را از دریچه توطئه مورد کنکاش قرار میدهد و عموما سطحی نگر و شعارگراست. ادبیات چپ سنتی اسیر پارانویاهای توطئه و از این زاویه  و در واکنش به آن عموما به تهمت، تخریب، تمسخر و تحقیر است. اما در مقابل آن ادبیات چپ مدرن بیشتر به قوه جاذبه ، مدرنیستم و دمکراتیسم تکیه دارد. چپ مدرن دمکراتیسم را ابزاری برای توطئه دستیافتن به سوسیالیسم تلقی نمیکند، بلکه به جوهره آن و اعمال اراده مردم در قدرت سیاسی باور دارد. برای چپ مدرن دمکراسی بدون سوسیالیسم قابل تحقق است، اما سوسیالیسم بدون دمکراسی غیرقابل تصور است. چپ مدرن در تضاد با چپ سنتی که حقوق بشر (وکنوانسیونهای الحاقی آن) را نفی میکند، آن را دستاورد تجارب تاریخی و جامعه جهانی تلقی میکند. ادبیات چپ مدرن بربنیاد مثبت نگری، استدلال و عقلانیت استوار است در صورتیکه ادبیات چپ سنتی بر منفی نگری، شعار و یافته های ایدئولوژیک تکیه دارد. یافته هایی که عموما پایه در تئوریهای دولتهای کمونیستی (شوروی سابق، چین، آلبانی، کوبا و...) دارد. و در همان جا عنوان کرده ام که جامعه ترک در آذربایجان جنوبی و ایران به تفکر چپ مدرن نیاز دارد و گفته ام که این نوع تفکر با لفاظی قابل تحقق نیست، بلکه به زمینی بودن، صمیمی و خلاق بودن احتیاج دارد. اینها تازه دروازه های ورود به دنیای مدرن امروز و فضای ذهنی و فکری آن است.



به نظرم  این گونه رفتارها از سوی هر کسی که بروز کند، چه در گذشته و چه حال، غیر دمکراتیک و مردود است. علم کردن شخصیت ها و دستاویز شدن به آنها اصل قضیه را تغییر نمیدهد. من در نوشته هایم با احترام به شخصیتهای جنبش سیاسی خلق مان، فکر آنها را بر اساس معیارهایی که در نوشته هایم بیان میکنم به نقد می کشم. این هم لازمه تعالی و دمکراتیسم در برخورد با افکار و اندیشه های متفاوت است.



از کدامین چپ سخن میگوییم؟

آقای کنعانی در نوشته خود از تاثیر جنبش چپ در طرح مسئله ملی در ایران سخن گفته اند. این درست که چپ نقش مهمی در برجسته کردم مسئله ملی و حق تعیین سرنوشت ملت ها در ایران باز کرده است. اما این نقش جنبش های ملی متعلق به ملتهای غیرفارس در ایران را وام دار چپ ها نمیکند. بلکه این نقش امروزین چپ  در گسترش و یا ممانعت از رشد این جنبش هاست که کارنامه چپ را در رابطه با مسئله ملی و جنبشهای رهایی بخش ملی روشن میسازد.



قبل از هر چیز بایستی روشن کنیم که از کدامین چپ سخن میگوییم؟ عموما در ایران از یک چپ سخن به میان می آید و آن را به غلط "چپ ایران" خوانده میشود. اما چپ ایران واقعا چیست؟  در ایران چپ جامعه فارس و یا چپ جامعه ترک (آذربایجان) یا چپ جامعه کرد و... را داریم. اما چپ ایران دیگر چه صیغه ایست؟ "چپ ایران"، درست مثل "ادبیات ایران" که در واقع "ادبیات فارسی" است، مثل "سینمای ایران" که در واقع "سینمای فارسی" است، مثل "دولت ایران" که "دولت فارسی" است، همان چپ فارس است. یک تفکیک بسیار جدی میان چپ متعلق به ملیتهای محکوم در ایران عمیقا به حق تعیین سرنوشت خلقها پایبند است. اما چپ فارس برای استمرار دولتمداری فارسی بر مناطق غیرفارسی و حفظ انقیاد دولت استعماری مرکز علیه سرزمین های مادری آنان از حقوق شناخته شده بین المللی "حق ملتها در تعیین سرنوشت خود" درز گرفته است و همسان گرایشات راست جامعه فارس با حقوق برابر ملی ملیتهای ساکن ایران در تعارض است. این یک اختلاف بسیار جدی است. ولذا استفاده از مفهوم "چپ ایران" عمیقا پوپولیستی و فریبکارانه است. چپ در ایران به جوامع ملی تاثیر دارد. همچنانکه چپ روس در مقایسه با چپ چین و آنهم در مقایسه با چپ آلبانی قابل تفکیک است، چپ فارس نیز با چپ ترک (آذربایجان) و یا چپ کرد و یا چپ بلوچ و عرب یکی نیست و قانون این همانی چیزی جز توجیه نظام استعماری حاکم بر ایران و مردم فریبی نمیتواند باشد.



نکته مهم دیگر در شناسایی چپ فارس و چپ ترک صرفا تبار فعالین چپ در جامعه فارس و یا جامعه ترک نیست. بلکه مختصات فکری و تعلق خاطر به جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان است که جوهر ترکی چپ در آذربایجان را مشخص میکند. امروز بخش قابل توجهی از فعالین چپ فارس را (به دلیل خلاء وجود جریان چپ مستقل ترک) ترکهای آذربایجان تشکیل میدهند. اما مختصات فکری و تشکلیء این شخصیتها تعلقه آنان به چپ فارس را تثبیت میکند.



تاکید آقای کنعانی به مصوبات کنگرهء دوم اولین حزب کمونیست ایران(1306) برای نشان دادن نقش مثبت چپ ها غفلت از واقعیتهایی است که امروز در جریان است. در تاسیس حزب کمونیست ایران که آقای کنعانی روی آن انگشت گذاشته اند، هیچ شخصیت فارسی نقش نداشته است و همه بنیانگذارن این حزب بجز دو شخصیت ارمنی، همه ترک و آذربایجان  بوده اند و جعفر پیشه وری نیز یکی از این شخصیتهاست. در زمانیکه اغلب شخصیتهای تشکیل دهنده حزب کمونیست  ترک و آذربایجانی بوده اند، استفاده از پسوند ایران بسیار عجیب می نماید. روشن استکه انتخاب پسوند ایران، اگر آزادانه صورت گرفته باشد انتخابی بسیار خطاست. به نظر میرسد این پسوند به استراتژی دولت شوروی آن زمان و تاثیر سیاستهای آن در قبال ایران باز میگردد.  بنابراین می بینیم که حتی اگر چپ آن دوره بسیار تحت تاثیر سیاست های اتحاد شوروی سابق است، اما با این وجود میتوان آثار تفاوت را در میان چپ فارس با چپ ترک و حتی چپ های متعلق به دیگر ملیتهای در ایران مشاهده کرد. اگراصل حق تعیین سرنوشت ملتها، بخشا به تصمیم حزب کمونیست اتحاد شوروی سابق ربط داشت و بخشا به تاثیر از حزب توده در برنامه حزبی چپ آن دوره گنجانیده شده بود؛ امروز به تدریج از برنامه های حزبی آنان حذف میشود. در عین حال وجود اصل حق تعیین سرنوشت ملتها در برنامه حزبی هم چیزی را تغییر نمیدهد. روشهای دیگری وجود دارد که روشن میکند این احزاب واقعا به آن چیزی که در برنامه خود دارند پایبند هستند یا نه.



علارغم آنکه نوشته اید حزب توده از حکومت ملی در آذربایجان حمایت میکرد، حزب توده مخالف حکومت ملی آذربایجان بود و تمامی کارهایش بر مبنای تصمیمات برادر بزرگتر (اتحاد شوروی سابق) صورت میگرفت و تا آنجا که ممکن بود در پیشرفت کار فرقه دمکرات آذربایجان کارشکنی میکرد. حتی امروز هم، در مجموع، چپ فارس در ضدیت با اصل حق تعیین سرنوشت ملتها در ایران عمل میکنند. اما چپ ترک، چپ کرد، چپ عرب یا بلوچ در به حق ملتها در تعیین سرنوشت خود باور دارد و حتی به این باور عمل میکند. حزب کمونیست کارگری، یکی از گرایشان فکری در چپ فارس، حتی در برنامه حزبی خود اصلاحاتی را برای زبان فارسی و بصورت یک اصل در برنامه حزبی خود گنجانده است. کاری که راستگراترین احزاب جامعه فارس در برنامه حزبی شما چنین چیزهایی را درج نکرده اند. این ها را تنها برای یادآوری تفاوت بین چپ فارس (نه چپ ایران... چیزی بنام چپ ایران وجود ندارد و وجود نخواهد داشت) و چپ ترک در آذربایجان بود. لطفا در صدد نجات تمام چپ هم نباشد و هومانیسم را وارد فلسفه تمام چپ ها نکنید. همکاری حزب توده و اکثریت با رژیم آخوندی کجایش هومانیستی است؟ فجایعی که در اتحاد شوروی و اروپای شرقی رخ دادند کجایشان هومانیستی بود. اگر از شعار فاصله بگیریند به نظرم سنگین تر است.





تفاوت چپ فارس با چپ ترک (آذربایجان)

آقای یدالله کنعانی مینویسند:"امروز نیروهای چپ غیر از نیروهای چپ آذربایجان از جمله حزب توده ایران، فدائیان خلق(اکثریت) و شاخه های مختلف آن، همچنین راه کارگر و دیگر نیروهای چپ در برنامه خود مسئله ملی و حقوق ملی را گنجانده اند و در راه ایران فدرال مبارزه می کنند. لذا، بر تمام فعالین جنبش ملی آذربایجان واجب و ضروری است که راه تعامل را با این نیروهای انقلابی در پیش گرفته و در یک جبهه متحد برای دمکراسی گام بردارند. "



جدا از اینکه یک خوش باوری بسیار عجیبی در ذهنیت نویسنده محترم نسبت به چپ فارس وجود دارد، اما این نوع نگاه از زاویه "جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان جنوبی و ایران" دارای اشکالات ترمینولوژیک بسیار جدی است؛



شما "دمکراسی" را هدف "جنبش ملی آذربایجان" (مفهومی که خودتان در مقدمه نوشته تان از آن استفاده کرده اید) دانسته اید. این در حالیست که مبارزه برای دمکراسی از آن خلقها و یا ملتهایی است که صاحب دولت هستند و برای دمکراتیزه کرده دولت خود به مبارزه برای دمکراسی دست می یازند. در صورتیکه "جنبش ملی آذربایجان" یک جنبش رهایی بخش ملی در مقابل دولت استعماری و استبدادی حاکم (جمهوری اسلامی حاکم بر ایران) است. ملتی به  مبارزه "رهایی بخش ملی" روی می آورند که صاحب دولت ملی خود نیست. ملت ترک ساکن در آذربایجان جنوبی و ایران ملتی در انقیاد یک دولت استعماری است. این ملت چگونه میتواند برای دمکراسی مبارزه کند؟ 



پیشنهاد شما (آگاهانه و یا ناآگاهانه) در خصوص اتحاد چپ ترک (آذربایجان) با چپ فارس (حزب توده، فداییان و راه کارگر) در واقع به معنی حفظ انقیاد استعماری  دولت فارسی بر سرزمین آذربایجان جنوبی است. به عبارت دیگر شما با این پیشنهاد به استمرار سیطره استعماری دولت حاکم در ایران بر مناطق ملی غیرفارس (آذربایجان، کردستان، بلوچستان، عربستان، ترکمن صحرا و...) صحه میگذارید. با این پیشنهاد روشن استکه شما از مفهوم "جنبش ملی آذربایجان" به مثابه یک جنبش رهایی بخش ملی درک درستی ندارید. این درک شما میتواند ریشه در عدم شناخت شما از ماهیت استعماری دولت (اتنیکی فارسی) در ایران داشته باشد.



اما آقای کنعانی در جایی از نوشتهءاش چنین مینویسد:

" بعد از انقلاب مشروطه برای ایجاد دولت متمرکز بیشتر در پی تشکیل دولت- ملت بودند. چنانکه می بینیم از دل این تئوری رژیم مونولیت (تک ملیتی) پهلوی بیرون آمد." (پایان نقل قول)



این بیان نشان از آن دارد که آقای کنعانی از ماهیت تک اتنیکی و فارسی دولت ایران آگاهی دارد. آقای کنعانی همچنین از سیاست آسیملاسیون این دولت علیه خلقهای غیرفارس از سویی و به زلالت نشاندن مناطق ملی خلقهای غیرفارس از نظر اقتصادی و فرهنگی نیک آگاه است.





اما با این آگاهی چگونه آقای کنعانی میتوانند؛

اولا، هدف جنبش رهایی بخش ملی در آذربایجان جنوبی و ایران را مبارزه برای دمکراسی دولتمداری فارسی تلقی کنند؟ این نوع درک از سیاست در ایران شبیه آن می ماند که به مردم هندوستان پیشنهاد کنیم که در حین سیطره استعماری انگلیس در هندوستان، مردم هند به همراه مردم انگلیس برای دمکراسی درهندوستان مبارزه کنند! مثل این می ماند که به مردم الجزایر بگوییم که به همراه مردم فرانسه برای تاسیس دمکراسی در الجزایر مبارزه کنند. من از استعمار خارجی مثال آوردم که برای شما دقیقا روشن باشد که ترویج و یا تبلیغ مبارزهء ملتهای اسیر (محکوم) برای دمکراسی ملت حاکم در واقع آب به آسیاب استعمار داخلی (ایران) ریختن است.



ساده تر بگویم، دولتمداری حاکم بر ایران از نظر تیپولوژی اتنیکی، چه زمان سلطنت پهلوی ها و چه در زمان جمهوری اسلامی، دولتمداری فارسی است. اما ماهیت حاکمیت هر دوی آنها استبدادی (سلطنتی و دینی)، استعماری و عقب مانده بوده است. مبارزه خلق فارس یک مبارزه دمکراتیک و برای دمکراتیزه کردن این حاکمیت (از طریق رفرم و یا انقلاب) است. اما خلقها و یا ملتهای غیرفارس، اللخصوص خلق ترک در آذربایجان جنوبی و ایران، صاحب دولتی نیستند که برای دمکراتیزه کردن آن به مبارزه دمکراتیک (دمکراسی) تکیه کند.



پیشنهاد آقای کنعانی برای اتحاد چپ فارس و چپ ترک (آذربایجان) جهت مبارزه برای دمکراسی نقض غرض است. چون تا زمانیکه چپ فارس و یا گرایشاتی از آن "حق ملتها در تعیین سرنوشت خویش" را باور ندارند و به تبع این حق تشکیل دولت ملی و ایالتی را برای ملیتهای غیرفارس و بویژه حق تاسیس دولت ملی در آذربایجان جنوبی را به رسمیت نمی شناسند، نمیتوان و نباید با آنان وارد اتحاد عمل شد. اتحاد با چپ فارس زمانی مقدور استکه چنین تغییری در برنامه حزبی گروههای چپ جامعه فارس صورت گیرد. در چنین شرایطی پیشنهاد آقای کنعانی و اتحاد سیاسی برای برکناری جمهوری اسلامی، پیشنهاد بسیار بجا و بسیار هم ضروری خواهد بود. بایستی روشن باشد که برنامه چنین اتحادی در برکناری جمهوری اسلامی، برای خلق فارس دمکراتیزه کردن ساختار دولت خود و برای ملیتهای غیرفارس تاسیس دولتهای خود در مناطق ملی آنهاست. البته بایستی یادآور شد که بخش مهمی از پروژه دمکراتیزه کردن دولت فارسی، به تاسیس دولتها ایالتی و یا ملی در مناطق غیرفارس ایران ارتباط مستقیم دارد.



اما من میدانم که چپ فارس (عموما) حداقل فعلا زیر بار چنین مطالبه حقوقی و انسانی خلقهای غیرفارس نخواهند رفت. اما آقای کنعانی و دوستان همفکر ایشان میتوانند حداقل یک مطالبه فرهنگی را از تشکل های چپی، که نامشان را برده اند، مطالبه کنند. اگر این مطالبه فرهنگی مورد پذیرش جریانات مذکور قرار گرفت، به گشودن درهای دیالوگ مبادرت کنند.



آقای کنعانی از احزاب چپ فارس (و حداقل همین احزابی که نامشان را برده اند) بخواهند که در بیانیه های اول مهرماه و گشایش مدارس در ایران (یعنی هر سال یکبار) رسمیت یافتن زبانهای غیرفارسی (ترکی آذربایجانی، کردی، بلوچی، عربی، ترکمنی و...) و وارد کردن این زبانها به نظام تحصیلی را از جمهوری اسلامی طلب کرده و بر اساس این مطالبه به ساختن افکار عمومی مردم ایران بپردازند. اگر شما توانستید این مطالبه فرهنگی را به برنامه های حزبی چپ فارس و حداقل به اعلامیه های اول ماه مهر آنان وارد کنید، قدم بسیار بزرگی در این رابطه برداشته اید. آنگاه این میتواند مناسبات چپ فارس و ترک (آذربایجان) را حداقل برای یک دیالوگ فراهم آورد. حالا این گوی و این میدان برای آقای کنعانی و دوستان همفکرشان که  چپ فارس یا بخشی از آن را را مستعد همکاری و اتحاد میدانند.



در نهایت توصیه بسیار زیبای شما را در نوشته تان تقدیر میکنم که عنوان کرده اید: " امروز در جنبش ملی آذربایجان تعامل و تحمل یکدیگر شرط اساسی برای غلبه بر افتراق و تشدت می باشد. آنهائیکه تحمل چنین رفتاری را ندارند، آگاهانه و یا نا آگاهانه آب به آسیاب دشمن می ریزند." (پایان نقل قول)



من یک توصیه را نیز به این توصیه بسیار خوب شما می افزایم و آن اینکه؛ اختلافات فکری در میان فعالین جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان جنوبی و ایران  را با نقد مستدل و دمکراتیک پاسخ بدهیم و از توهین، تحقیر و تخریب شخصیت ها در نقد و نوشته هایمان پرهیز کنیم.

Yunes.shameli@gmail.com

20121118



پانوشت ها:

1. آزربایجان؛ تورکلرین وطن دیر یوخسا آزربایجانلی لارین؟ یونس شاملی




منبع:

چپ، ملت و مسئله ملی -  یدالله کنعانی (نمینلی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر