ساوالان پورت : نظریه فروید بر این اساس بنا شده است که رفتاری که انسان در بزرگسالی بروز می دهد، تحت تاثیر امیال و انگیزه هایی قرار دارد که در کودکی در نهاد شکل گرفته اند.
فروید ادعا می کند که بیشتر این انگیزه ها در ارتباط با سکس و فانتزیهای سکسی است که جامعه آنها را ممنوع کرده است و بوسیله مکانیسم دفاعی خود پنهان شده اند. مطابق این نظریه، انگیزه های جنسی که در نهاد برانگیخته می شوند، از هفته های آغازین زندگی وجود دارند و بخشی طبیعی از رشد انسان را تشکیل می دهند.
تئوری تکامل روانی – جنسی فروید، بسیار بحث برانگیز بوده است. البته فروید اعتقاد ندارد که انگیزه جنسی تنها انگیزه و غریزه انسان است بلکه می گوید این انگیزه مهمترین غریزه انسان است و بر این باور است که در رفتار انسانی، این غریزه مرکزیت دارد البته چنین نظریاتی که در راس آن زیگموند فروید قرادارد و افرادی همانند یونگ به تبعیت از وی به بسط این تفکردربافت سیاسی جامعه می پردازد. در مقدمه كتاب «يونگ و سياست» كه توسط دكتر «ولوديميروالتراود اينيك» استاد دانشگاه كلمبيا نوشته شده است، ميخوانيم: «طي بيش از يك دهه علاقه فكري من تقريبا به طور دربست متوجه فلسفه سياسي و اجتماعي بود. در اين دوره چنين ميپنداشتم كه انديشههاي اجتماعي و سياسي تاثير مهمي در شكلدادن به سرشت هستي انسان دارند: آنها انگارههاي اساسي تعيينكننده نحوه زيستن بشر- نهادها، كنش و واكنشها، اميد و آرزوها- را در اختيار وي ميگذارند. احساس ميكردم بدون درك تاريخي و نظري مفاهيم بنيادين اجتماعي و سياسي، نه ميتوان هستي اجتماعي انسان را فهميد و نه درباره اصول اساسي اين هستي- بهترين شكل حكومت، سرشت و مرزهاي آزادي، عدالت، برابري و...- به داوري سنجيدهاي دست يافت.لذا براین باور می رسیم که هرایده و تفکری چه سیاسی و اجتماعی ِچه بنیادین و یا سطحی بر حول محور نیازهای درون جسمی انسان می گردد.زیرا سنگ بنای اصلی است که هر عنصر فکری منشعبه بر رو یان بنا میشود و بدون شناخت از ساختارها و نیازهای درونی فردی نمی توان به بسط و ترویج معیارهای فکری و ایديولوژیکی پرداخت. ویلهلم رایش (Wilhelm Reich) که یک روانکاو یهودی و کمونیست بود با ظهور هیتلر از آن کشور گریخت و پس از مدتی اقامت در اروپا نهایتا به آمریکا مهاجرت نمود. رایش که از عقاید عجیبی در روانکاوی پیروی می کرد و محور تئوری هایش را همچون فروید تمایلات جنسی تشکیل می داد در نقطه ای از فروید جدا شددر چنین حالتی دیگر نیازی به دیکتاتوری و سرکوب توده ها نیست چرا که نیروی ناشی از خواستهای درون افراد آزاد می شود و "تصور" آزادی اراده و "تصور" آزادی فرد بکلی نقش مخرب نیروهای سرکوب شده درون افراد را خنثی می کند.و ایت تمایانگر این است که بحث مسایل روانشناختی و جامعه شناسی پایه چقدر در روند ملت سازی و تحکیم خواستهای اساسی نقش دارد.عدم شناخت از نیازهای فطری و طبیعی و توجه نکردن به ساختاری که اگر پویا نشود ضربه ای برافکار ثانویه و خواستهای منبعث از ان خواهد زد.رسیدن به مرحله ای که نتوان نیازهای اولیه و فطری فرد متشکل یک گروه فکری یا سیاسی را برآورده کردمسبب شکست های ناخواسته و بدون دلیل خواهد بود.شکست هایی که هرچند با ترمیم ظاهری و تضییق عناصر عامل به همراه هست دیگر حساسیت قبل را در بین عوام ایجاد نخواهدکرد.لذا تصمیم گرفتم به ریشه یابی عدم موفقیت جنبش های ملی و قومی درکشوری بنام ایران بپردازم.ریشه هایی که خود برحسب جنسیت و نیازهای جنسی گسترش یافته و بر مبنای نژاد و پی سازی جنسی بسط و توسعه یافته است.لذا نیاز به یک منی پولیشن اساسی وجوددارد تا با دستکاری در سیستم رشد و نمو جامعه مساله را طوری پیش برد که به حذف یا براندازی سیستم توتالیتر حاکم باشد.من سعی خواهم کرد بحث را در چارچوب جامعه هدف خویش تعریف کنم زیرا انبساط موضوع سبب منحرف شدن و خلط مباحث و کلی گویی می گردد.سیاست های نادرست یکسان سازی قومی و سرکوب جوامع غیرفارس در راستای همان سرکوب ها و میل باطنی جهت تکامی که وامدارش تکامل سیاسی و نو دگرگونی رژیم سیاسی حاکم می باشد.نفوذ اسلام و مخلوط شدن با فرهنگ قاطبه شرقی رفته رفته به سرکوب علایق و غرایز فطری منجر شد و سبب شد تمامی این عقده ها بعد از رسیدن فرد به مقطعی که قابل دسترسی یا کنترل نمی باشد باز شود و افراد دیکر نیز به تابعیت از این سیستم به جای انکشاف تفکر و علایق ایدیولوژیک به ارضای نیاز جسمی پرداخته و در پایان مسیر را نمایان می کنند که علاوه بر پارادوکس داخل خود از شیب ملایمی جهت جریان دادن به یک تفکر و قدرت مردم محور نخواهد بود که مبنای هر گونه تفکریست در حرکتهای مبارزاتی کاملا مشهود است.نشر چندین ویدیوی ناشایست از برخی افراد داعیه دار ارابه جنبش های مدنی نشان از نافرمانی غریزی آنان خبر میدهد .اکثریت این جامعه آماری دچار چنین کمبودی می باشد و این تنها خصوصیت این جامعه نیست بلکه جزیی از سنت جوامع شرقیست که به اشتباه عامل مذهب در آن دخیل میشود و روشنگران سیاسی برای سرپوش گذاشتن بر روی هر نافرمانی غریزی و غیر اخلاقی عامل مذهب را پویاتر جلوه می نمایانند.برای پر کردن فیلدهای شخصیتی و غریزی مذهب همیشه فاکت اصلی را بازی کرده است و روشنگران آتاییست دگراندیش با استفاده نگاتیو و روشنگران دینی با استفاده پوزیتیو از مذهب به توجیه معلولیت های ناشی از سرکوب احساسات جسمی پرداخته اند.بطوری که هر زمان صحبت از آزادی در جامعه مطرح میشود نگاهها به سوی آزادی های جنسی معطوف میشود.و روشنگران به جای حل مساله به حذف صورت مساله می پردازند .حال آنکه اساس عدم موفقیت سیستم مبارزاتی در عدم درک و یا پنهانکاری در عدم درک مساله جنسی می باشد.بطوری که در بیشتر موارد رسوایی های جنسی نخبگان بیشتر جلب توجه می کند تا رسوایی های سیاسی و مالی آنان.به این گونه که رسوایی جنسی یک رهبر سیاسی اصلا پذیرفتنی نیست ٬حال آنکه رسوایی جنسی با این شمای گفته شده با پیشرفت فکری تکامل منفی می یاب و بیشتر نمایان میشود زیرا میدان برای بروز هیجانات ریزی بیشتر فراخ تر میشود .استفاده ابزاری از مساله غریزی در ایران بسیار بیشتر از موضوع دینی است ولیکن بحث بر روی ان به نوعی سطح نگری و پست انگاری و خارج از مقوله روشنگری اتیکت میشود.شعارهای انتخاباتی غریزی محور٬و محدودیت های مقطعی نامحسوس و دایمی محسوس جهت کنترل و توازن بر جامعه غریزه محور ایرانیست.این نوع برداشت هیچ گونه اتهامی را بر پیکره جامعه نمی دوزد بلکه واقعیتیست که اکثر جوامع شرقی بر روی آن حساسیت دارند.درادامه با بررسی نطریه تکامل روانی جنسی فروید با نگرشی دیگر و بیشتر سیاسی و نه روانشناختی به عمق این عیان فراموش شده می پردازیم.در این بررسی دو دیدگاه مستقیم روانی و سیاسی در کنارهم بطوریکه در یک نگاه فرد و در نگاهی دیگری جامعه متشکله از فرد بررسی شده و به حرکت سیاسی تعمیم داده میشود.
روندل تکامل جنسی – روانی
فروید تکامل جنسی – روانی را به پنج مرحله تقسیم می کند:
در هر مرحله، مناطق متفاوتی از بدن نوزاد، مرکز دریافت لذت و کامیابی های جنسی و غریزی می باشد. همانطور که گفته شد، در هر مرحله تضادهایی بین انگیزه جنسی و قوانین اجتماعی وجود دارد. پاسخ مناسب به این تضادها باعث می شود تا کودک مرحله ای را پشت سر بگذارد و به مرحله ای دیگر برود. پاسخ نامناسب باعث تثبیت کودک در مرحله ای می شود که در آن قرار دارد. ۱٫ دهانی ۲٫ مقعدی ۳٫ نرینگی ۴٫ نهفتگی ۵٫ تناسلی
۱-مرحله دهانی یا کامی:(تغذیه فکری جامعه بر پایه تاریخ پیروز ساز و صحیح و بدون تعصب)
بر اساس روانشناختی های فروید در این مرحله واکنش بصورت گاز گرفتگی و یا بوسه بیان میشود.نمی خواهم وارد جزپیات بشوم.همین دو مورد کفایت میکند.کودک احساس خودرا به هرکنشی با واکنش سرد یا نرم نشان میدهد.در این مرحله تلفیق خشونت و لطافت دیده میشود.کودکی که در این دوران واکنش هایی عمده را نشان ندهد به صورت نا متعادل در برزگسالی آنها را مانیتور می کند.اعتیاد٬فحاشی٬غیبت و تهمت آثار این مرحله می باشد.کودکان دهانی انزجار خودرا با بلعیدن و استفراغ و پس زدن نشان میدهند.رکود در این مرحله فرد را تبدیل به دهانی و کامی بودن می کند.وجود شخصیت های کاملا دهانی که به وفور شاهد ان در جامعه هدف هستیم نشانگر عدم دینامیک بودن رشد شخصیتی این افراد در این مقطع نمو جسمی می باشد.فحاشی٬ غیبت٬تهمت و افترا نمونه ای از این همه هست. حال اگر خطوط قرمزی که شخص بعدها برای خود برحسب معیارهای محیط و اخلاق و تفکر و مذهب تعیین م یکند را کم رنگ جلوه دهیم.رشد فزاینده اتهامات و ناهنجاری های ادبیاتی در قشر روشنگر جامعه ناشی از رکود و ماندن دراین مرحله می باشد.یعنی قریب به کثیر در مرحله دهانی دچار خلا هستیم و چرا!؟جامعه هم که از این افراد تشکیل یافته است نیز اینگونه است.هنگامیکه در این مرحله یعنی دهانی نتوانی خوراک فکری مناسب ه جامعه بخورانی ٬سبب واکنش استفراغی و پس از زنی از جامعه خواهی شد.و جامعه درجا خواهد زد.خوراک تو اگر درست و نظیف و مقوی نیز باشد و خوراندنش را بلد نباشی مخاطبت را در مرحله دهانی رها م یکنی و سبب میشوی که مخاطبت در آینده و نمو خویش برای ارضای نیاز دهانی خود رو به سوی خوراکهای فکری منحط و تصنعی بیاورد.ترنم موسیقیایی نا متعارف٬تمایل برای حرافی مغلطه آمیز٬اعتراضات مقطعی٬تکیه کلام های عاریه ای٬استیلای زبانی بر تفکر امراضیست که رکود دهانی حاصل خواهد کرد.
۲-مرحله مقعدی(دفع عقاید وامانده در درون سیرابه جامعه ناشی از تغذیه نادرست سیستم مریض و یا روشنگران معلول)
در این مقطع کودک به شدت تمایل به نگهداری اسفینکتر است و ساتاتیک بودن مدفوعات و یا دینامیک بودن به آن لذت می دهد.فضولات در ابتدا برای کودک چیز پاکیست.زیرا هنوز مفهوم کثیفی و پاکی برای او روشن نشده است.تنگ کردن چارچوپ دفعی برای وی کودک را مضطرب و وسواسی به بار می آورد و آزاد گذاشتن او از کودک فردی شلخته و بی بندوبار می سازد.دفع نشانگر تخلی هیجانات درونی کودک است٬همانطورکه روح هیجانات خودرا برای برون ریزی انجام میدهد٬جسم نیز به این فاکت اساسی نیازدارد.در جامعه نیز اینگونه است با تعمیم کلی.هنگامی که جامعه به دفع موردی م یپردازد ٬ابتدا در مورد پاک یا ناپاک بودن ان شک دارد و قدرت تصمیم گیری ندارد و لیکن هنگامی که براحتی میتواند ان را دفع کند و محیط نیز مساعد باشد احساس رضایت می کند و همچنان به دفع آنچه که محیط خواستار ان است می پردازد زیرا به گونه ای القا میشود که هرچه دفع کنی ناپاک است و خلوص و ناخلوصی مطلق بوجود می آید که منشاش خلوص و ناخالصی نسبی بوده است که به مرور نسبت به محیط سنجیده میشده است و اکنون تثبیت می یابد.اما موقعی که نتواند آزادانه به دفع بپردازد ایدیولوژی درونی را مضطرب و همراه با ترس پس می زندو حال انکه خلوص و ناخالصی ان تثبیت شده است.همیشه احساس فشاردرونی برای دفع تفکر درونی خویشتن دارد.بطوریکه سبب میشود پس از دفن نیز حس کند بازهم موردی موجود است که نیاز به دفه دارد٬حال آنکه تهیست و هرچقدر مخاطب را آزاد بگذاری بازهم در دفع زمانی را انتخاب خواهد کرد که فشار ازدرون باشد و این فشار نه تدریجی بلکه دفعتا انجام خواهدشدو جامعه را به دفع ناگهانی عادت خواهد داد.
۳-مرحله نرینگی:( خودشناسی جامعه ٬ باور به خویشتن ٬ شناسایی دوست از دشمن و عدم طرد و آغاز پروسه ملت ساز )
کودک آگاهی می یابد از کجا و چگونه وارد گیتی شده است.ورود پدر حس شراکت محبت به مادر را ایجاد میکند و نوعی حسادت نسبت به هم نوع خود در کودک سبب میشود و احساس می کند که پدر قصد تصاحب مادر را ازوی دارد.او می اندیشد که پدر بودن چه چیزی به مادر میدهد و او به تفاوتهای مذکر و مونث بودن پی میبرد.کودک حس تصاحب و جذب به سو ی جنس مخالف و نفرت از هم نوع(عقده اودیپ در پسران و عقده الکترا در دختران)را ایجاد میکند.این در بزرگسالی کاملا نمایان است و مشاهده میکنیم که در جامعه افراد هنگامی که فرد از نوع ساختار فکری با کسی هم فکر است بجای دوستی ٬حس رقایت در خود ایجاد کرده و رفته رفته این حس تبدیل به حسادت شده و جهت تصاحب ایدیولوژی به مخالفت با همنوع خود میپردازد. منکر هم نوع خود و علاقه مند به آنچه که از لحاظ جسمی مونث و از لحاظ فکری تفکر بیگانه می باشد میشود.وابستگی شدید به عامل بیگانه پیدا میکندو نمی خواهد شریکی برا یخود هرچند هم نوع بیایدو رفته رفته انسجام تفکری گسخته میشود و افکار پارچه پارچه و متزلزل بوجود می آیند.بتیاد مستحکم خانواده در جوامع شرقی وخشن انگاری مردان در جلب پسر به مادر بسار موثرا ست و این تقویت کننده شهوت و غریزه است .غریزه ای که از همان کودکی کنترل کج دارو مریض شده است٬لذا در هنگام برخورد با جنس مخالف خودبودن و اعتماد به نفس را فراموش کرده و بسیار متزلزل برخورد میکند زیرادر کودکی تقدس مادر مآبانه را در خود پرورانده که جنس مخالف مقدس است و نالمس٬بنابراین در تداوم تولید با مشکلات روحی مواجه میشود و در صورت باز شدن فضای اتمیکی ٬از یک سو اعمال اصولی و طبیعی همفکرانش غیرقابل تحمل و از سویی میل درونی شدید منجر به سرکوب غرایز شده و افکارسیاسی اوراهم مورد تاثیر قرار میدهد.تقدس مخالف و چارچوپهای خودساخته سبب میشود با فراخ شدن محیط جلوه خودرا ازدست دهد و فرد بدون هیچ مقاومتی دست از اعتقادات و خطوط قرمز خود بردارد و ضعیف و ضعیف تر شود زیرا خودرا معتاد به وابسته بودن و تخلیه غرایز بصورت وابستگی و انحصاری دارد.ثبات ندارد و نمی تواند دشمنی و دوستی هایش را مکنترل کند و این موارد هیچ وابستگی به برخورد نفر مقابل ندارد و افتان و خیزان از غرایز وی ناشی میشود.و این آرامش قبل از طوفان سبب میشود فرد در هتگام ایجاد بستر مناسب برای بروز غرایز در حالت فرویدی یا افکار در حالت موضوع نوشته٬خودرا گم کرده و بصورت وحشیانه و غیرمتعارف به تخلیه افکار از نوعی دفعی و بروز خشن دهانی و دشمن سازی جسمی بنماید.
۴- مرحله نهفتگی:(تامین نیازهای غیر فکری جامعه جهت تثبیت ملت سازی و عدم بازگشت به تاریخ سازی غلط)
در این مرحله حالت نیمه استاتیک غرایز کودک است.کودک به کشف جهان پیرامون و کسب مهارتهای لازمه می پردازد .خودرا آشنا میکند با جهان نا آشنا.امیال کودک در این مرحله بسیار ثبات دارد و اگر درست تشکیل شده باشد برای مراحل بعدی نمو خودرا به خوبی انجام خواهد داد.در جامعه فکری نیز این مرحله بدین صورت تعمیم داده میشود که جامعه به نوعب از لحاظ تغذیه فکری و تاریخی و ایدیولوژیکی سیر شده است و روند ریستارت جامعه برای حرکت به سو یپیشرفت های اقتصادی و سیاسی فراهم شده است.عدم تکامل اقتصاد و رفع نیازهای مادی که متمم نیازهای جنسی می باشد جامعه را بهسوی قربانی کردن عقاید سازمان یافته شده جهت بدست آوردن رفرنسهای مادی جهت آبیاری فکری ای می باشد که خود دست به فروش آن زده اند.عدم شناخت نیازهای متممی و مکملی سبب خواهد شد که ارامش و ثبات فکری جامعه تامین نشود و جامعه متزلزل گردد همانطور که روشنگران جامعه را دچار تزلزل عقیده و بادیسم میکند.روشنگرانی که در صورت تغذیه حمایتی مناسب علاوه برضعف شخصیتی که خط قرمزهای خود ساخته را فدای سیستم حاکم غلط می کنند بلکه باتغذیه حمایتی از سو یسیستم راسیستی حاکم مسیر حرکت مردم و ملی بودن را از جامعه می گیرند.مرحله ای که ملت سازی به ثبات رسیده است اگر با این اقدامات دچار تخلل شود فلش بکی به مرحله دهانی خواهد بود و سبب خواهد شد جامعه با استفراغ خوراک فراهم شده به تغذیه از خوراک انحرافی سیستم بپردازد و اگر نتوان دراین مرحله پروسه ملت سلزی را کامل کرد ٬باید جامعه را بسوی ای پیش برد که در حرکت دفعی بایستد تا مجبور به پس دادن خوراک فکری نشود و دوباره با استحکام زیر ساختهای اقتصادی و مادی التیام فکری را فرهم آورد وگرنه سبب خواهد شد که تاریخ سازی غلط دوباره جامعه را به تسلسل حالت دهانی و دفعی برگرداند.
۵-مرحله تناسلی(پایان پروسه ملت سازی و آغاز روند سیستماتیک و تبیین مواضع و مبارزات آشکارا-خروج از فطرت)
دراین مرحله بلوغ جسمی کودک و بلوغ فکری فرد و یا جامعه است.مرحله نهایی ٬مرحله ای که اگر فرد مراحل قبلی را به درستی نپیموده باشد دراین مرحله دچارتزلرل خواهدشد.دراین مرحله فرد خود به تولید می پردازد ٬البته قبل از آن شرایط را مهیا میکند.زیرا در بسترهایی که بلوغ آزادانه تولید می کند بعضا تولیدات کودکان بی مالک و بی بندو باری جریان دارد خواه در جوامع پیشرفته که آزادی ظاهری است و خواه در جوامع بسته که بصورت زیرزمینی تولید میشود و لجام گسیختگی شهوانی موید تولید تفکرات فاحشه ای که لامسش هرکس بوده و یا تزلرل بنیانهای فکری خواهدبود.در افراد با نگرش فرویدی فرد به خودکنترلی غریزه پرداخته و ان را سرکوب میکند و دایما درحال تلاش برای مخفی نگهداشتن این حس و احساس خجل بودن است.بطوریکه هنگامی وارد بستر باز میشود نمی تواند خودرا کنترل کند و فاکت اصلیش تبدیل به غریزه میشود و به ارضا یان میپردازد حال آنکه اگر غریزه بطور متوارن با بقیه نیازها کنترل و ارضا میشد ٬به یک پاره در یک حرکت انفجاری سبب سرکوب و کمرنگ تر شدن سایر نیازها نمی شد. در جامعه هم این گونه است دراین مرحله جامعه به ثمره خودتولید و نسل سازی می رسد و اگر عقایدش سرکوب شده باشد٬و یا دهانی و مقعدی دفع شده باشد و در حالت بافت سازی دوست و دشمن خودرا شناخته باشد٬نسلی درست و درچارچوب نیازش خواهد ساخت وگرنه دردامن هرزه های فکری به تولید نسل بعدی بدون هویت و دارای آوارگی ایده لوژیکی خواهد پرداخت.نسلی که تمامی مراحل گفته شده را برای ملت شدن ناقص خواهد پیمود.کنترل نیازهای جامعه و ارضا ی صحیح آن در زمان و عدم سرکوب مقطعی و کشیده شدن به حاشیه ضامن نسلی پاک خواهد بود.در جامعه سیاسی ما افرادی زیست می کنند که هم از لحاظ فرویدی دارای عقده های جسمی هستند که مانع تکامل فکری میشود و هم اینکه با نگرشی دیگر ایده هایی تولید میشود که با تزلزل در هر یک از مقاطع تکاملی فاجعه ای را برای نسل بعدی به ارمغان می اورند.وندالیسم٬آنارشیسم٬مازوخیسم٬دین گریزی٬بیگانه جویی٬الیناسیون٬آسمیلاسیون٬همه و همه موید عدم تکامل فکری عقاید و جسمی صاحبان عقیده است.نقصی که توامان فرد تولید کننده را دربرگرفته و این فرد شاکله جامعه ای را که باین روند عادت کرده است را می سازد.جامعه شناسی و ایجاد یک سیستم صحیح برای میناهای مبارزاتی در کودک برای نجات از مرگ و در جامعه برای رسیدن به دموکراسی است .یعنی بستری که آزادانه این نیازها پرورش یابد موجود نیست و تسلسل تولید معلولین فکری و جسمی از دید سیاسی مستدام است.بنابراین باید به جامعه محدودیت ها راشناساند تا با ایجاد آلترناتیو از مرگ خود جلوگیری کند و قانون بقا را خود با استفاده از معیارهای موجود تفسیر کند و پس از تولید شسته و رفته افراد و عقاید سالم به مبارزه متمرکز و اصولی با ساختار موجود بپردازد.با جامعه و عقیده معلول و دست و پا شکسته نمیتوان بر سیستمی که خود هستیم غالب بشویم .سیستم ملت شدن دردرون ساختاری بنام ایران این گونه بوده است٬سیستمی مریض با استفاده از مراضت خود جهت ابزارسازی مبارزاتی با تفکرات هویتی بوجود آمد و سبب شد که مبارزات کج دار ومریض و مغلوبیتهای تاریخی که رفته رفته دور میشوند به عنوان الگو شناخته شوند تا خوراک فکری جامعه با چاشنی شکست از پیش مشخص رقم بخورد.تحقیر فردی و ایجاد سیرکوال عقده های اودیپ و الکترا٬نسبت به نسل و نژاد غیرحاکم نوعی نگرش اودیپی را کاملا بیان میکند. لذا لزوم دگردیسی و شروع مراحل تکاملی با فلش بکی به تاریخ پیروز نه شکست خورده٬هویت سازی و تکمیل مراحل ۴ گانه قبلی جهت صاف کردن مرحله بلوغ٬پارامتری کردن مرحله دفع بطوریکه جامعه را در دفع انچه نمی خواهد راحت گذاشت٫تعدیل خوراکهای سنگین برای نوزاد جامعه و افزایش غلظت به مرور تغییر ساختار سیستم بر اساس فشار ایدیولوژکی نوین میتواند ما را در راه رسیدن برای تولید مرحله بلوغ و آغاز مرحله خودبودن و شرد و نمو فکری نه جسمی کمک بنماید.درجازدن در مرحله بلوغ بر مینای پایه نادرست مراحل قبلی چه از لحاظ فردی که مبنا جسمیست وچه از لحاظ سیاسی که مبنا فکریست جز ضرر چیزی نخواهد داشت و عجله برای تولید و دست یای به هویت واقعی و به دوز از تفکرات فاشیستی و راسیستی جز تولید ناقص جامعه مستحکم چیزی عایدمان نخواهد کرد و بعدها جهت نوسازی آن با مشکل مواجه خواهیم شد که این امر رنسانس استراتژی سازی فرهنگی و سوسیولوژیک را بر روی دوش کودکانی که به خوبی این مراحل را گذرانده اند خواهد گذاشت که اگر آنان نیز دچار این سیر عدم تکامل فکری و جسمی شوند دیگر زود بیدارشدن فایده ای جز همان سیستم مریض نخواهد داشت.
رضا طالبی
منبع : تیریز سسی
فروید ادعا می کند که بیشتر این انگیزه ها در ارتباط با سکس و فانتزیهای سکسی است که جامعه آنها را ممنوع کرده است و بوسیله مکانیسم دفاعی خود پنهان شده اند. مطابق این نظریه، انگیزه های جنسی که در نهاد برانگیخته می شوند، از هفته های آغازین زندگی وجود دارند و بخشی طبیعی از رشد انسان را تشکیل می دهند.
تئوری تکامل روانی – جنسی فروید، بسیار بحث برانگیز بوده است. البته فروید اعتقاد ندارد که انگیزه جنسی تنها انگیزه و غریزه انسان است بلکه می گوید این انگیزه مهمترین غریزه انسان است و بر این باور است که در رفتار انسانی، این غریزه مرکزیت دارد البته چنین نظریاتی که در راس آن زیگموند فروید قرادارد و افرادی همانند یونگ به تبعیت از وی به بسط این تفکردربافت سیاسی جامعه می پردازد. در مقدمه كتاب «يونگ و سياست» كه توسط دكتر «ولوديميروالتراود اينيك» استاد دانشگاه كلمبيا نوشته شده است، ميخوانيم: «طي بيش از يك دهه علاقه فكري من تقريبا به طور دربست متوجه فلسفه سياسي و اجتماعي بود. در اين دوره چنين ميپنداشتم كه انديشههاي اجتماعي و سياسي تاثير مهمي در شكلدادن به سرشت هستي انسان دارند: آنها انگارههاي اساسي تعيينكننده نحوه زيستن بشر- نهادها، كنش و واكنشها، اميد و آرزوها- را در اختيار وي ميگذارند. احساس ميكردم بدون درك تاريخي و نظري مفاهيم بنيادين اجتماعي و سياسي، نه ميتوان هستي اجتماعي انسان را فهميد و نه درباره اصول اساسي اين هستي- بهترين شكل حكومت، سرشت و مرزهاي آزادي، عدالت، برابري و...- به داوري سنجيدهاي دست يافت.لذا براین باور می رسیم که هرایده و تفکری چه سیاسی و اجتماعی ِچه بنیادین و یا سطحی بر حول محور نیازهای درون جسمی انسان می گردد.زیرا سنگ بنای اصلی است که هر عنصر فکری منشعبه بر رو یان بنا میشود و بدون شناخت از ساختارها و نیازهای درونی فردی نمی توان به بسط و ترویج معیارهای فکری و ایديولوژیکی پرداخت. ویلهلم رایش (Wilhelm Reich) که یک روانکاو یهودی و کمونیست بود با ظهور هیتلر از آن کشور گریخت و پس از مدتی اقامت در اروپا نهایتا به آمریکا مهاجرت نمود. رایش که از عقاید عجیبی در روانکاوی پیروی می کرد و محور تئوری هایش را همچون فروید تمایلات جنسی تشکیل می داد در نقطه ای از فروید جدا شددر چنین حالتی دیگر نیازی به دیکتاتوری و سرکوب توده ها نیست چرا که نیروی ناشی از خواستهای درون افراد آزاد می شود و "تصور" آزادی اراده و "تصور" آزادی فرد بکلی نقش مخرب نیروهای سرکوب شده درون افراد را خنثی می کند.و ایت تمایانگر این است که بحث مسایل روانشناختی و جامعه شناسی پایه چقدر در روند ملت سازی و تحکیم خواستهای اساسی نقش دارد.عدم شناخت از نیازهای فطری و طبیعی و توجه نکردن به ساختاری که اگر پویا نشود ضربه ای برافکار ثانویه و خواستهای منبعث از ان خواهد زد.رسیدن به مرحله ای که نتوان نیازهای اولیه و فطری فرد متشکل یک گروه فکری یا سیاسی را برآورده کردمسبب شکست های ناخواسته و بدون دلیل خواهد بود.شکست هایی که هرچند با ترمیم ظاهری و تضییق عناصر عامل به همراه هست دیگر حساسیت قبل را در بین عوام ایجاد نخواهدکرد.لذا تصمیم گرفتم به ریشه یابی عدم موفقیت جنبش های ملی و قومی درکشوری بنام ایران بپردازم.ریشه هایی که خود برحسب جنسیت و نیازهای جنسی گسترش یافته و بر مبنای نژاد و پی سازی جنسی بسط و توسعه یافته است.لذا نیاز به یک منی پولیشن اساسی وجوددارد تا با دستکاری در سیستم رشد و نمو جامعه مساله را طوری پیش برد که به حذف یا براندازی سیستم توتالیتر حاکم باشد.من سعی خواهم کرد بحث را در چارچوب جامعه هدف خویش تعریف کنم زیرا انبساط موضوع سبب منحرف شدن و خلط مباحث و کلی گویی می گردد.سیاست های نادرست یکسان سازی قومی و سرکوب جوامع غیرفارس در راستای همان سرکوب ها و میل باطنی جهت تکامی که وامدارش تکامل سیاسی و نو دگرگونی رژیم سیاسی حاکم می باشد.نفوذ اسلام و مخلوط شدن با فرهنگ قاطبه شرقی رفته رفته به سرکوب علایق و غرایز فطری منجر شد و سبب شد تمامی این عقده ها بعد از رسیدن فرد به مقطعی که قابل دسترسی یا کنترل نمی باشد باز شود و افراد دیکر نیز به تابعیت از این سیستم به جای انکشاف تفکر و علایق ایدیولوژیک به ارضای نیاز جسمی پرداخته و در پایان مسیر را نمایان می کنند که علاوه بر پارادوکس داخل خود از شیب ملایمی جهت جریان دادن به یک تفکر و قدرت مردم محور نخواهد بود که مبنای هر گونه تفکریست در حرکتهای مبارزاتی کاملا مشهود است.نشر چندین ویدیوی ناشایست از برخی افراد داعیه دار ارابه جنبش های مدنی نشان از نافرمانی غریزی آنان خبر میدهد .اکثریت این جامعه آماری دچار چنین کمبودی می باشد و این تنها خصوصیت این جامعه نیست بلکه جزیی از سنت جوامع شرقیست که به اشتباه عامل مذهب در آن دخیل میشود و روشنگران سیاسی برای سرپوش گذاشتن بر روی هر نافرمانی غریزی و غیر اخلاقی عامل مذهب را پویاتر جلوه می نمایانند.برای پر کردن فیلدهای شخصیتی و غریزی مذهب همیشه فاکت اصلی را بازی کرده است و روشنگران آتاییست دگراندیش با استفاده نگاتیو و روشنگران دینی با استفاده پوزیتیو از مذهب به توجیه معلولیت های ناشی از سرکوب احساسات جسمی پرداخته اند.بطوری که هر زمان صحبت از آزادی در جامعه مطرح میشود نگاهها به سوی آزادی های جنسی معطوف میشود.و روشنگران به جای حل مساله به حذف صورت مساله می پردازند .حال آنکه اساس عدم موفقیت سیستم مبارزاتی در عدم درک و یا پنهانکاری در عدم درک مساله جنسی می باشد.بطوری که در بیشتر موارد رسوایی های جنسی نخبگان بیشتر جلب توجه می کند تا رسوایی های سیاسی و مالی آنان.به این گونه که رسوایی جنسی یک رهبر سیاسی اصلا پذیرفتنی نیست ٬حال آنکه رسوایی جنسی با این شمای گفته شده با پیشرفت فکری تکامل منفی می یاب و بیشتر نمایان میشود زیرا میدان برای بروز هیجانات ریزی بیشتر فراخ تر میشود .استفاده ابزاری از مساله غریزی در ایران بسیار بیشتر از موضوع دینی است ولیکن بحث بر روی ان به نوعی سطح نگری و پست انگاری و خارج از مقوله روشنگری اتیکت میشود.شعارهای انتخاباتی غریزی محور٬و محدودیت های مقطعی نامحسوس و دایمی محسوس جهت کنترل و توازن بر جامعه غریزه محور ایرانیست.این نوع برداشت هیچ گونه اتهامی را بر پیکره جامعه نمی دوزد بلکه واقعیتیست که اکثر جوامع شرقی بر روی آن حساسیت دارند.درادامه با بررسی نطریه تکامل روانی جنسی فروید با نگرشی دیگر و بیشتر سیاسی و نه روانشناختی به عمق این عیان فراموش شده می پردازیم.در این بررسی دو دیدگاه مستقیم روانی و سیاسی در کنارهم بطوریکه در یک نگاه فرد و در نگاهی دیگری جامعه متشکله از فرد بررسی شده و به حرکت سیاسی تعمیم داده میشود.
روندل تکامل جنسی – روانی
فروید تکامل جنسی – روانی را به پنج مرحله تقسیم می کند:
در هر مرحله، مناطق متفاوتی از بدن نوزاد، مرکز دریافت لذت و کامیابی های جنسی و غریزی می باشد. همانطور که گفته شد، در هر مرحله تضادهایی بین انگیزه جنسی و قوانین اجتماعی وجود دارد. پاسخ مناسب به این تضادها باعث می شود تا کودک مرحله ای را پشت سر بگذارد و به مرحله ای دیگر برود. پاسخ نامناسب باعث تثبیت کودک در مرحله ای می شود که در آن قرار دارد. ۱٫ دهانی ۲٫ مقعدی ۳٫ نرینگی ۴٫ نهفتگی ۵٫ تناسلی
۱-مرحله دهانی یا کامی:(تغذیه فکری جامعه بر پایه تاریخ پیروز ساز و صحیح و بدون تعصب)
بر اساس روانشناختی های فروید در این مرحله واکنش بصورت گاز گرفتگی و یا بوسه بیان میشود.نمی خواهم وارد جزپیات بشوم.همین دو مورد کفایت میکند.کودک احساس خودرا به هرکنشی با واکنش سرد یا نرم نشان میدهد.در این مرحله تلفیق خشونت و لطافت دیده میشود.کودکی که در این دوران واکنش هایی عمده را نشان ندهد به صورت نا متعادل در برزگسالی آنها را مانیتور می کند.اعتیاد٬فحاشی٬غیبت و تهمت آثار این مرحله می باشد.کودکان دهانی انزجار خودرا با بلعیدن و استفراغ و پس زدن نشان میدهند.رکود در این مرحله فرد را تبدیل به دهانی و کامی بودن می کند.وجود شخصیت های کاملا دهانی که به وفور شاهد ان در جامعه هدف هستیم نشانگر عدم دینامیک بودن رشد شخصیتی این افراد در این مقطع نمو جسمی می باشد.فحاشی٬ غیبت٬تهمت و افترا نمونه ای از این همه هست. حال اگر خطوط قرمزی که شخص بعدها برای خود برحسب معیارهای محیط و اخلاق و تفکر و مذهب تعیین م یکند را کم رنگ جلوه دهیم.رشد فزاینده اتهامات و ناهنجاری های ادبیاتی در قشر روشنگر جامعه ناشی از رکود و ماندن دراین مرحله می باشد.یعنی قریب به کثیر در مرحله دهانی دچار خلا هستیم و چرا!؟جامعه هم که از این افراد تشکیل یافته است نیز اینگونه است.هنگامیکه در این مرحله یعنی دهانی نتوانی خوراک فکری مناسب ه جامعه بخورانی ٬سبب واکنش استفراغی و پس از زنی از جامعه خواهی شد.و جامعه درجا خواهد زد.خوراک تو اگر درست و نظیف و مقوی نیز باشد و خوراندنش را بلد نباشی مخاطبت را در مرحله دهانی رها م یکنی و سبب میشوی که مخاطبت در آینده و نمو خویش برای ارضای نیاز دهانی خود رو به سوی خوراکهای فکری منحط و تصنعی بیاورد.ترنم موسیقیایی نا متعارف٬تمایل برای حرافی مغلطه آمیز٬اعتراضات مقطعی٬تکیه کلام های عاریه ای٬استیلای زبانی بر تفکر امراضیست که رکود دهانی حاصل خواهد کرد.
۲-مرحله مقعدی(دفع عقاید وامانده در درون سیرابه جامعه ناشی از تغذیه نادرست سیستم مریض و یا روشنگران معلول)
در این مقطع کودک به شدت تمایل به نگهداری اسفینکتر است و ساتاتیک بودن مدفوعات و یا دینامیک بودن به آن لذت می دهد.فضولات در ابتدا برای کودک چیز پاکیست.زیرا هنوز مفهوم کثیفی و پاکی برای او روشن نشده است.تنگ کردن چارچوپ دفعی برای وی کودک را مضطرب و وسواسی به بار می آورد و آزاد گذاشتن او از کودک فردی شلخته و بی بندوبار می سازد.دفع نشانگر تخلی هیجانات درونی کودک است٬همانطورکه روح هیجانات خودرا برای برون ریزی انجام میدهد٬جسم نیز به این فاکت اساسی نیازدارد.در جامعه نیز اینگونه است با تعمیم کلی.هنگامی که جامعه به دفع موردی م یپردازد ٬ابتدا در مورد پاک یا ناپاک بودن ان شک دارد و قدرت تصمیم گیری ندارد و لیکن هنگامی که براحتی میتواند ان را دفع کند و محیط نیز مساعد باشد احساس رضایت می کند و همچنان به دفع آنچه که محیط خواستار ان است می پردازد زیرا به گونه ای القا میشود که هرچه دفع کنی ناپاک است و خلوص و ناخلوصی مطلق بوجود می آید که منشاش خلوص و ناخالصی نسبی بوده است که به مرور نسبت به محیط سنجیده میشده است و اکنون تثبیت می یابد.اما موقعی که نتواند آزادانه به دفع بپردازد ایدیولوژی درونی را مضطرب و همراه با ترس پس می زندو حال انکه خلوص و ناخالصی ان تثبیت شده است.همیشه احساس فشاردرونی برای دفع تفکر درونی خویشتن دارد.بطوریکه سبب میشود پس از دفن نیز حس کند بازهم موردی موجود است که نیاز به دفه دارد٬حال آنکه تهیست و هرچقدر مخاطب را آزاد بگذاری بازهم در دفع زمانی را انتخاب خواهد کرد که فشار ازدرون باشد و این فشار نه تدریجی بلکه دفعتا انجام خواهدشدو جامعه را به دفع ناگهانی عادت خواهد داد.
۳-مرحله نرینگی:( خودشناسی جامعه ٬ باور به خویشتن ٬ شناسایی دوست از دشمن و عدم طرد و آغاز پروسه ملت ساز )
کودک آگاهی می یابد از کجا و چگونه وارد گیتی شده است.ورود پدر حس شراکت محبت به مادر را ایجاد میکند و نوعی حسادت نسبت به هم نوع خود در کودک سبب میشود و احساس می کند که پدر قصد تصاحب مادر را ازوی دارد.او می اندیشد که پدر بودن چه چیزی به مادر میدهد و او به تفاوتهای مذکر و مونث بودن پی میبرد.کودک حس تصاحب و جذب به سو ی جنس مخالف و نفرت از هم نوع(عقده اودیپ در پسران و عقده الکترا در دختران)را ایجاد میکند.این در بزرگسالی کاملا نمایان است و مشاهده میکنیم که در جامعه افراد هنگامی که فرد از نوع ساختار فکری با کسی هم فکر است بجای دوستی ٬حس رقایت در خود ایجاد کرده و رفته رفته این حس تبدیل به حسادت شده و جهت تصاحب ایدیولوژی به مخالفت با همنوع خود میپردازد. منکر هم نوع خود و علاقه مند به آنچه که از لحاظ جسمی مونث و از لحاظ فکری تفکر بیگانه می باشد میشود.وابستگی شدید به عامل بیگانه پیدا میکندو نمی خواهد شریکی برا یخود هرچند هم نوع بیایدو رفته رفته انسجام تفکری گسخته میشود و افکار پارچه پارچه و متزلزل بوجود می آیند.بتیاد مستحکم خانواده در جوامع شرقی وخشن انگاری مردان در جلب پسر به مادر بسار موثرا ست و این تقویت کننده شهوت و غریزه است .غریزه ای که از همان کودکی کنترل کج دارو مریض شده است٬لذا در هنگام برخورد با جنس مخالف خودبودن و اعتماد به نفس را فراموش کرده و بسیار متزلزل برخورد میکند زیرادر کودکی تقدس مادر مآبانه را در خود پرورانده که جنس مخالف مقدس است و نالمس٬بنابراین در تداوم تولید با مشکلات روحی مواجه میشود و در صورت باز شدن فضای اتمیکی ٬از یک سو اعمال اصولی و طبیعی همفکرانش غیرقابل تحمل و از سویی میل درونی شدید منجر به سرکوب غرایز شده و افکارسیاسی اوراهم مورد تاثیر قرار میدهد.تقدس مخالف و چارچوپهای خودساخته سبب میشود با فراخ شدن محیط جلوه خودرا ازدست دهد و فرد بدون هیچ مقاومتی دست از اعتقادات و خطوط قرمز خود بردارد و ضعیف و ضعیف تر شود زیرا خودرا معتاد به وابسته بودن و تخلیه غرایز بصورت وابستگی و انحصاری دارد.ثبات ندارد و نمی تواند دشمنی و دوستی هایش را مکنترل کند و این موارد هیچ وابستگی به برخورد نفر مقابل ندارد و افتان و خیزان از غرایز وی ناشی میشود.و این آرامش قبل از طوفان سبب میشود فرد در هتگام ایجاد بستر مناسب برای بروز غرایز در حالت فرویدی یا افکار در حالت موضوع نوشته٬خودرا گم کرده و بصورت وحشیانه و غیرمتعارف به تخلیه افکار از نوعی دفعی و بروز خشن دهانی و دشمن سازی جسمی بنماید.
۴- مرحله نهفتگی:(تامین نیازهای غیر فکری جامعه جهت تثبیت ملت سازی و عدم بازگشت به تاریخ سازی غلط)
در این مرحله حالت نیمه استاتیک غرایز کودک است.کودک به کشف جهان پیرامون و کسب مهارتهای لازمه می پردازد .خودرا آشنا میکند با جهان نا آشنا.امیال کودک در این مرحله بسیار ثبات دارد و اگر درست تشکیل شده باشد برای مراحل بعدی نمو خودرا به خوبی انجام خواهد داد.در جامعه فکری نیز این مرحله بدین صورت تعمیم داده میشود که جامعه به نوعب از لحاظ تغذیه فکری و تاریخی و ایدیولوژیکی سیر شده است و روند ریستارت جامعه برای حرکت به سو یپیشرفت های اقتصادی و سیاسی فراهم شده است.عدم تکامل اقتصاد و رفع نیازهای مادی که متمم نیازهای جنسی می باشد جامعه را بهسوی قربانی کردن عقاید سازمان یافته شده جهت بدست آوردن رفرنسهای مادی جهت آبیاری فکری ای می باشد که خود دست به فروش آن زده اند.عدم شناخت نیازهای متممی و مکملی سبب خواهد شد که ارامش و ثبات فکری جامعه تامین نشود و جامعه متزلزل گردد همانطور که روشنگران جامعه را دچار تزلزل عقیده و بادیسم میکند.روشنگرانی که در صورت تغذیه حمایتی مناسب علاوه برضعف شخصیتی که خط قرمزهای خود ساخته را فدای سیستم حاکم غلط می کنند بلکه باتغذیه حمایتی از سو یسیستم راسیستی حاکم مسیر حرکت مردم و ملی بودن را از جامعه می گیرند.مرحله ای که ملت سازی به ثبات رسیده است اگر با این اقدامات دچار تخلل شود فلش بکی به مرحله دهانی خواهد بود و سبب خواهد شد جامعه با استفراغ خوراک فراهم شده به تغذیه از خوراک انحرافی سیستم بپردازد و اگر نتوان دراین مرحله پروسه ملت سلزی را کامل کرد ٬باید جامعه را بسوی ای پیش برد که در حرکت دفعی بایستد تا مجبور به پس دادن خوراک فکری نشود و دوباره با استحکام زیر ساختهای اقتصادی و مادی التیام فکری را فرهم آورد وگرنه سبب خواهد شد که تاریخ سازی غلط دوباره جامعه را به تسلسل حالت دهانی و دفعی برگرداند.
۵-مرحله تناسلی(پایان پروسه ملت سازی و آغاز روند سیستماتیک و تبیین مواضع و مبارزات آشکارا-خروج از فطرت)
دراین مرحله بلوغ جسمی کودک و بلوغ فکری فرد و یا جامعه است.مرحله نهایی ٬مرحله ای که اگر فرد مراحل قبلی را به درستی نپیموده باشد دراین مرحله دچارتزلرل خواهدشد.دراین مرحله فرد خود به تولید می پردازد ٬البته قبل از آن شرایط را مهیا میکند.زیرا در بسترهایی که بلوغ آزادانه تولید می کند بعضا تولیدات کودکان بی مالک و بی بندو باری جریان دارد خواه در جوامع پیشرفته که آزادی ظاهری است و خواه در جوامع بسته که بصورت زیرزمینی تولید میشود و لجام گسیختگی شهوانی موید تولید تفکرات فاحشه ای که لامسش هرکس بوده و یا تزلرل بنیانهای فکری خواهدبود.در افراد با نگرش فرویدی فرد به خودکنترلی غریزه پرداخته و ان را سرکوب میکند و دایما درحال تلاش برای مخفی نگهداشتن این حس و احساس خجل بودن است.بطوریکه هنگامی وارد بستر باز میشود نمی تواند خودرا کنترل کند و فاکت اصلیش تبدیل به غریزه میشود و به ارضا یان میپردازد حال آنکه اگر غریزه بطور متوارن با بقیه نیازها کنترل و ارضا میشد ٬به یک پاره در یک حرکت انفجاری سبب سرکوب و کمرنگ تر شدن سایر نیازها نمی شد. در جامعه هم این گونه است دراین مرحله جامعه به ثمره خودتولید و نسل سازی می رسد و اگر عقایدش سرکوب شده باشد٬و یا دهانی و مقعدی دفع شده باشد و در حالت بافت سازی دوست و دشمن خودرا شناخته باشد٬نسلی درست و درچارچوب نیازش خواهد ساخت وگرنه دردامن هرزه های فکری به تولید نسل بعدی بدون هویت و دارای آوارگی ایده لوژیکی خواهد پرداخت.نسلی که تمامی مراحل گفته شده را برای ملت شدن ناقص خواهد پیمود.کنترل نیازهای جامعه و ارضا ی صحیح آن در زمان و عدم سرکوب مقطعی و کشیده شدن به حاشیه ضامن نسلی پاک خواهد بود.در جامعه سیاسی ما افرادی زیست می کنند که هم از لحاظ فرویدی دارای عقده های جسمی هستند که مانع تکامل فکری میشود و هم اینکه با نگرشی دیگر ایده هایی تولید میشود که با تزلزل در هر یک از مقاطع تکاملی فاجعه ای را برای نسل بعدی به ارمغان می اورند.وندالیسم٬آنارشیسم٬مازوخیسم٬دین گریزی٬بیگانه جویی٬الیناسیون٬آسمیلاسیون٬همه و همه موید عدم تکامل فکری عقاید و جسمی صاحبان عقیده است.نقصی که توامان فرد تولید کننده را دربرگرفته و این فرد شاکله جامعه ای را که باین روند عادت کرده است را می سازد.جامعه شناسی و ایجاد یک سیستم صحیح برای میناهای مبارزاتی در کودک برای نجات از مرگ و در جامعه برای رسیدن به دموکراسی است .یعنی بستری که آزادانه این نیازها پرورش یابد موجود نیست و تسلسل تولید معلولین فکری و جسمی از دید سیاسی مستدام است.بنابراین باید به جامعه محدودیت ها راشناساند تا با ایجاد آلترناتیو از مرگ خود جلوگیری کند و قانون بقا را خود با استفاده از معیارهای موجود تفسیر کند و پس از تولید شسته و رفته افراد و عقاید سالم به مبارزه متمرکز و اصولی با ساختار موجود بپردازد.با جامعه و عقیده معلول و دست و پا شکسته نمیتوان بر سیستمی که خود هستیم غالب بشویم .سیستم ملت شدن دردرون ساختاری بنام ایران این گونه بوده است٬سیستمی مریض با استفاده از مراضت خود جهت ابزارسازی مبارزاتی با تفکرات هویتی بوجود آمد و سبب شد که مبارزات کج دار ومریض و مغلوبیتهای تاریخی که رفته رفته دور میشوند به عنوان الگو شناخته شوند تا خوراک فکری جامعه با چاشنی شکست از پیش مشخص رقم بخورد.تحقیر فردی و ایجاد سیرکوال عقده های اودیپ و الکترا٬نسبت به نسل و نژاد غیرحاکم نوعی نگرش اودیپی را کاملا بیان میکند. لذا لزوم دگردیسی و شروع مراحل تکاملی با فلش بکی به تاریخ پیروز نه شکست خورده٬هویت سازی و تکمیل مراحل ۴ گانه قبلی جهت صاف کردن مرحله بلوغ٬پارامتری کردن مرحله دفع بطوریکه جامعه را در دفع انچه نمی خواهد راحت گذاشت٫تعدیل خوراکهای سنگین برای نوزاد جامعه و افزایش غلظت به مرور تغییر ساختار سیستم بر اساس فشار ایدیولوژکی نوین میتواند ما را در راه رسیدن برای تولید مرحله بلوغ و آغاز مرحله خودبودن و شرد و نمو فکری نه جسمی کمک بنماید.درجازدن در مرحله بلوغ بر مینای پایه نادرست مراحل قبلی چه از لحاظ فردی که مبنا جسمیست وچه از لحاظ سیاسی که مبنا فکریست جز ضرر چیزی نخواهد داشت و عجله برای تولید و دست یای به هویت واقعی و به دوز از تفکرات فاشیستی و راسیستی جز تولید ناقص جامعه مستحکم چیزی عایدمان نخواهد کرد و بعدها جهت نوسازی آن با مشکل مواجه خواهیم شد که این امر رنسانس استراتژی سازی فرهنگی و سوسیولوژیک را بر روی دوش کودکانی که به خوبی این مراحل را گذرانده اند خواهد گذاشت که اگر آنان نیز دچار این سیر عدم تکامل فکری و جسمی شوند دیگر زود بیدارشدن فایده ای جز همان سیستم مریض نخواهد داشت.
رضا طالبی
منبع : تیریز سسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر