ساوالان پورت : با
تمام احترامی که نسبت به استعداد ادبی صادق هدایت میتوان قائل شد، ذکر
این نکته نیز اجتناب ناپذیر است که ایشان متاسفانه تفکرات شوونیستی و
فاشیستی داشت و در آثارش نسبت به نژاد، اعتقادات و فرهنگ ملل غیر فارس
توهین نموده است.
همانگونه که در قسمت هایی از مقاله تحلیلی "داریوش سعادتی لیلان و اعظم بابائی" می خوانیم:
"معلوم نیست که نفرت او از عربها، او را از اسلام بیزار میکرد یا برعکس، اما به هر حال او بسیار به نژاد ایرانی خود مغرور است و از نژاد عرب همیشه با تحقیر و مزلت یاد میکند؛ هدایت با دین میانه خوبی ندارد چه با اسلام چه با زرتشت...
تفکرات دین ستیزانه هدایت او را به سوی توهین به هموطنان عرب زبانمان سوق می داد که این طرز اندیشه نمایانگر ماهیت حس برتری طلبی قومی و خوار شمردن ملل غیر فارس زبان بود. عدم مقبولیت شخصیتی که صادق هدات در آثارش به عنوان راوی خلق نموده است همفکران و همزبانان فارس خود را نیز بارها و بارها تحریک نموده است. به طوریکه پیش از این هم پیام فضلی نژاد از کارمندان روزنامه کیهان درباره صادق هدایت گفته بود: صادق هدایت، که چون سگی ولگرد در فاضلاب غرب، نماد سادیسم و مازوخیسم جنسی بود. ... ."
و یا به یاد سخنان شدید اللحن موسوی گرمارودی می افتیم که می گفت:
شرم میکنم اگر بر صادق هدایت لعنت نفرستم!
وظیفه هر قلم به دستِ اهل قبله میدانم که حداقل به جوانان این کشور بفهماند که چه بیشرفهایی در این کشور قلم زدند که از امویان هم بدتر بودند؛ اسمشان هم صادق بود و هدایت مردم را بر عهده داشتند.
و یا وقتی نام صادق هدایت و سایر نویسندگانی که در آثارشان به نوعی در صدد تحقیر فرهنگی نژاد غیر آریایی سایر ملل ساکن در ایران از جمله ترکان آذربایجان بودهاند را می شنوم ناخود آگاه به یاد سخنرانی اندیشمند عرب جناب "يوسف عزيزي بني طرف" می افتم که چندین سال پیش در در دانشگاه صنعتي اصفهان ایراد نموده بود:
در حالي كه مردم عرب خوزستان در دوران پهلوي اول از بافت مسلط عشايري وعقب ماندگي تحميلي رنج مي بردند، فرهنگمداران و نظريه پردازان شووينيست وفراماسونري هچون فروغي ها، محمود افشارها، فره وشي ها، صادق كياها و ذبيح بهروزها براي تغيير هويت قومي خلقهاي ايران وبه ويژه مردم عرب خوزستان برنامه ريزي مي كردند وروشنفكراني چون زرين كوب، صادق هدايت، بزرگ علوي، سعيد نفيسي، مرتضي راوندي واخوان ثالث به نوعي ديگر كينه و حقد نژادي خودرا نثار اين قوم بي دفاع مي كردند. طبق يك آمار سرانگشتي حدود 80تا 90 درصد نويسندگان وتاريخنگاران معاصر ايراني به اين بيماري مبتلا بودند والبته اين قصه هنوز سر دراز دارد. البته در اين عرصه بايد حساب شاعران و نويسندگان زن همچون فروغ فرخزاد، سيمين دانشور يا نويسندگاني نظير جلال آل احمد، غلامحسين ساعدي، صمد بهرنگي، محمد جعفر پوينده يا نسيم خاكسار را كه منزه از انديشه هاي نژادپرستانه و عرب ستيزانه هستند از آن اكثريت بيمار جدا كرد.
به راستی منشاء تفکرات نژادپرستانه در آثار هدایت از کجا میتواند باشد. همه کسانی که با آثار و زندگی صادق هدایت آشنا هستد قطعا میدانند که وی در آوان جوانی پس از سفر به آلمان بود که جرقههای تبدیل به یک نویسنده مدرن را در خود شعلهور دید. وقتی که در سینماهای آلمان به شدت تحت تاثیر فیلمهای اکسپرسیونیستی قرار گرفته بود و از آنجا که وی شخصی به شدت تاثیر پذیر بود از جریان هیتلریسم و برتری طلبی نژاد آریایی و اندیشه محو سایر نژادها نیز در اندیشههایش شکل گرفت. این تاثیر پذیری حتی در ظاهر و قیافه صادق هدایت نیز تاثیر گذاشت(سبیل هیتلری) و پس از ادبیات و سینمای اکسپرسیونیستی آلمان صادق را به سمت پذیرش تفکرات فاشیستی هیتلر هدایت نمود! به طوری که در مقاله ای چنین می خوانیم:
"در آن زمان تب هیتلردوستی در کشور بالا گرفته بود و طبیعتاً گذاشتن سبیل هیتلری نیز میان جوانان باب شده بود. بسیاری هیتلر را برای آن دوست داشتند که علیه استعمارگران انگلیسی می جنگید و از آنجا که تصور می کردند -دشمن دشمن من، دوست من است- پیشروی قوای آلمان را به سود استقلال ایران می شمردند، اما علاقهی گروهی دیگر از هواداران هیتلر از این حد سیاسی فراتر می رفت و جنبه ی آرمانی به خود می گرفت.
مهمترین خصلت هیتلریسم جنبه ی نژادپرستانهی آن است. براساس این نظریه، آریاییها برترین نژاد انسانی هستند که به دلیل آمیزش با نژادهای دیگر خصوصاً نژاد سامی، پاکیزگی خونی خود را از دست دادهاند و اکنون باید به یمن جنبش هیتلری نژادهای دیگر را از میان بردارند و آرام آرام با ازدیاد نسل آریایی و سلطه ی مطلق آن بر جهان جامعهی بشری را از تباهی نجات دهند. هیتلر به یهودیان نه به عنوان پیروان یک دین یا آحاد یک ملت، بلکه به عنوان اعضای نژاد سامی مینگریست. از همین جاست که نظریات او سامی ستیز خوانده می شود و نه یهودیستیز. "
با این تفاسیر به راحتی میتوان سر منشاء تفکرات برتریجویانه صادق هدایت را بررسی و کنکاش نمود. تفکراتی که منجر به اسلامستیزی و دینستیزی و ستیز با فرهنگ و زبان سایر ملل غیر فارس ساکن در ایران نیز میشد. جای بسی تاسف است که ایشان با القای تفکرات فاشیستی آن زمان حاکم بر آلمان نبوغ و خلاقیت ادبی خود را نیز در پارهای مواقع محو نموده و گاهی اوقات نیز به زعم برخی اندیشمندان و خوانندگان تبدیل به چهرهای منفور شد و چه بسا میتوانست ضمن محترم شمردن سایر ملل و فرهنگ سایر انسانها، شان و منزلت ادبی خود را حفظ نماید.
همانگونه که در قسمت هایی از مقاله تحلیلی "داریوش سعادتی لیلان و اعظم بابائی" می خوانیم:
"معلوم نیست که نفرت او از عربها، او را از اسلام بیزار میکرد یا برعکس، اما به هر حال او بسیار به نژاد ایرانی خود مغرور است و از نژاد عرب همیشه با تحقیر و مزلت یاد میکند؛ هدایت با دین میانه خوبی ندارد چه با اسلام چه با زرتشت...
تفکرات دین ستیزانه هدایت او را به سوی توهین به هموطنان عرب زبانمان سوق می داد که این طرز اندیشه نمایانگر ماهیت حس برتری طلبی قومی و خوار شمردن ملل غیر فارس زبان بود. عدم مقبولیت شخصیتی که صادق هدات در آثارش به عنوان راوی خلق نموده است همفکران و همزبانان فارس خود را نیز بارها و بارها تحریک نموده است. به طوریکه پیش از این هم پیام فضلی نژاد از کارمندان روزنامه کیهان درباره صادق هدایت گفته بود: صادق هدایت، که چون سگی ولگرد در فاضلاب غرب، نماد سادیسم و مازوخیسم جنسی بود. ... ."
و یا به یاد سخنان شدید اللحن موسوی گرمارودی می افتیم که می گفت:
شرم میکنم اگر بر صادق هدایت لعنت نفرستم!
وظیفه هر قلم به دستِ اهل قبله میدانم که حداقل به جوانان این کشور بفهماند که چه بیشرفهایی در این کشور قلم زدند که از امویان هم بدتر بودند؛ اسمشان هم صادق بود و هدایت مردم را بر عهده داشتند.
و یا وقتی نام صادق هدایت و سایر نویسندگانی که در آثارشان به نوعی در صدد تحقیر فرهنگی نژاد غیر آریایی سایر ملل ساکن در ایران از جمله ترکان آذربایجان بودهاند را می شنوم ناخود آگاه به یاد سخنرانی اندیشمند عرب جناب "يوسف عزيزي بني طرف" می افتم که چندین سال پیش در در دانشگاه صنعتي اصفهان ایراد نموده بود:
در حالي كه مردم عرب خوزستان در دوران پهلوي اول از بافت مسلط عشايري وعقب ماندگي تحميلي رنج مي بردند، فرهنگمداران و نظريه پردازان شووينيست وفراماسونري هچون فروغي ها، محمود افشارها، فره وشي ها، صادق كياها و ذبيح بهروزها براي تغيير هويت قومي خلقهاي ايران وبه ويژه مردم عرب خوزستان برنامه ريزي مي كردند وروشنفكراني چون زرين كوب، صادق هدايت، بزرگ علوي، سعيد نفيسي، مرتضي راوندي واخوان ثالث به نوعي ديگر كينه و حقد نژادي خودرا نثار اين قوم بي دفاع مي كردند. طبق يك آمار سرانگشتي حدود 80تا 90 درصد نويسندگان وتاريخنگاران معاصر ايراني به اين بيماري مبتلا بودند والبته اين قصه هنوز سر دراز دارد. البته در اين عرصه بايد حساب شاعران و نويسندگان زن همچون فروغ فرخزاد، سيمين دانشور يا نويسندگاني نظير جلال آل احمد، غلامحسين ساعدي، صمد بهرنگي، محمد جعفر پوينده يا نسيم خاكسار را كه منزه از انديشه هاي نژادپرستانه و عرب ستيزانه هستند از آن اكثريت بيمار جدا كرد.
به راستی منشاء تفکرات نژادپرستانه در آثار هدایت از کجا میتواند باشد. همه کسانی که با آثار و زندگی صادق هدایت آشنا هستد قطعا میدانند که وی در آوان جوانی پس از سفر به آلمان بود که جرقههای تبدیل به یک نویسنده مدرن را در خود شعلهور دید. وقتی که در سینماهای آلمان به شدت تحت تاثیر فیلمهای اکسپرسیونیستی قرار گرفته بود و از آنجا که وی شخصی به شدت تاثیر پذیر بود از جریان هیتلریسم و برتری طلبی نژاد آریایی و اندیشه محو سایر نژادها نیز در اندیشههایش شکل گرفت. این تاثیر پذیری حتی در ظاهر و قیافه صادق هدایت نیز تاثیر گذاشت(سبیل هیتلری) و پس از ادبیات و سینمای اکسپرسیونیستی آلمان صادق را به سمت پذیرش تفکرات فاشیستی هیتلر هدایت نمود! به طوری که در مقاله ای چنین می خوانیم:
"در آن زمان تب هیتلردوستی در کشور بالا گرفته بود و طبیعتاً گذاشتن سبیل هیتلری نیز میان جوانان باب شده بود. بسیاری هیتلر را برای آن دوست داشتند که علیه استعمارگران انگلیسی می جنگید و از آنجا که تصور می کردند -دشمن دشمن من، دوست من است- پیشروی قوای آلمان را به سود استقلال ایران می شمردند، اما علاقهی گروهی دیگر از هواداران هیتلر از این حد سیاسی فراتر می رفت و جنبه ی آرمانی به خود می گرفت.
مهمترین خصلت هیتلریسم جنبه ی نژادپرستانهی آن است. براساس این نظریه، آریاییها برترین نژاد انسانی هستند که به دلیل آمیزش با نژادهای دیگر خصوصاً نژاد سامی، پاکیزگی خونی خود را از دست دادهاند و اکنون باید به یمن جنبش هیتلری نژادهای دیگر را از میان بردارند و آرام آرام با ازدیاد نسل آریایی و سلطه ی مطلق آن بر جهان جامعهی بشری را از تباهی نجات دهند. هیتلر به یهودیان نه به عنوان پیروان یک دین یا آحاد یک ملت، بلکه به عنوان اعضای نژاد سامی مینگریست. از همین جاست که نظریات او سامی ستیز خوانده می شود و نه یهودیستیز. "
با این تفاسیر به راحتی میتوان سر منشاء تفکرات برتریجویانه صادق هدایت را بررسی و کنکاش نمود. تفکراتی که منجر به اسلامستیزی و دینستیزی و ستیز با فرهنگ و زبان سایر ملل غیر فارس ساکن در ایران نیز میشد. جای بسی تاسف است که ایشان با القای تفکرات فاشیستی آن زمان حاکم بر آلمان نبوغ و خلاقیت ادبی خود را نیز در پارهای مواقع محو نموده و گاهی اوقات نیز به زعم برخی اندیشمندان و خوانندگان تبدیل به چهرهای منفور شد و چه بسا میتوانست ضمن محترم شمردن سایر ملل و فرهنگ سایر انسانها، شان و منزلت ادبی خود را حفظ نماید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر