جناب دکتر سید جواد
طباطبائی تبریزی طی مصاحبه ای با نشریه مهرنامه در خصوص مطالبات بر حق ملت
آذربایجان و تشکلها و فعالین فرهنگی ـ سیاسی ترک مطالبی عنوان کرده اند که موجب
حیرت و تأسف جامعه آذربایجان و حتی برخی فارسی زبانان فرهیخته منصف شد. بعنوان یک
جوان آذربایجانی از خواندن مطالب منسوب به ایشان در سایتها و شبکه های اجتماعی جا
خوردم چرا که علیرغم اینکه ایشان در دفاع از اندیشه ایرانشهری و ایران بزرگ فرهنگی
و … شهره خاص و عامند، ولی پذیرفتن تنزل ایشان تا حد بر زبان راندن الفاظ سخیف و
دور از شأن یک دانشمند شناخته شده برایم مشکل بود و راستش تا همین لحظه که
برای پاسخ به اظهارات دکتر طباطبائی دست به قلم شدم هنوز منتظرم تکذیبیه یا دست کم
اصلاحیه ای از سوی ایشان در رابطه با محتوای متن مصاحبه ای که به نام ایشان منتشر
شده، صادر گردد.
دکتر طباطبائی با تألیف آثار ارزشمندی در حوزه تاریخ و فلسفۀ
اندیشه سیاسی و نیز ارائه آراء و افکار بدیع و بحث انگیزشان گرمی خاصی به محافل
آکادمیک و فضای نشر آثار این حوزه در دو دهه گذشته داده اند. نسل جوان در سایه
مطالعه آثار ایشان که نمونه برجسته تحقیق آکادمیک به شمار می روند افق جدیدی به
رویشان گشود شد. من نیز اگرچه با آراء و نظریات ایشان موافق نیستم اما از حق نباید
گذشت که با مطالعه کتابهایشان حظ ادبی و فیض روش شناختی بسیار برده ام.
وسع دانش و عمق بینش ایشان در حوزه مطالعاتشان بر کسی پوشیده نیست، از اینرو
جایگاه ایشان به عنوان یک اندیشمند صاحب نام اقتضا می کند که در اظهار نظراتشان در
خصوص مسائل تاریخی و فرهنگی ایران و آذربایجان نیز ضمن حفظ طبع واقع گرایانه یک
محقق، از کتمان حقایق و سرپوش گذاشتن بر سیاستهاس تبعیض آمیزی که از نزدیک به یک
سده گذشته از سوی حکومتهای مرکزی ایران اعمال شده، بپرهیزند. سیاستهایی که هویت،
تمدن و هستی فرهنگی ملتهای غیرفارس ساکن ایران را آماج حملات مهندسی شده ضد فرهنگی
و غیرانسانی قرار داده و به کمتر از نابودی و ادغام کامل آنها در فرهنگ حاکم فارس
راضی نمی شود. در این نوشته از فحاشی ها و هتاکی های مکرر ایشان نسبت به فعالین
فرهنگی ـ سیاسی ترک که انسان از گفتنش شرم دارد می گذرم. و به اختصار به برخی از
اظهارات ایشان که مهاجمانه فرهنگ، هویت و تاریخ ملت آذربایجان را نشانه رفته می
پردازم. نقل قولها از متن مصاحبه ایشان با نشریه مهرنامه که در سایت آذریها منتشر
شده، گرفته شده است. فرموده اند:
ــ آذربایجانی ها ترک
نیستند بلکه ایرانیانی هستند که به یکی از زبانهای مشتق از ترکی سخن می گویند.
آیا تکلم به زبان ترکی، زیستن به آداب و سنن تاریخی ترکان و میراث بری فرهنگ و
تمدن ترک برای ترک بودن کافی نیست؟ یا ملت آذربایجان باید برای اثبات ترک بودنشان
از صافی تبارشناسی و ژنتیک تورکوگرافی حاملان اندیشه مسموم فاشیستی و راسیستی
اسطوره پرستان ایران زمینی عبور کنند!؟
ــ دولتهای ایران از
بسیاری از دولتهای اروپایی مانند فرانسه که بعد از انقلاب با یک سیاست خشن فرهنگی
همه زبانهای رایج را از بین برده و یکسان سازی کرد بهتر عمل کرده است.
گویا درجه خشونت و شدت سیاستهای یکسان سازی فرهنگی در ایران، ایشان و همفکرانشان
را ارضاء نکرده و خسارتهای فرهنگی و خونهای ریخته شده کافی نبوده و باید همه آثار
و نشانه های فرهنگی ملتهای غیرفارس به کلی محو و از هستی ساقط شوند تا خواسته
ایشان محقق شود. راستی چرا جناب استاد که سالهای بسیاری از عمر گرانمایه شان را در
کانون های تمدن مدرن گذرانده اند از سوئیس مثال نمی آورند که با 7.5 میلیون جمعیت
چهار زبان رسمی دارد و با اینکه مسلمانان فقط 4.3 % جمعیت آنرا تشکیل می دهند
اسلام دومین دین رسمی آن بعد از مسیحیت به شمار می رود. یا مگر نام باسک را نشنیده
اند که هنوز در مقابل سیاست ادغام سازی فرهنگ لابد اسپانیا زمینی! حاکم مقاومت می
کند؟ پس کجاست آن خوی تساهل و تسامح ایران زمینی! که صدای مدعیانش گوش فلک را کر
کرده؟ آیا جز این است که منشور حقوق بشر کورش و شعر بنی آدم سعدی و مصادیق دیگر،
غیر از آنکه با نمایش در موزه های جهان عطش خود برتربینی دیروزپرستان را سیراب
کند، مورد مصرف دیگری نه در مسائل انسانی داخل کشور و نه در مناطقی از جهان که رد
پای خونین حکومت ایران بر همگان مرئی است، نداشته است؟ مگر اینکه بپذیریم یهودیان
بابل باستان از غیرفارس های ساکن ایران امروز و مردمان عراق و سوریه و لبنان و قره
باغ و … بشرترند.
ــ مگر در زبان آذری چه
منابع اساسی فرهنگ بشری وجود دارد که اینان می خواهند مدرسه آذری درست کنند و زبان
امپریالیستی فارسی را تعطیل کنند؟ کل منابع ادبی موجود آذری را می توان در دو ترم
در دانشگاه برای پان ترکیست ها تدریس کرد.
اگر ایشان به اندازه یک دهم وقتی را که بر سر نقد موشکافانه سه ترجمه از یک کتاب
گذاشته اند، صرف مطالعه و بررسی آثار ادبی و فرهنگی زبان ترکی می کردند، شاید با
تأمل بیشتری درباره منابع آن داد سخن می دادند و تشت بی اطلاعی شان از داشته های
زبان ترکی این چنین به رسوائی از بام نمی افتاد. البته کتاب شهریار ماکیاوللی اثری
در خور تعمق بسیار است اما باید دید که حاصل غور فاضلانه ایشان در ترجمه های پیشین
آن اثر، چه چیزی بر اندوخته طالبان علم و معرفت افزوده است.
اینکه فرزندان مستعد خاک آذربایجان به جبر زمانه از بدو تأسیس نظام آموزشی مدرن
بخت تعلیم به زبان مادری را نیافته و به ناچار آثار ادبی و علمی شان را به زبانهای
دیگر خلق کرده اند محمل خوبی برای کمرنگ جلوه دادن غنای میراث فرهنگ و ادب ترکی
نیست. بلکه گواهی است بر این که اگر همان فرزندان همچون هزاران آذربایجانی
مستعد دیگر که آوازه موفقیت هایشان در هر زمینه ای در سراسر دنیا پیچیده، مجال
آموزش نظام مند زبان ترکی و تعلیم به زبان مادری را می داشتند، امروز افتخار
موفقیت و شهرتشان را دیگران به نام خود مصادره نمی کردند.
ــ با اشاره به تشکلهای
فرهنگی ـ سیاسی آذربایجان: می گویند زبان فارسی را دولت اجبار کرده است و نتیجه می
گیرند که برای مبارزه با آن باید زبان آذری را اجباری کرد. یعنی سلب آزادی زبان در
حرف زدن، نوشتن و حتی رادیو تلویزیون از مردم و اجبار آنها به پان ترکیسم.
عجبا چگونه است که جناب استاد فریادشان از اعمال سیاستهای فرهنگی دولت هنوز تشکیل
نشدۀ آذربایجان جنوبی این چنین بلند است، اما در سوی دیگر، از انحصار زبان فارسی
در سیستم آموزشی، نظام اداری و رسانه های ایران، از بدو اجرای یکسان سازی فرهنگی
تا کنون لب به سخن باز نمی کنند، که چندین نسل از مردمان غیرفارس ساکن ایران را از
شیرخوارگی تا دم مرگ هدف سیاست آسیمیلاسیون حکومت مرکزی قرار داده است.
ــ با اشاره به وضعیت
کشورهای منطقه اسکاندیناوی و تعمیم آن به آذربایجان: با هفت، هشت یا ده میلیون
جمعیت یک زبان نمی تواند فرهنگی پایدار و گسترده پیدا کند.
جمعیت ترکهای مقیم ایران از آذربایجان گرفته تا برخی نواحی مرکزی که زیستگاه
تاریخی آنها بوده، بعلاوۀ بخش قابل توجهی از جمعیت شهرهای بزرگ ایران که پس از
توسعه دهه های اخیر، ترکها در آنجاها سکونت گزیده اند، بسیار بیش از این ارقام
است. برآوردهای غیررسمی شمار جمعیت ترکهای ساکن ایران را 30 الی 35 میلیون نفر
نشان می دهند. حکومت مرکزی همواره از انتشار آمار ترکیب قومی جمعیت کل ایران خودداری
کرده است. به هر ترتیب مقایسه آذربایجان با کشورهای کوچک اسکاندیناوی قیاس مع
الفارق است. چرا که علاوه بر فراوانی جمعیت، ماهیت و ساختار زبان ترکی و غنا و
قدرت آن در جذب و هضم معارف بشری به زبانهای دیگر، بسیار فراتر از زبانهای آن
کشورهاست. بنا به گزارش رسمی یونسکو زبان ترکی بعد از انگلیسی و عربی سومین زبان
غنی زنده جهان است.
ــ اگر همین فردا سه
مدرسه انگلیسی زبان، فارسی زبان و آذری زبان را کنار یکدیگر تأسیس کنند، سی یا چهل
نفر بیشتر در مدرسه آذری اسم نویسی نمی کنند…
نمی دانم حضرت استاد آخرین بار کی با جوانان تبریزی هم نشین شده اند تا میزان رغبت
آنها را به یادگیری زبان ترکی بسنجند؟ اگر در تبریز سی یا چهل نفر برای یادگیری
زبان ترکی اعلام آمادگی کنند، لابد از باقیمانده شهرهای آذربایجان هم مجموعا ً
بیست یا سی نفر بیشتر اسم نویسی نمی کنند. اگر چنین است چرا ایشان و هم اندیشانشان
طرحی برای تأسیس سه چهار مدرسه به زبان ترکی به دولت نوظهور نمی دهند تا با جذب آن
شصت هفتاد نفر، توأمان تشکلهای سیاسی آذربایجانی را نیز خلع سلاح کرده و برای
همیشه قائله آذربایجان! را خاتمه دهند؟ و از این رهگذر بانی خیر شده و در تاریخ بشریت
ماندگار شوند.
ــ در ایران اقلیت نداریم
تمایزها و تفاوتها داریم که مایه غنای فرهنگی و احساسی ماست.
وجود یا عدم وجود اقلیتهای فرهنگی را با هر معیار و وزنه ای که بسنجیم، نیم جفت
چشم باز و گوش شنوا کافی است تا با مشاهده گوناگونی زبانها، آداب و رسوم و فرهنگ
زندگی مردم در محله های هر شهر کوچک و بزرگ ایران، عمق تفاوت ها و تمایزها را درک
کند. که صد البته بسیار فراتر از حدی است که فقط غنا بخش فرهنگ و احساس! قوم حاکم
باشد.
اگر جناب ایشان به هر اقتضائی از همدردی و همراهی با ظلم ستیزی هم تباران و هم
زبانانشان در صحنه مبارزه با استیلای فاشیستی و راسیستی حکومت مرکزی، امتناع می
کنند، لااقل جانب انصاف را نگه داشته و از معیت اغیار در اطلاق الفاظی چون پان
ترکیست برای کوبیدن مطالبات شرف مندانه و حق طلبانه ملت ترک که دیرزمانی است
دیگران کمر به نابودی هویت و هستی تاریخی و فرهنگی اش بسته اند، خودداری نمایند.
در خاتمه دوستانه از جناب دکتر طباطبائی تبریزی می خواهم که در اولین فرصت ممکن
ضمن ابراز پشیمانی از گفته های اهانت آمیز خود در مصاحبه شان با نشریه مهرنامه، از
ملت بزرگ آذربایجان عذرخواهی کنند. سرزمین آذربایجان پیش از نیز از برخی فرزندان
خطاکار خود جفاهائی دیده است، اما آغوش مادران همیشه به روی فرزندانشان باز
است و بخشش و گذشت کمترین هدیه مادرانی است که فرزندانشان با روی ناسفید به
دامانشان باز می گردند.
اوغور مصطفی
اوغلو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر